شهید سعید نومیری
نام پدر: مدامعلی
نام مادر:فرنگیس
تاریخ تولد: 15-1-1343 شمسی
محل تولد: تهران
دانش آموز
بسیجی
تاریخ شهادت : 12-8-1362 شمسی
محل شهادت : پنجوین
عملیات : والفجر4
جاویدالاثر
گلزار شهدا:وشته
البرز - ساوجبلاغ
به گزارش نوید شاهد البرز؛ دانشآموز شهید جاویدالاثر «سعید نومیری» در سال 1343 در ایام سخت مبارزات مردم آزادیخواه و ستمدیده ایران در شهر تهران متولد شد. والدینش انسانهایی مذهبی و متدین و متعهد بودند و او در آغوش چنین خانوادهای پرورش یافت. هفت ساله بود که به مدرسه رفت و درس خواندن آغاز کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را به موفقیت پشت سر گذاشت و به سنین نوجوانی که رسید، آثار ادب و اخلاق نیکو و ایمان در وجودش به خوبی نمایان بود. در این زمان خانوداه وی به بخش طالقان مهاجرت کردند و او نیز به تبعیت خانواده در شهرک مرکز بخش طالقان سکنی گزید و ادامه تحصیلات خود را در دبیرستان آن محل آغاز کرد.
در همان سالهای تحصیلات متوسطه بود که در بسیج دانشآموزی ثبت نام کرد و عضو بسیج و در فعالیتهای آن سهیم شد. از بسیجیان جوان مخلص بود که به خدمت در آن نهاد علاقه خاصی داشت و اوقات بسیاری را صرف پاسداری از امنیت جانی و مالی مردم میکرد و آنگاه که در جبهههای جنگ، احساس اضطرار کرد، داوطلبانه سر به سوی دیار عشق و شهادت نهاد و جان بر کف و سر درپای، به دفاع از مملکت خویش شتافت. در منطقه پنجوین مشغول نبرد شد و مدتها به سرکوبی و پیکار دشمن سلطه طلب و متجاوز همت گماشت و دوشادوش برادران دینی خود به قلب دشمن زد و در راه دفاع مقدسش از استقلال و آزادی ملت و کشورش دفاع کرد.
وی سرانجام دوازدهم آبان ماه 1362در منطقه پنجوین به درجه رفیع شهادت نایل شد و نامش در ردیف جاویدالاثرهای دفاع مقدس ثبت گردید زیرا پاکبازی و عاشقی را به کمال رسانید و پیکر مطهرش نیز در کربلای جبههها بر جای ماند.
به گزارش نوید شاهد البرز؛
سعید کتابش را بست و به کوههای اطراف طالقان نگاه کرد. باد پاییزی از لای پنجره اتاقش میوزید و برگهای زرد درختان را به رقص درمیآورد. سه سال بود که از تهران به اینجا آمده بودند، اما هنوز زیباییهای طالقان او را مسحور خود میکرد.

او که حالا دانشآموز سال سوم دبیرستان بود، بعد از مدرسه مستقیم به پایگاه بسیج میرفت. همانجا بود که احساس میکرد میتواند برای کشورش مفید باشد. پدرش همیشه میگفت: "سعید، تو در روزگار انقلاب به دنیا آمدهای، باید قدردان این نعمت باشی."
اولین اعزام
روزی که فرمانده بسیج گفت باید داوطلب برای جبهه پیدا شود، سعید اولین کسی بود که دستش را بالا برد. با وجود سن کم، چشمانش برق عجیبی داشت.
مادرش وقتی خبر را شنید، سکوت کرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود، اما میدانست که سعید راه درستی را انتخاب کرده است.
وداع
صبح روز حرکت، سعید کیسهاش را بست. یک جلد قرآن، تعدادی عکس از خانواده و چند مداد در آن گذاشته بود. مادرش محکم او را در آغوش گرفت.
پدرش که مردی کمحرف بود، تنها دست روی شانهاش گذاشت و آیهای از قرآن خواند.
در پنجوین
گرمای پنجوین غیرقابل تحمل بود، اما سعید هرگز شکایتی نکرد. بین رزمندگان، به خاطر سن کم و روحیه بالایش محبوب بود. شبها برای بچهها قرآن میخواند و روزها با شجاعت میجنگید.
آخرین نبرد
صبح ۲۱ آذر بود. آسمان پنجوین غروب زودرس را نوید میداد. درگیریها شدت گرفته بود. سعید با دقت تیراندازی میکرد. ناگهان انفجار مهیبی شنیده شد. دود و غبار همه جا را پوشاند.
وقت نماز که شد، بچهها متوجه شدند سعید بین آنها نیست. جستجو کردند، اما اثری از او نیافتند. گویی زمین او را در آغوش کشیده بود.
امروز، در طالقان، نام سعید نومیری بر سردر مدرسهای که در آن درس میخواند، خودنمایی میکند. مادرش هر جمعه به امامزادههای اطراف میرود و برای پسرش فاتحه میخواند، هرچند که جسدی برای عزاداری باقی نمانده است.
او همیشه میگوید: "سعیدم رفت تا دیگر مادران ایران، اشک بر فرزندانشان نریزند."
و اینگونه شد که دانشآموز هفدهساله طالقان، در خاک پنجوین جاودانه شد؛ شهیدی که پیکر پاکش را به امانت به زمین سپرد و نامش را در دل تاریخ ایران ثبت کرد.


..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا