شهید ابوالفضل قدمی
نام پدر: رضوان الله
تاریخ تولد: 1-1-1339 شمسی
محل تولد: اشتهارد - کرج
متاهل
عملیات : والفجر4
تاریخ مجروحیت : 26-8-1362 شمسی
محل مجروحیت : پنجوین
تاریخ شهادت : 28-8-1362 شمسی
فرمانده گردان جندالله
محل شهادت : بیمارستان امام خمینی تهران
گلزار شهدا: اشتهارد
البرز - کرج
نوید شاهد البرز؛ شهید ابوالفضل قدمی یکم فروردین ۱۳۳۹ در اشتهارد از توابع شهرستان کرج دیده به جهان گشود. پدرش رضوان الله و مادرش زهرا نام داشت تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و ششم آبان ۶۲ در پنجوین عراق به بر اثر اصابت ترکش مجروح شد. بیست و هشتم آبان ۶۲ در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از شهید قدمی برگرفته از کتاب مسافران بهشت است.
«ابوالفضل شهید پیش از اینکه به مدرسه برود، پا به مکتبخانه گذاشت و قرآن و احکام دین را فرا گرفت. سپس پابه دبستان گذاشت و با اشتیاق به درسش ادامه داد. بعد از ظهرها هم کمک کار پدرش در زمین کشاورزی بود. سیزده ساله که شد، بی آنکه مزدی بگیرد شاگرد خیاطی شد. در ۱۶ سالگی هم در کارش استاد شد. پدر برایش مغازهای گرفت و با آن کار به امور زندگی میرسید. بعد هم «شهید محمد حمیدی» شاگرد مغازهاش شد.
مبارزات انقلابی
ابوالفضل در راهپیماییهای انقلاب به خصوص در تهران، حضوری جدی داشت. در بحبوحه انقلاب سرباز بود که به فرمان امام خمینی، پادگان را رها کرد و به خیل عظیم مردم پیوست. در آن دوران پدرش یکبار به چشم خود دیده بود که ابوالفضل در تهران مرد و مردانه دست به کار میشود و شراب فروشی را به آتش میکشد!
وقتی امام به وطن بازگشت، دوباره به سربازی رفت. در زمان جنگ، سه ماهِ باقیمانده خدمتش را در جبهه بود. سپس به عضویت سپاه پاسداران در آمد. بعد از آن دوباره به جبهه رفت، تا سرانجام در روز یازدهم محرم به شدت مجروح شد. او را از اول در تبریز بستری کردند. سپس ۳۵ روز در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران به بستری بود تا آنکه به شهادت رسید.
نگهبانی در مسجد شورای اسلامی
مادرش می گوید: پسرم حدود یک سال در مجلس شورای اسلامی نگهبانی میداد. در آن ایام هم ازدواج کرد؛ اما هوای جبهه او را آرام نمیگذاشت. گفتم: «پسرم! تو صاحب زن و فرزندی، برادرت حسن هم در جبهه است؛ دیگر نیازی به رفتن تو نیست!» گفت: «برادرم برای خودش به جبهه می رود و من برای خودم!»
ابوالفضل همیشه ما را به خواندن نماز اول وقت سفارش میکرد. همیشه هم نمازهایش را در پنج وقت میخواند. به نماز جمعه خیلی اهمیت میداد.»
بازنویسی وصیّت:
بسمه تعالى
و آن کسى را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه زنده ابدى است ولکن همه شما این حقیقت را نخواهید یافت. (قرآن کریم)
آنانکه چون به حادثه سخت و ناگوارى روبرو شوند صبورى پیشه گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده ایم و بسوى او رجوع خواهیم کرد.(بقره)
من بعنوان یک فرد مسلمان که جزیى از عمرم باقى نمانده و با سرعت بسوى مرگ میروم شروع به نوشتن وصیّتم کردم که این فریضه الهى را انجام داده باشم.قبل از هر چیز چند کلمه اى با پدر و مادرم صحبتى دارم :
پدر و مادر عزیزم! شما در ورطه آزمایش الهى هستید اما وقت آن رسیده که چگونه امانت خدا را باز مى گردانید. آیا از پس دادن فرزندتان به هستى مطلق، کراهت به خرج مى دهید یا همچون یک امانتدار به عهد خود وفا مى کنید و اخلاص مى ورزید؟ من که راه خدا را انتخاب کرده ام و بالاترین سرمایه ام را براى او فدا مى کنم إنشاءالله. ما بسوى خدا خواهیم رفت. شمایید در این آزمایش که چگونه به صبر و استقامت آراسته مى گردید.
خداوندا! تورا گواهىمى دهم که هدف من در این راهى که انتخاب کرده ام براى احیاى کلمه حق و سرنگونى ستمگران است.
پدر و مادر عزیزم! براى من ناراحت نباشید این راهى است رفتنى که من رفتم و مى بایست هم مىرفتم. شما هم خواهید آمد این یک وعده ایست که خداوند به همه ما داده است. باید فکر عاقبت بود براى همه مان ثابت است که این دنیا فانى است فکر نکنید من از پیش شما رفتم و احساس خلا در زندگیتان بکنید. به فکر این باشید که چند صباحى دیگر همه شما بسوى مرگ خواهید رفت و از همدیگر تفکیک خواهید شد.
پدر و مادر عزیزم! تقاضایى که از شما دارم این است که براى من زیاد گریه نکنید بلکه افتخار کنید که فرزندى داشتید و در راه الله دادید و در پیش خدا و امت حزب الله رو سفید هستید إن شاءالله.
برادران و خواهرانم! با رفتن من براى من محزون نباشید چون راهى است که باید رفت و خواهشى که از شما دارم این است که از خدا طلب مغفرت بخواهید براى من مستغرق گناه تا خدا قلم عفو بر جرایم و اعمال زشت و بد من بکشد.
اقوام، دوستان، رفقا و همکاران! من کوچکتر از آن هستم که چیزى به شما بگویم. ولى در عین حال توصیه مى کنم شما را به نماز مبادا در نمازتان کوتاهى کنید بوسیله نماز انسان به هدف مىرسد. تنها نماز است که انسان را از زشتیها و بدى ها باز مى دارد.*إنّ الصّلوه تَنهى عَنِ الفَحشَاءِ وَ المُنکَر * نه هر نمازى، نمازى که خشوع و خضوع داشته باشد.* اَلّذیِنَهُم عَن صَلاتِهِم خَاشِعوُن * و اگر برایتان مقدور است در پنج وعده نمازتان را بخوانید که اجر بسزایى دارد که حضرت آیت الله امام خمینى در پنج وعده نمازشان را مى خواندند و د رعین حال تقوا و ایمان را پیشه خود گیرید که به الله نزدیکتر خواهید شد إن شاءالله.
در مورد زندگی ام شکر خدایى را که نه مالى دارم و نه منالى فقط مقدارى قسط به بنیاد شهید تهران بدهکارم طبق رسید موجود پرداخت شود. مقدارى پول پیش برادرم عباس و حدود شش هزار تومان پیش صاحبخانه ام دارم. نصف آن را به حساب 100 امام واریز کنید.
البته بیش از اینها به انقلاب بدهکاریم حقیر براى این انقلاب هیچ کارى نکرده ام. شکر خدا را که زمانى از دنیا رفتم که ربّ خودم را شناختم شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم دین خودم را شناختم. شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم که امام خودم امام خمینى را شناختم و بحق هم شناختم شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم خودم را شناختم شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم کفار و منافقین را شناختم. شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم استقرار حکومت اسلامى را در مملکتمان دیدم و شکر خدایى را که زمانى از دنیا رفتم حق و باطل را شناختم و رفتم.
در پایان از پدر و مادر مهربانم و برادران و خواهرانم طلب حلالیّت مىکنم. پدر و مادر عزیزم! مىدانم براى من زحمت زیادى کشیدید و در مقابل من نتوانستم خدمتى بهشما بکنم معذرت مى خواهم و امیدوارم مرا ببخشید. التماس دعا دارم. حقیر ابوالفضل قدمى 7/6/61
..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا