شهید ابوالفضل رمضانی
نام پدر: عبدالله
تاریخ تولد: 2-2-1343 شمسی
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت : 17-4-1365 شمسی
محل شهادت : مهران
تخریبچی
لشگر 10 سیدالشهدا(ع)
عملیات : کربلای1
گلزار شهدا: امامزاده طاهر
البرز - کرج
مصاحبه خانواده - شهید ابوالفضل رمضانی (1).mp3
#قلاویزان_آزاد_شد و
#تخریبچی_شهید_ابوالفضل_رمضانی آسمانی_شد
سال های طولانی از عروج آسمانی شهدای تخریبچی لشگر10 از فراز قله های قلاویران شهرستان مهران میگذرد تخریبچی شهید ابوالفضل رمضانی با گردان قمربنی هاشم علیه السلام وارد عملیات شد و روز 18 تیرماه 1365 در میدان مین در حین معبر زدن به شهادت رسید
#شهید_ابوالفضل_رمضانی پای راستش آسیب دیده بود و نشسته نماز میخوند.
اما این آسیب دیدگی مانعی برای حضورش در عملیات نشد و هر طوری بود خودش رو به قافله ی شهدا رساند و از #قلاویزان پرکشید.
بمان ای رهبر من
مقاله ای از شهید ابوالفضل رمضانی
بسم الله الرحمن الرحیم
بمان ای رهبرمن، بمان ای یاور من، بمان ای رعد،بمان ای طوفان،بمان ای فریاد،بمان ای ایمان،بمان ای ایثار،بمان ای صلابت،بمان ای شکوه،بمان ای مقام ،بمان ای پایدار،بمان ،همیشه بمان
بمان ای رهبرمن ،بمان ای یاورمن ،تاظلم هست بمان،تا زور هست بمان ،تا زالوهای ستمگر خون می مکند،بمان تاخون مظلوم درشیشه می شود،بمان......
بمان ای رهبرمن،بمان ای یاور تا توحید ابراهیمی را برشرک می آرایند،بمان تامسیح برصلیب نفاق آویخته می شود. بمان تا دین محمد (ص) بازیچه دست ناپاک حاکمان بی دین و بی فرهنگ است بمان تا حیثیت انسان ها وسیله دلارهای خونین لگدکوب مشتی حیوان دوپامی شود. بمان تا نصیب زحمتکش محروم ازرنج طاقت فرسای خویش تنها دست پینه بسته و پشت خمیده و اندام تکیده او است. بمان ای رهبرمن،بمان ای یاورمن ،تاکاخ ستم برپاست،بمان
تانقش مظلوم چون برگ خزان برپای قصر ظالم می ریزد بمان تا جهان بر دو قطب ظالمانه قدرتمند و ضعیف باقی است ،بمان تا استثمارهست،تا استعمارهست ،تا استحمار هست ،تا جنایت هست،تاخیانت هست،تا فساد هست ،تاتباهی هست،تاکفراست تا شرک هست،بمان ،
بمان ای رهبرمن ،بمان تا باتو و به فرمان تو بجنگیم،بمان تا شاهد طوفان خشم فرزندان برومند خویش بر خرمن هستی خصم زبون باشی ،بمان تا گواه فریاد بلند رهایی مان باشی ،بمان تاخروش بی امان تیربارمان راکه ناقوس مرگ کافران رابه صدادرمی آوردنظاره کنی
بمان ای رهبرمن، بمان ای یاورمن،تاقابیلیان تاریخ درجنایت و خیانت و کشتارند،بمان ،تاخون حسین (ع) به نا حق ریخته می شود و بر یزیدیان هورا می زنند بمان ،
بمان ای رهبرمن زیرا که تو از تبار ابراهیمی ،تو منادی توحیدی ،تو سلاله محمدی تو فرزند حسینی (ع) تو اسلام راستین ،تو وارث خون پاکانی. تو تجسم آرمان مقدس این امت رزمنده ای، تو الگو و راهبر تمام سنگر نشینانی که با ایمان خویش می جنگند برای آزادی انسان و انسانیت می جنگند. درراه استقرار دین خدا می جنگند و درطریق خط خونین حسین (ع) به پیش می روند و چون ازتو ایده می گیرند هوسی شیطانی درجنگشان و آرمانشان راه ندارد چون از تو مدد و نیرو و فرمان می گیرند شکستی برایشان نیست و چون قدرت الهی مافوق همه قدرتها می دانند،براوتکیه کرده وبرقدرتهای شیطانی می تازند.
بمان ای رهبرمن بمان ای یاور من، بمان تا نویدهای رهایی مستضعفین را جامعه بپوشانیم. بمان تا کاخ ظلم رابرسرخونخواران ضد خدا وضدبشرآوار سازیم. بمان تا پیشوایی ستمدیدگان جهان رادرنبرد رهایی برعهده می گیریم. بمان تا انسانیت انسان رابه او بازگردانیم. بمان تا حاکمیت را برجهان تحقق بخشیم بمان تا پرجم توحید را بر بام دنیا به اهتراز درآوریم بمان تا برقله رفیع ظفر آوای فتح بخوانیم. بمان امامت جهانیان رادرنماز پیروزی برعهده گیری.
بمان ،ای رهبرمن بمان یاورمن ،بمان تا آزادی تاعدالت تا صلح
بمان ،ای رهبر من بمان بمان ای ناجی ای نور،ای آیت خدا ،ای پدر،ای مرشد،
بمان تا انقلاب حضرت مهدی عج انشاءالله %
**************************************
- نویسنده : حاج عبادالله قنبری
- منبع : خالدین
شهید ابوالفضل رمضانی را در قلاجه زیارت کردم و مدت کوتاهی توفیق داشتم در محضرشان باشم. فکر میکنم در همان زمانی که در قلاجه بودیم ایشان به تخریب آمدند. یک انساندوست داشتنی و بیتکلف بود یعنی اگر در بعضیها مصادیقی از کارهای عجیب غریب وجود داشت، من در شهید رمضانی اینگونه موارد را سراغ ندارم، جنس ابوالفضل مثل بلور شفاف بود و شاید یکی از ویژگی خیلی خوب ایشان نظمپذیری بود، در قلاجه مسئول ستاد بودم. قلاجه هم نوعاً ویژگیها و حساسیتهای خودش را داشت و با توجه به توپوگرافی خاص منطقه، ترددها در منطقه جدیتر کنترل میشد. در آن شرایط شهید رمضانی یکی از برادرانی بود که نظمپذیری و اخلاقمداری به نمایش گذاشت.
#معبر_خونین_قلاویزان
#شهید_ابوالفضل_رمضانی
شهادت 18 تیرماه 1365
محل شهادت : #مهران_قلاویزان
✍️✍️✍️: روای: #امیر_خنده_جام
به همراه برادران لطیفی ، #شهید_رمضانی و #شهید_علی_اکبر_غیاثی به #گردان_قمر_بنی_هاشم(ع) مامور شدیم.
ماموریت گردان قمربنی هاشم پاکسازی یکی از یالهای غربی قله 223 #قلاویزان بود و دشمن برای اینکه رزمندگان ما نتوانند از طریق یالها به قله برسند موانع زیادی در مسیر عبور ایجاد کرده بود .#میدان_های_مین چند لایه با مین های ضد نفرات و بشکه های 200 لیتری فوگاز و سیم خاردارهای عرضی به جای طولی و تله کردن مینهای ترکشی داخل آن و سنگرهای کمین فراوان همه این ها یالهای قله 223 را تسخیر نا پذیر میکرد.رزمنده های گردان قمربنی هاشم(ع) در سه گروهان سازمان دهی شده بودند و طرح مانور اینگونه بود که یکی از گروهانها خط دشمن را تصرف کند وگروهانهای دیگر ادامه عملیات را انجام دهند.
#تیم_بچه_های_تخریب با گروهان خط شکن همراه شد و جلوی گروهان حرکت میکردیم تا اینکه به میدان مین رسیدیم.ستون نیرو های رزمنده چند متر به #میدان_مین در یک جان پناه متوقف شد و بچه های تخریب و اطلاعات به همراه فرمانده گروهان به پشت میدان مین رفتیم.
همه جا تاریک بود و چون اواخر ماه قمری بود خبری از ماه و نور آن در آسمان نبود. چند لحظه پشت میدان مین ، اطراف و محدوده میدان رو برانداز کردیم و با توکل به خدا و مدد گرفتن از نام علمدار کربلا #اباالفضل_العباس کار معبر شروع شد.
برادر لطیفی مین ها رو خنثی میکرد و جلو میرفت و برادر رمضانی هم پشت سرش با فاصله دو متر زمین رو چک میکرد که مبادا مین و موانعی جامانده باشد و منهم در آخر #طناب_معبر رو روی زمین پهن میکردم.تقریبا داشت شب به نیمه میرسید و ما با احتیاط کامل و با صبرو حوصله معبر میزدیم . دشمن باور نداشت که ما بتوانیم از موانع رد شویم ..وسط میدان مین بودیم که تیراندازی ایضایی دشمن شروع شد و تیرهای رسام که از دهانه دوشکا خارج میشد از بالای سر ما عبور میکرد وگاهی هم چند خمپاره بدون هدف داخل موانع به زمین میخورد که ما رو مجبور میکرد روی زمین دراز بکشیم.ما سه نفر بدون توجه به اتفاقات دور و برمون جلو میرفتیم و تمام تلاش ما این بود که به سیم خاردار آخر میدون برسیم ..اما یک اتفاق همه چیز رو به هم ریخت. در آن تاریکی و سکوت صدای #انفجار_چاشنی و بعد هم روشن شدن #مین_منور در مقابل ما و بعد هم صدای انفجار ..
توی اون سر و صدا، صدای #یا_ابالفضل(ع) بلندی شنیدم
تمام سر وصورتم رو خون گرفته بود .
ابتدا فکر کردم مجروح شدم، خون ها رو از صورتم پاک کردم و یه تکونی خوردم.
چیری نشده بود سینه رو از خاک بلند کردم و یه نگاه به اطراف انداختم
.. دیدم ابوالفضل رمضانی پاش به پوست آویزونه و #وسط_معبر افتاده.
اومدم بالاسرش ، دیدم زنده است .
خودم رو به برادر لطیفی که چند متر جلوتر بود رسوندم و با هم مشورتی کردیم.قرار شد برادر لطیفی معبر رو ادامه بده و من هم ابوالفضل رو از معبر بیرون ببرم. طناب معبر رو توی میدون محکم کردم وابوالفضل رمضانی هم خودش کمک کرد و در حالیکه خون زیادی از محل زخم هاش میومد به اول میدون مین اومدیم و بچه های امدادگر رو خبر کردم و مشغول بستن زخم ابوالفضل شدند و من برگشتم توی میدون مین.
مسیر معبر و طناب معبر سفید زنگ با خون هایی که از ابوالفضل رفته بود کاملا قرمز شده بود ، دو نفری معبر رو تموم کردیم و سیم خاردارهای توپی آخر میدون مین رو هم قطع کردیم ، هنوز دشمن متوجه نشده بود. معبر کامل باز شده بود یکی دوبار عرض معبر رو رفتیم و اومدیم و وارسی کردیم که مین جانمونده باشه.
فرمانده گردان رو هم آوردیم توی معبر و ایشون هم تا انتهای معبر رفت و خاطرش جمع شد که معبر باز است.
اومدیم اول میدون وسروقت #شهید_ابوالفضل_رمضانی.
خونریزی زیاد خیلی بیحالش کرده بود. ابوالفضل قد بلندی داشت وخیلی هم هیکلی بود. اما این زخم کاری همه توانش رو برده بود اما اون لبخند همبشگی روی لبانش بود. با برادر لطیفی کا رها رو تقسیم کردیم. من اول میدون نشستم ولطیفی هم رفت آخر میدون و بچه های گردان قمر بنی هاشم علیه السلام برای شکستن خط دشمن وشروع عملیات وارد معبر شدند.
درگیری شروع شد دشمن مقاومت میکرد و آتش سنگینی رو منطقه اجرا میکرد .
سمت چپ ما چند تا تیربار سنگین کار میکرد . نارنجک برداشتم و برای آخرین بار نگاهم به ابالفضل افتاد که دیگه رمقی به تن نداشت با او خدا حافظی کردم ورفتم سروقت سنگر دوشکا... با دشمن درگیر شدیم و خودم هم مجروح شدم و وقت عقب اومدن سراغ ابوالفضل رو گرفتم او رو عقب برده بودند. توی بیمارستان بودم که خبر دادند ابوالفضل رمضانی شهید شده.
✅ هنوز یاد اون معبر که طناب معبرش با خون ابوالفضل رنگین شد زنده است ..اون هایی که از #مرز_مهران به #کربلا مشرف میشوند یادشون نره که معبر عبورشون با خون شهید ابوالفضل رمضانی سرخ شده و اگر زیارت با عزتی است به یمن از پا افتادن ابوالفضل هاست.
بازنویسی وصیّت :
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام یکتا معبودى که تنها او بخشنده و مهربان است، بخشنده براى تمامى بندگانش و لى مهربان فقط براى مومنین و مصلحین و مخلصین .
شهادت می دهم که نیست خدایى جز او و او یکتاى بىهمتاست.
شهادت می دهم که محمّد(ص) رسول و فرستاده خداست و خاتم الانبیاء است.
شهادت می دهم على (ع) نایب و خلیفه برحقّ مسلمین بعد از پیامبر اکرم (ص) مى باشد.
بله برادران مرگ دیر یا زود بسراغ همه می آید ولى چه بهتر که این مرگ شهادت در راه خدا باشد و چه لذّتى دارد در راه خدا قدم نهادن و رفتن.
اینقدر لذت بخش است که، دوست داریم حرکات و سکنات، حرف زدن ها و سکوت ها و چشم زدن ها و حتّى نفس کشیدن چون در صراط او هستیم و بخاطر او کار می کنیم و به هر طرف که نگاه مى کنیم جلوه هاى خدا و معصومین سلام الله علیه دیده مى شود اما دید وسیع مى خواهد.
آرى برادر من! اى بسیجى ها! رسالت سنگینى دارید و باید این رسالت را تا به آخر مقصد با سرافرازى بدوش گیرید و افتخار کنید که سرباز امام زمان (عج) هستید و قداست شما بجایى رسیده که توفیق سربازى امام عصر را هم دارا شدید بحمدالله.
برادران همیشه سعى کنید در قبال مسئولیّت خودتان متعهّد باشید و مسئولیت پذیر باشید. اطاعت از مسئول و فرماندهى داشته باشید که خود این عبادت است. برادران همیشه و در همه حال و در همه جا که هستید از یاد خدا غافل نشوید که به یاد خدا دل ها آرامش می گیرد و همیشه کارهایتان براى او و بخاطر او براى رضاى او باشد که او به دل ها و نیّت ها آگاهست.پس کارهایتان اگر براى او نباشد هیچ ارزشى ندارد. آخرین سخنم با شما برادران این است که اگر من حقیر یا او، یا آنها بنده گان خدا رفتند شما و خداى شما حاضر و ناظر است. رهبر عزیزمان را تنها نگذارید که به حقّ نایب و نماینده امام عصر(عج) است.
بله برادران در باره شهادت سخن بگویم، کلمه شهادت مرا به یاد شهداى صدر اسلام و شهداى کربلاى حسینى انداخت به یاد مولایم امام حسین (ع) و مظلومیّت او افتادم به یاد حضرت على اکبر(ع) و حضرت على اصغر (ع) و حضرت قاسم (ع) و حضرت قمر بنى هاشم ابولفضل العباس(ع) علمدار امام حسین(ع) افتادم و شهادت این نمونه هاى تاریخ به این فکر فرو رفتم چه مصیبت هاى بزرگى که فقط من حقیر اشاره به حضرت قمربنى هاشم ابولفضل العباس (ع) می کنم و شهادت غریبانه و مظلومانه او در نزدیکى رود علقمه که صداى او شنیده می شد یا اخى دریاب برادرت را که دیگر به جزئیات ادامه نمى دهم اگر خدا خواست و توفیق پیدا کردم و شهادت نصیبم شد دوست دارم که امام حسین(ع) و امام عصر (عج) بیایند مولایم و فرماندهم را حتما باید بیینم و دوست دارم همچون حضرت ابولفضل العباس (ع) ترکش ها دست هایم را قطع کند و سپس گلوله ها آماج سرم شوند إن شاءالله * و قاتلوهم حتّى لاتکون فتنه *
سخنى چند با خانواده گرامی ام پدر و مادر و خواهران و برادرم دارم. تقاضاى این حقیر این است که در این امر الهى مستحکم و مثل کوه ایستاده که خدا صابرین را دوست دارد و اگر گریه می کنید براى اهل بیت اطهار (ع) و مصیبت کربلاى حسینى گریه کنید که از این مصیبت والاتر و بالاتر مصیبتى نیست. بر مظلومیّت امام حسین(ع) و دیگر اولاد و اصحاب آن حضرت و استقامت و صبر زینب کبرى (س) را که پیام آور کربلاى حسینى بود را پیشه خود کنید و سرمشق خود قرار بدهید.
شما اى پدر و مادر عزیز و خواهران و برادرعزیز إن شاءالله در پناه خداوند منّان باشید. در این رابطه یک موضوعى به یادم آمد که خوبست براى شما نقل کنم خوب توجّه کنید : شما اگر امانتى نزد خود دارید خیلى مواظب هستید چون امانت است. خوب حال که امانت را به صاحبش بازمیگردانید احساس آرامش و راحتى دارید. خوب دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
ابولفضل رمضانى 1365/01/18
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا