شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید
شهید جودکی-حمیدرضا

شهید حمیدرضا جودکی

نام پدر: ابوالفضل

تاریخ تولد: 29-8-1341 شمسی

محل تولد: تهران 

تاریخ شهادت : 28-8-1362 شمسی

محل شهادت : پنجوین

عملیات : والفجر4

گلزار شهدا: جاویدالاثر


نویدشاهدالبرز: شهید جاویدالاثر«حمیدرضا جودکی» در هیجدهم آذر سال 1341، در شهر تهران در خانواده ای متدین به دنیا آمد. وی پس از سپری کردن دوران کودکی در سن هفت سالگی وارد مرحله کسب علم و دانش شد و تا ششم ابتدایی قدیم در تهران تحصیل نمود. او به کسب و کار روی می آورد و به این صورت به معاش خانواده کمک می کند.
 با شروع انقلاب و درگیری مردم با رژیم وی نیز وظیفه خود می دانست که به کمک دیگر نوجوانان بشتابد و با کمک دیگر دوستان و نوجوانان توانستند قدم کوچکی برای انقلاب بردارند با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی عضو بسیج پایگاه مسجد محل گردید و در پایگاه به نگهبانی و پاسداری می پرداخت.
او چندی بعد خود را آماده جهاد و دفاع از سرزمین و کشورش کرد و پس از نام نویسی برای خدمت مقدس سربازی و پس از سپری نمودن دوره آموزش نظامی در لویزان تهران به جبهه جنوب اعزام گردید. وی بعد از مدتی حضور در جبهه در تاریخ بیست و هشت آبان ماه 1362، در عملیات پیروزمندانه  «والفجر چهار» شرکت و در منطقه عملیاتی «پنجوین» به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

https://s33.picofile.com/file/8484337618/photo_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B5_%DB%B0%DB%B5_%DB%B0%DB%B9_%DB%B0%DB%B9_%DB%B5%DB%B7_%DB%B4%DB%B9.jpg


https://s33.picofile.com/file/8484337668/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%AC%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C_4_.jpg



https://s33.picofile.com/file/8484337650/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%AC%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C_3_.jpg



https://s33.picofile.com/file/8484337642/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%AC%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C_2_.jpg




https://s33.picofile.com/file/8484337676/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%AC%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C_5_.jpg

 فرازی از وصیت نامه شهید«حمیدرضا جودکی»:

خط سرخ شهادت خط آل محمد (ص) و علی (ع) است.

بسم الله الرحمن الرحیم

والعصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذین آمنوا و عملو الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا باالصبر.

سلام بر پیشگاه مقدس مولایم و صاحبم حضرت حجت ابن الحسن العسکری روحی له الفداه و با درود بی پایان بر رهبرم نور چشمم روحم امام خمینی(ره) و با سلام بر تمامی شهدای اسلام به خصوص رفقای شهیدم.

سلام بر شما بازماندگان عزیزم . عزیزانم برای شما از پیشگاه خدای تبارک و تعالی طلب صبر و استقامت می کنم هیچوقت غمگین مباشید مگر خانواده و عزیزان در عروسی فرزند خود غمگین هستند مگر وقتی من وعده دیدار مولایم حسین را دارم باید شما غمگین باشید هرگز .

غمگین بودن شما روح مرا ناراحت می کند. عزیزانم بر سر در خانه پرچم سیاه نزنید بلکه پرچم سبز بزنید و افتخار کنید که پسرتان در آزمایش و یاری دین خدا هم سربلند بیرون آمده است.

جلوی چشم دشمنان گریه نکنید شکر خدا را بگوئید و دعا برای سلامتی امام و یارانش کنید. به خدا قسم در زمان غیبت بهتر از اون نخواهید یافت او را دعا کنید و همواره در خط او گام بردارید که خط امام زمان (عج) و در نهایت خط خداست و بترسید از آتش خدا اگر با او مخالفت کنید.

پدر و مادر عزیز و گرامیم و برادر و خواهران و آشنایان و دوستان طلب آمرزش می کنم.

والسلام علیک


مصاحبه با پدر شهید حمید جودکی

پاسخ: من ابوالفضل جودکی هستم. پدر شهید حمید جودکی.

پرسش: حاج آقا چندتا فرزند داشتید؟

پاسخ: 5فرزند.

پرسش: شهید چندمین فرزندتون بودند؟

پاسخ: دوم.

پرسش:از دوران کودکی یا نوجوانی شهید خاطره ای دارید برای ما بگید؟

پاسخ: درس می خوند. بعد درس هم  کابینت آشپزخونه می ساخت. [تکرار می کنند]

پرسش: حاج آقا خاطرتون هست کدوم مدارس می رفتند برای تحصیل؟ دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانشون؟  

پاسخ: نه.

پرسش: یادتون نیست. حاج آقا از اخلاقیات شهید برامون بگید.

پاسخ: خوب

پرسش: تو خونه؟ با شما با مادرشون؟

پاسخ: خیلی خوب بود.

پرسش: نسبت به نماز، قرآن، اهل بیت ، ارتباط خاصی داشتند؟

پاسخ: اونقدر سواد نداشت که قرآن بخونه.

پرسش: شهید چندساله بودند که به شهادت رسیدند؟

پاسخ: رفت سربازی. تقریبا 21 یا 22 سالش بود.

پرسش: پدرجان شهید ازدواج کرده بودند؟

پاسخ: نه.

پرسش: با خدمت سربازی اعزام جبهه شدند یا به صورت داوطلبانه بود؟

پاسخ: داوطلبانه.

پرسش: از دوستان شهید بفرمایید خاطرتون میاد؟

پاسخ:. نه.

پرسش: خاطرتون نمی یاد؟

پاسخ: نه.

پرسش: اهل مطالعه بودند؟مطالعه خاصی هم می کردند ؟ کتابی ؛ نشریه ای؟

پاسخ: نه. دنبال کار بود.

پرسش:  دنبال کار بودند؟ چه کاری انجام می دادند؟

پاسخ: کابینت آشپزخونه درست می کرد.

پرسش: تو این کار خیلی تخصص داشتند خیلی کارشون خوب بود؟

 پاسخ: بله

پرسش: یادتون هست که چندبار به جبهه اعزام شدند؟

پاسخ: [سکوت]

پرسش:مرخصی هم می اومدند؟ چطور بوده؟

پاسخ: کم. 

پرسش: خیلی کم؟

پاسخ: بله

پرسش:چندبار؟خاطرتون هست؟

پاسخ: 2بار؛3 بار.

پرسش: از جبهه براتون نامه هم می نوشتند؟

پاسخ: نامه می نوشتند

پرسش: مطالبش یادتون هست؟

پاسخ: می گفت: نخیر.

پرسش:از نحوه شهادتش خاطرتون هست؟ بهتون گفتن که چطور شهید شدند؟

پاسخ: [سکوت] خبردادن شهید شده . داداشم رفت جبهه دنبالش. اوردنش. داداشم و دامادمون رفتن منطقه دنبالش بعد شهید شدن. مریوان بود.

پرسش: حاج آقا منطقه عملیاتیشون کجا بوده؟

پاسخ: مریوان

پرسش: قبل از شهادتشون مجروحیت هم داشتند؟

پاسخ: تیر خورده بود درستش. بیمارستان اومد بعد خوب شد و دوباره رفت.

پرسش: بیمارستان هم رفته بودند؟

پاسخ: بله.

پرسش: بستری شده بودند؟

پاسخ: بله.

پرسش:از اون دوران خاطره ای دارید؟

پاسخ: نه.

پرسش: خاطرتون نمیاد؟

پاسخ: نه.

پرسش:حاج آقا شهید کجا دفن هستن؟مزارشون کجاست؟

پاسخ: جنازه اش رو نیوردن.

پرسش: جنازشون رو نیوردن؟

پاسخ: نه.

پرسش:هنوز هم معلوم نیست؟

پاسخ:نه. معلوم نیست.

پرسش: حاج آقا به شما چطور خبر شهادتشون رو دادند؟ وقتی متوجه شدید عکس العملتون چی بود؟

پاسخ: گتن شهید شده. [متوجه اینکه چه می گویند نمی شوم]

پرسش:اون عملیاتی که فرزندتون شهید شد می دونید چی بود؟ منطقه که مریوان بوده. کدوم عملیات شهید شدند؟

پاسخ: والفجر 4.

پرسش: بعد از اینکه پیکرشون برنگشت؛ تشیع نمادین براشون انجام ندادند؟

پاسخ: نه.

پرسش:یادواره ای ؟

پاسخ:نه. هیچی.

پرسش: وقتی که دلتون برای شهید تنگ میشه چیکار می کنید حاج آقا؟

پاسخ:هیچ کار گریه می کنم.

پرسش: فقط گریه؟

پاسخ:بله.[با سر می گویند] چیکار کنم؟ اولاد دیگه.

پرسش: از اینکه فرزندتون بره جبهه راضی بودید؟ دوست داشتید شهید بشه؟

پاسخ: دوست نداشتم بره. جبهه رو راضی بودم.خودش رفت جبهه.گفت: جنگه باید برم جبهه. من راضی نبودم. خودش رفت جبهه

پرسش:حاج آقا اگر دوباره جنگ بشه حاضر هستید که بقیه بچه هاتون هم برن؟

پاسخ: دوباره برن. خودم هم برم.

پرسش:همه برن؟

پاسخ: بله.

پرسش:خودتون هم برید؟

پاسخ: بله.

پرسش: حاج آقا از مادرشون برامون بگید.

پاسخ:چی بگم؟

پرسش:وقتی شهید شدند عکس العملشون چجور بود؟

پاسخ:زار زار گریه کرد.

پرسش: ایشون در حال حاضر در قید حیات نیستند؟فوت کردند؟

پاسخ:بله.

پرسش:ایشون که زنده بودند برای تسکین قلبشون، سر مزار دیگر شهدا می رفتند؟

پاسخ:بله. دامادم هم شهید شده. دامادم.

پرسش: داداششون شهید شده؟

پاسخ: دامادم.

پرسش:آهان.دامادتون.

پاسخ:اسدالله درچی.

پرسش: اسدالله درچی.ایشون مزارشون کجاست حاج آقا؟

پاسخ: بهشت زهراست.

پرسش: بهشت زهرا. قبل از ایشون شهید شد یا بعد ایشون؟

پاسخ:بعد ایشون.

پرسش: تو اون فاصله ای که ایشون شهید نشده بودند، چطور خودشون رو تسکین می دادند؟

پاسخ: کی؟

پرسش: تو این فاصله مادر شهید چیکار می کردند؟سر قبر بقیه شهدا می رفتند؟

پاسخ: آره.

پرسش: همون بهشت زهرا؟

پاسخ:بله. بهشت زهرا.

پرسش: محل سکونتتون کجا بود حاج آقا؟

پاسخ: شاه عبدالعظیم.

پرسش: حاج آقا هنوز منتظر هستید پیکر مطهر شهید برگرده؟

پاسخ: آره. اولاد دیگه. چیکار کنم؟اولاده. اولاد بدی نبود. خیلی خوب بود. از کوچیکیمی رفت، دنبال کار.

پرسش: حاج آقا تو تشیع شهدای گمنام که برمی گردند، مثلا دو هفته پیش هم مراسم شهدای گمنام داشتیم. تو این مراسم ها شرکت می کنید؟یا وقتی می شنوید چه حالی پیدا می کنید؟احساس می کنید که شاید فرزند خودتون باشه؟

پاسخ: نه.سال 62 شهید شده. از 62تا حالا چند سال شده؟سی و خورده ای ساله.

پرسش: تو این دوره خواب شهید رو هم دیدید؟

پاسخ: خواب دیدم اومده.

پرسش: پیکرشون یا خودشون؟

پاسخ: خودشون.

پرسش: چطور بوده تو خواب؟

پاسخ: خوب بود. رو به راه بود. شنگول و منگول.

پرسش: خوابتون رو یادتون میاد برامون تعریف کنید؟

پاسخ: نه.

پرسش: حاج آقا اگر دوباره جنگ بشه حاضرید بقیه فرزندانتون رو هم بفرستید؟

پاسخ: یک پسر دارم؛بره.یک پسر دیگه دارم.

پرسش: یک پسر دیگه دارید؟

پاسخ: بله.

پرسش:حاج آقا دوست داشتید فرزندتون شهید نمی شد الان کنارتون بود، عصای دستتون بود؟

پاسخ: همه باباها دوست دارن بچشون پیششون باشه. همین بچه من. اهل کار اهل نماز. اهل عبادت بود.

پرسش: اولین بار که نماز خوندند خاطرتون هست؟  

پسخ:[سکوت]

پرسش: تو چه سنی، شروع به نماز خوندن کردند؟

پاسخ: از 7 سالگی نماز می خوندند.

پرسش:7 سالگی؟

پاسخ: از 7 سالگی شروع کردند.

پرسش:تو نوجوانی و جوانی متوجه شده بودید نماز شب می خوندند؟

پاسخ: نماز شب نه.

پرسش: نمی خوندند؟

پاسخ: نه.

پرسش: شهید وصیت نامه نوشته بودند قبل از شهادتشون؟

پاسخ: وصیت نامه کسی نوشته بود به نام این.کسی دیگه وصیتنامه نوشته بود.

پرسش: نکته ای ازشون یادتون میاد؟ جمله ای؟

پاسخ: نه.

پرسش: حاج آقا تاثیر شهادت فرزندتون رو خانواده شما چجور بود؟ تغییر کرد؛ تغیر نکرد؟حالا رومادرشون، رو شما؛ رو برادرشون، خواهراشون؟

پاسخ: برادر و خواهر همه ناراحت شدند.

پرسش: حاج آقا ایشون کلا چندوقت جبهه بودند؟

پاسخ:2 ماه. خدمتش تموم شه.

پرسش: 2 ماه مونده بود خدمتشون تموم بشه؟

پاسخ: بله.

پرسش: یعنی 22 ماه خدمت بودند؟

پاسخ: 22 ماه خدمت بود. بله. شهید شد. بعد 6 ماه بعد دامادمون شهید شد. دامادم گفت: من جنازه حمید رو میارم.اونم رفت.

پرسش:با دامادتون با هم دیگه رفتن جبهه؟

پاسخ:.نه. این شهید شد بعد دامادم رفت.

پرسش: حاج آقا کوچه ای؛ خیابونی به نام شهیدتون هست؟

پاسخ: شاه عبدالعظیم هست. امین آباد.

پرسش: امین آباد.

پاسخ: کوچه شهید جودکی

پرسش:کوچه شهید جودکی تو امین آباد شاه عبدالعظیم دیگه؟

پاسخ: بله.

پرسش: حاج آقا از اون دوران خودتون بفرمایید؛ شغل خودتون چی بوده؟

پاسخ: شغلم زیاد بوده.

پرسش: اون موقع مشغول چه کاری بودید؟

پاسخ:بستنی فروش.

پرسش: بستنی فروش.

پاسخ: اینجوری [با دست حرکت دایره واری را نشان می دهند. می خندند]

پرسش: فرزندتوت تو شغلتون کمک می کردند؟

پاسخ: کوچیک بود.

پرسش: کوچیک بود. دوران جوانی فرزندتون رو می گم. چه شغلی داشتید؟

پاسخ: همه کار کردم. بدبختی زیاد کشیدم. مقنی بودم. چاه کندم. 

پرسش: الان محل سکونتتون کجاست؟

پاسخ:شیخ آباد.

پرسش: چطور شد از شاه عبدالعظیم اومدیدشیخ آباد؟

پاسخ:روزگاره دیگه. دخترم دانشگاه قبول شده.

پرسش: حاج آقا اصلیتتون کجاییه؟

پاسخ: اراک

پرسش: کدوم شهرش؟

پاسخ: داهاتاش.

پرسش: داهات. شهید اونجا متولد شدند یا شاه عبدالعظیم؟

پاسخ: شاه عبدالعظیم.

پرسش: چطور شد از اراک اومدید شاه عبدالعظیم؟ 

پاسخ: روزگاره دیگه. روزگار.

پرسش: تاثیر لغمه حلال تو تربیت فرزندتون چی بوده؟

پاسخ: بله.

پرسش: بالاخره شما خیلی زحمت کش بودید. شغل های زیادی رو انجام دادید لقمه حلال بردید سر سفرتون. این چه تاثیری داره تو زندگی؟

پاسخ: تاثیر خوبی داره.

پرسش: حاج آقا دست آخر اگر مطلبی رو ما نپرسیدیم بفرمایید ما در خدمت شما هستیم.

پاسخ: هیچی ندارم.خسته شد.

پرسش: خسته شدید.مچکر ممنون.

 

کارگردان:مصطفی رفیعی بصیری

تصویر: حسین غلامی

مصاحبه: مهران کاظمی

زمان: 10:15"

اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز.

نظرات (۲)

حمیدرضا سرباز بودن تصمیم داشت بعداز اتمام سربازی اتشکیل خانواده بده روحش شاد ونامش گرامی روح مادر دلسوخته اش که چندین سال منتظر برگشت پسرش بود شاد روح پدرزحمت کش این شهید شاد وانشاله همراه فرزند شهیدشان با حضرت زهرا مهشور

باشند

روحش شاد ونامش گرامی باد روح مادر مهربانش وپدر گرامیش شاد بادانشاله شهید والامقام همراه پدر ومادرش باحضزت زهرا مهشور باشند

 

..........ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات