شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

کنگره شهدای استان البرز
شهید ایزدی-جواد

شهید جواد ایزدی

نام پدر: نعمت الله

تاریخ تولد: 30-11-1347 شمسی

محل تولد: آذربایجان شرقی - هریس 

تاریخ شهادت : 5-2-1367 شمسی

محل شهادت : دهلران

سرباز ارتش

لشگر 21 حمزه

گلزار شهدا : بهشت زهرا(س) 

قطعه:27 ردیف:90 شماره مزار:1/ت  

تهران
















بسم‌الله الرحمن الرحیم

بنده حجت ایزدی برادر شهید جواد ایزدی هستم از سال 66 اعزام شدند به ارتش در دهلران خدمت می‌کردند. خاطراتی که از ایشان به یاد دارم ایشان دخترخاله‌ام می‌خواستند به نام ستاره مثل اینکه آخرین باری که آمده اینطور که دختر خاله‌ام تعریف می‌کند برف زیادی آمده بود ظاهراً روی برف می‌نویسد جوان ناکام شهید جواد ایزدی دختر خاله‌ام ناراحت می‌شود آخرین باری که به مرخصی آمده بود این حرف را می‌زند  با من خیلی شوخی می‌کرد هر وقت می‌آمد مرا بغل می‌کرد و زیر لحاف می‌برد. آخرین باری که آمده بود وقتی می‌خواست برود من هم برای بدرقه تا ترمینال رفتم در سال 66 اعزام شدند و 5/2/67 هم به شهادت رسیدند. طبق گفته همرزمانش این سرپرست نگهبانی بوده است که ظاهراً یک ترکش به کنار آنها می‌خورد و به شکم جواد هم می‌خورد که کم‌کم بالا می‌کشد تا به قلب او می‌رسد و شهید می‌شود.

خواب خواهر شهید: شبی که می‌خواست شهید بشود خواهر خواب می‌بیند که یک لباس سفید پوشیده است و داماد شده با دختر خاله‌ام ازدواج می‌کند خواهرم گریه می‌کند که ما رسم داریم در شب دامادی این لباس را بپوشیم شما چرا حالا پوشیدند می‌گوید من این لباس را پوشیدم تا همیشه تنم نگه دارم خیلی ناراحت می‌شود که صبح خبر شهادت او را می‌دهد در ماه رمضان بود من مدرسه بودم خواهرم و مادرم خانه بودند وقتی به خانه آمدیم دیدم خانه شلوغ است زمانی که برادرم هنوز شهید نشده بود دیدم در آمد کمی داشت در یک شرکت کار می‌کرد که شرکت به نام آن شهرک بود تقریباً درآمد کافی نداشتند قبل از خدمتش در دوره نوجوانی طبق گفته مادرم هم در خرج خانه کمک می‌کرد و هم برای خودش مقداری پس‌انداز کرده بود مشکل خانه ما را تا حدودی از نظر مالی برادرم حل می‌کرد. خواب مادر چند شب پیش خواب دیدم این آمد و

من خیلی ناراحتم هر موقع خواب می‌بینم خوشحال است بعضی وقتها که سر قبرش می‌روم زیاد گریه می‌کنم

ناراحت می‌شوم .

از نظر اخلاقی خیلی خوب بود با من خیلی خوب بود هیچ موقع از دست هم ناراحت نمی‌شدیم وقتی از سرکاری آمد سلام می‌داد همیشه خوشحال بود.

قبل از شهادتش خواب دیدم که به خانه ما شهید می‌آورند ولی پسر خودم دم خانه ما زنجیر می‌زنند من گفتم

دسته چیست گفتند اینجانب یک نفر از مشهد آمده است به خاطر او سینه‌زنی می‌کنند سه روز بعد از آن پسرم شهید شده اصلاً در خانه ناراحتی نمی‌کرد مثل یک گل بود پنجشنبه‌ها که بهشت زهرا سر مزارش می‌روم وقتی برمی‌گردم شب خواب می‌بینم که پسرم می‌گوید حاضر نیستم به خاطر من زحمت بکشید بیایی همون توی محل خودمان برایم خیرات بدهید .

حجت ایزدی ـ برادر شهید




نظرات (۱)

  • حسین حمزه لوییان
  • خدا رحمت کنه جوادایزدی همسنگر م بود بعد عید شهید شد نهر عنبر عراق خط اول بودیم سر ظهر رفت توخط نگهبانی که ترکش خمپاره خورد تو ❤️ مهربونش یک ساعت تو بغلم بود با حسن عسگری که اونم ۴ ماه بعد شهید شدخوش به سعادت شون .رفتن رو سفید پیش خدا .ما موندیم و یه دنیا حسرت وحرص وجوش دنیا وروسیاهی یکی دوتا عکس دارم از شهید عزیز پیدا کنم ارسال میکنم

    ..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    شهدای البرز

    "گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


    آخرین نظرات