شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید اکبری قرقوک-ولی

شهید ولی اکبری قرقوک

نام پدر: عسگر

تاریخ تولد: 4-6-1336 شمسی

محل تولد: قزوین

ورزشکار(اسکی-کشتی)

تاریخ شهادت : 28-9-1359 شمسی

محل شهادت : دزفول

گلزار شهدا: امامزاده عبدالله 

البرز - کرج

شهید" ولی اکبری قرقرک" در روز چهارم شهریور ماه سال 1336 در شهر قزوین، در یک خانواده متوسط مذهبی به دنیا آمده و تا سوم راهنمایی ادامه داد و پس از آن جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل رفت و به درجه رفیع شهادت نائل گشت. وی از لحاظ اخلاقی بسیار پرهیزگار بوده و همیشه نماز و روزه اش را به دقت می خواند و به همه خانواده با احترام رفتار می کرد.

وی برا ی امرار معاش و خدمت به میهن و نظام جمهوری اسلامی ایران وارد ارتش شد و در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه رفت و بعنوان فرمانده دسته بسیار ایثارها و جانفشانیها از خود نشان داد تا اینکه در منطقه عملیاتی دزفول بر اثر برخورد با مین در تاریخ بیست و هشتم آذر ماه 1359، به شهادت رسید.

خواب مادر...

خواب دیدم که در ده کوچکی که قدیم‌ها زندگی می‌کردیم در آنجا هستیم و من می‌خواهم اجاقی درست کنم که غذا بپزم ولی هیزم پیدا نمی‌کنم در این حین شوهر مرحومم آمد به او گفتم: من هیزم می‌خواهم که آتش روشن کنم، گفت: می‌روم تا برایت بیاورم من به آشپزخانه برگشتم، دیدم پسرم "ولی" روی یک پشتی سبز رنگ نشسته است و لباس نظامی بر تن دارد. خوشحال شدم. او را در آغوش گرفته و بوسیدم. گفتم: چرا نمی‌آیی؟ گفت: مادر من همیشه اینجا هستم هر پنجشنبه می‌آیم اینجا، تو ناراحت نباش.

خواب های خواهر...

همیشه برای برادر شهیدم ناراحت و گریان بودم همچنین برای پدرم که فوت کرده بود یک شب در خواب دیدم آن امامزاده‌ای که برادر و پدرم را در آنجا دفن کرده‌ایم یعنی امامزاده عبدالله من به آنجا رفتم این امامزاده بر روی تپه کوچکی قرار دارد. دیدم پدرم آن بالا نشسته است مرا صدا زد گفت: ماهی بیا اینجا چرا آنقدر ناراحتی گفتم برای « ولی » ناراحتم آیا جای او خوب است چرا به ما سر نمی‌زند؟ پدرم گفت: برای او ناراحت نباش او جایش خوب است. نگاه کن او دارد می‌آید. با دست اشاره به دور کرد نگاه کردم دیدم یک هیات عزادار مثل محرم در حال عزاداری و نوحه خوانی دارد می‌آید که برادرم را دیدم که پرچمی در دست دارد و در جلو صف قرار دارد که با آن جمع می‌آمد.

***

چون بعد از شهادت برادرم مادرم خیلی گریه می‌کرد ما او را تسلی می‌دادیم که مادر گریه نکن. شهیدمان در آنجا ناراحت می‌شود یک شب خواب دیدم برادرم شهید ولی اکبری در یک خانه شیشه‌ای نشسته است که در و دیوار آن تماماً از شیشه بود ولی پایه‌های خانه و اطراف خانه را خاک پوشانده که این خاک تبدیل به گل شده بود رفتم به او گفتم چرا بیرون خانه گل شده است گفت نمی‌دانم مادر اینطور کرده است.

بعد از این خواب به مادرم گفتم اینقدر گریه نکن چون من این خواب را دیدم اشکهای تو او را ناراحت کرده است.

***

ما چند سالی بود که مستأجر بودیم و این موضوع واقعاً ما را ناراحت کرده بود سر سال که می‌رسید و موعد تخلیه خانه بود، همه غصه‌دار بودیم زیرا تعداد خانوار زیاد پول پیش ما کم بود و ما واقعاً با مشکل مواجه بودیم. برای پدرم که کارمند بازنشسته‌ای بیش نبود در یکی از این خانه‌های اجاره‌ای که ما باید یک ماه بعد خانه را تخلیه می‌کردیم خواب دیدم که من در اتاقی نشسته بودم پدربزرگم وارد اتاق شد، به من گفت: چرا آنقدر ناراحتی؟ عموی تو (شهید ولی اکبری) به من گفته به بچه‌ها بگو دیگر مشکل شما تمام شد، دیگر ناراحت چیزی نباشند گرفتاری آنها به پایان رسید. من برای این خوابی که دیده بودم خیلی ناراحت بودم ولی یک ماه بعد یک آدم خیر که منزلی برای فروش داشت و پول آنرا شرایطی می‌خواست با او آشنا شدیم بطور تصادفی، و منزل او را شرایطی خریداری کریدم و بعد از یکسال با کمک خداوند بدهی را نیز پرداخت کردیم و الان ما مدت چهار سال است که در این منزل سکونت داریم.


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات