شهید جهانگیر جهازی بغدادآبادی
نام پدر: جلال
تاریخ تولد: 2-4-1342 شمسی
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت : 23-1-1362 شمسی
محل شهادت : شرهانی
عملیات : والفجر1
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
برادرم در آخرین اعزام به چهره فرزندش نگاه نمیکرد!
در
گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج دو برادر در جوار هم آرام گرفتهاند.
شهیدان رضا و جهانگیر جهازی که به فاصله شش ماه از هم به شهادت رسیدهاند.
رضا ۹ مهر ۶۱ در عملیات مسلمبنعقیل و جهانگیر ۲۳فروردین۶۲ در عملیات
والفجر ۱ به شهادت رسیدند. جالب اینجاست برادر کوچکتر که زودتر به شهادت
رسید، ۱۴سال بیشتر نداشت و برادر بزرگتر هم ۲۰ساله بود. پیشتر از شهیدرضا
جهازی مطلبی منتشر کرده بودیم، این بار معصومه جهازی در گفتگو با ما بیشتر
از برادر دیگرش جهانگیر گفت که در هنگام شهادت متأهل بود و یک فرزند هم
داشت.
ادب خاص جهانگیر
خواهر شهیدان درخصوص خصوصیات اخلاقی جهانگیر
میگوید: برادرم نسبت به مادر ادب و احترام خاصی قائل بود و در ۱۸سالگی با
دختر خالهام ازدواج کرد و جایگاه مادر را طوری درک کرده بود که همه را
ملزم به احترام میکرد. حتی یکبار هم شاگردی جهانگیر کار بدی کرده بود که
مادرم برای شکایت از رفتار او به مدرسه رفت، جهانگیر از اینکه مادرم به
مدرسه رفته بود، خجالت کشید، اما دست مادرم را بوسید و از او عذرخواهی کرد.
جوان خوشتیپ
معصومه جهازی، درباره روحیات برادرش میگوید: جهانگیر
جوانی خوشتیپ، مرتب، درسخوان و مردمدار بود. او به قدری به مرتب بودن
اهمیت میداد که ما را هم ملزم به این کار میکرد. وقتی که صبحها به مدرسه
میرفت یا برای کاری از خانه خارج میشد، میگفت بچهها وقتی به خانه
برگشتم، خانه مرتب باشد. من زمان بازگشت جهانگیر وظیفهای که به من سپرده
بود را انجام میدادم. در واقع پایه و اساس نظم و تعهدی که اکنون دارم را
برادرم گذاشت. جهانگیر خانواده، همسر و تنها پسرش را خیلی دوست داشت و
آرزوهایی زیادی هم داشت، اما در وصیتنامهاش نوشته بود: «هرگز به خیر و
نیکی نمیرسید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید در راه خدا بگذرید.»
با ارزشتر از طلا
خواهر
شهیدان جهازی با تعریف خاطرهای میگوید: یکبار در مسابقهای تحت عنوان
«چهل حدیث» که از سوی مسجد جامع رجاییشهر برگزار شده بود، شرکت کردم.
مسابقهای که قرار بود به نفر برتر پسران دوچرخه و به نفر برتر دختران قفسه
کتاب جایزه بدهند. من نفر اول شدم، روزی که نام من را در مسجد اعلام
کردند، جهانگیر خیلی خوشحال شد. به منزل که آمدیم به من گفت وقتی در مسجد
اسم تو را گفتند، در دلم تو را تحسین و به وجودت افتخار کردم. اگر چه من
جایزه ام را خیلی دوست داشتم، اما این جمله برادرم به اندازه مدال طلا
برایم ارزش داشت.
خرید لباس بچه
خواهر شهید در ادامه به
مسئولیتپذیری برادر شهیدش اشاره کرد و گفت: جهانگیر بسیار مسئولیتپذیر
بود. وقتی در ۱۸سالگیاش بحث ازدواج با دخترخالهام مطرح شد، دنبال استقلال
مالی بود. پدرم او را کمک کرد و توانست مستقل شود. بعد اقدام به ازدواج
کرد. او نسبت به جبهه هم احساس تکلیف میکرد. حتی یک ماه بعد از ازدواجش به
جبهه رفت. جهانگیر عضو کمیته انقلاب اسلامی بود. قبل از شهادت برای تنها
فرزندش محمد تا شش سالگی لباس خرید تا مبادا کسی برای خرید لباس محمد به
زحمت بیفتد.
شهادت برادر کوچکتر
شهید «رضا جهازی» دیگر شهید
خانواده از دانشآموزان نخبه بود که یکسال آخر سال تحصیلیاش را در جبهه
درس میخواند و موقع امتحانات به خانهشان بازمیگشت. خواهر شهید درباره
شهادت رضا میگوید: رضا در ۹ مهرماه و در جریان عملیات مسلمبن عقیل به
شهادت رسید. بعد از شهادت رضا، جهانگیر خیلی بیتابی میکرد و میگفت: رضا
تو همیشه اول بودی و در شهادت هم اول شدی. وی گفت: جهانگیر علاقه زیادی به
فرزندش محمد داشت، طوری که وقتی به مرخصی میآمد، با محمد بازی میکرد و
دوست نداشت لحظهای از او جدا شود. در آخرین اعزام برادرم، همسر و فرزندش
هم به بدرقه او رفته بودند. وقتی که برادرم سوار قطار شد به محمد نگاه
نمیکرد. فرماندهاش از او پرسیده بود پسرت دارد دست تکان میدهد، نگاهش
کن. جهانگیر گفته بود: میترسم محبتش نگذارد به جبهه بروم. آن روز محمد هفت
ماهه بود و بسیار شیرین و دوست داشتنی، نمیدانم جهانگیر چگونه از او دل
کند و برای آخرین بار رفت.
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا