شهید سیداسدالله حسینی
نام پدر: مهدی
تاریخ تولد: 2-1-1345 شمسی
محل تولد: زنجان - خدابنده - گرماب
تاریخ شهادت : 23-12-1363 شمسی
محل شهادت : هورالهویزه
عملیات : بدر
رجعت پیکر مطهر :
گلزار شهدا : روستای ینگی آباد(افشار)
زنجان - خدابنده
رمز یا فاطمه الزهرا(س) یادآور عملیات غرورآفرین و پیروزمندانه ای است که انگشت حیرت بر دهان دشمنان و یاوه گویان نهاد. رمز یا فاطمه الزهرا3یادآور مظلومیت زهرای اطهر و انتقام سیلی در کوچههای مدینه بود و بس. فرزندان زهرا(س)در این عملیات بزرگ سر از پا نمی شناختند چرا که نام مادرشان ورد زبانشان بود. سیداسداله هم از این خیل بود از تبار حسینیان و از زمانی که خود را شناخت به فکر انتقام سیلی مادرش زهرا بود.
او با شرکت در عملیات بدر به ندای حسین زمان پاسخ داد و در نهایت هم به ملکوتیان پیوست. شهید سیداسداله حسینی در روستای ینگی آباد از توابع افشار در یک خانواده مذهبی، مومن و کشاورز چشم به جهان گشود. سیداسداله که تنها پسر خانواده بود روشنایی خاصی به خانوادهاش بخشیده بود و از همان اوان کودکی آثار ذکاوت، شجاعت و ایمان در وجود او تبلور میکرد.
شهید عزیز در سال 1353 وارد دبستان در روستای خود شد از آن جا که روستای ینگی آباد جزء روستاهای محروم محسوب میشد حتی از ابتدایی ترین امکانات نیز بیبهره بود. لذا مجبور شد برای ادامه تحصیل در کلاسهای بالاتر به روستاهای هم جوار برود و با مشقات و زحمات فراوان توانست دوره ابتدایی را با موفقیت کامل به اتمام برساند. علاقه وافر شهید به دانش اندوزی او را راهی گرماب کرد و سال اول و دوم راهنمایی را با اقامت در منزل یکی از اقوامش سپری کرد.
شهید عزیز هفتهای یک بار مسیر صعب العبور و پرپیچ و خم زادگاه و محل تحصیلش را که چهار روستا یعنی در حدود بیست و پنج کیلومتر فاصله داشت جهت تجدید دیدار با خانواده و تهیه و تأمین مایحتاج خود با تحمل سختی فراوان طی میکرد به طوری که سخت کوشی و همت او زبانزد اهالی این چند روستا شده بود.
او غروب روزهای جمعه با یک چوب دستی و یک ساک حامل وسایل شخصی به تنهایی و بدون داشتن هر گونه همراهی راه سخت زمستانی را به طرف محل تحصیل خود با پای پیاده طی میکرد(محمدرسول محمدی ؛ از دوستان دوران راهنمایی شهید). تا اینکه در سال سوم راهنمایی مدرسه شبانه روزی شهید مطهری تأسیس شد و سیداسداله علیرغم مخالفتها با تلاش و پیگیریهای فراوان موفق شد برای اقامت در مدرسه تازه تأسیس مشغول به تحصیل شود(علی میرمحمدلو؛ از دوستان دوران راهنمایی شهید.).
در تاریخ 1/7/62 پس از قبولی و ثبت نام در دانشسرای تربیت معلم شهید مدنی قیدار مشغول به فراگیری پیشه معلمی شد و با جدیت مضاعف و سخت کوشی فراوان با اینکه از نعمت پدر محروم بود و سرپرستی مادر و چند خواهر را بر عهده داشت او را بر آن میداشت که در کارهایش کوتاهی ننماید و بیش از پیش جدیت نماید به طوری که جزء دانش آموزان ممتاز درسیِ دانشسرا محسوب میشد.
از لحاظ اخلاقی هم مورد قبول همه دانش آموزان و تنها امام جماعت دانشسرا بود. دانش آموزان با رغبت قلبی نمازهای ظهر، عصر و مغرب و عشا را به امامت او میخواندند او که از نبوع بالایی برخوردار بود اکثر دعاها را حفظ بود و در مراسم صبحگاهی که او سکاندارش بود از حفظ برای دوستانش اجرا مینمود(عباس بیگدلی؛ از دوستان شهید در دانشسرای شهید مدنی). شهید حسینی که فردی درس خوان، مودب، انقلابی و روشن فکر(محرمعلی بیگدلی؛ از دوستان شهید در دانشسرای شهید مدنی ) و با وقار و در عین حال با نشاط و سرزنده بود در پیش دوستانش جایگاه ویژهای داشت(محمد شفیعی؛ هم کلاسی و هم رزم شهید). او در بسیاری از شبها نماز شب میخواند و خود را برای کاری بزرگ آماده می کرد.
سال 1363 یعنی سال دوم دانشسرا دوستان شهید حسینی که از مشکلات خانوادگی و عشق و علاقه او به جنگ و جهاد در راه خدا با خبر بودند بدون اطلاع و مخفیانه، برای جبهه ثبت نام کرده بودند که وقتی سیداسداله از برنامه جبهه آنان مطلع شد چشمانش پر از اشک شد و به دوستانش گفت من هم باید با شما بیایم هر چه به او اصرار میکنند که تو کسی را نداری و سرپرست خانواده هم هستی قبول نمیکند تا اینکه در مورخه 10/9/1363 برای آموزش نظامی همراه دوستانش راهی پادگان مالک اشتر زنجان میشود(آیت اله اصانلو؛ هم کلاسی و هم رزم شهید.).
پس از اتمام آموزش به جبهه جنوب اعزام میشود تا در عملیات بزرگ بدر شرکت نماید. او بیسیم چی گروهان یک گردان حر از لشکر عاشورا بود که در شب بیست و سوم اسفند ماه در منطقه عملیاتی هورالهویزه بر اثر اصابت گلوله دوشکا بر گلویش به علیین میپیوندد.
پیکر مطهرش در منطقه عملیاتیِ تحت کنترل نیروهای عراقی به صورت بینام و نشان باقی می ماند که پس از سالها جنازه به خون خفتهاش شناسایی و در زادگاهش که تنها شهید روستا میباشد به خاک سپرده می شود.
(مرکز پیش دانشگاهی شهر گرماب به نام این شهید والا مقام مزین گردیده است.)
وصیت نامه
صبر کنید که خداوند صابران را دست دارد. و صابران را یارى مى رساند ، صبر کنید که مهدى موعود قیام کند و انتقام خون شهیدان را از بعثیان و ظالمان جهان بگیرد و ما با شما خانواده هاى محترم عهد و پیمان مى بندیم که تا آخرین قطره خون بجنگیم و راه شهدا را ادامه مى دهیم تا قانون قرآن را در دنیا بگسترانیم اما پیامم به فرزندان شهدا که تفنگ هاى پدرشان را برداشته و به سوى دشمن نشانه بگیرند و راه پدران شهیدشان را ادامه دهند و به دشمن بفهمانند که هیچ ابر قدرتى نمى تواند به لشکر اسلام هجوم بیاورد و راه شهیدان را ادامه دهید اما پیام من به همکلاسیهایم ، برادر همکلاسى بدان که در سنگر مدرسه باشید بسیار کوشش کنى و این سنگر را باید طورى نگهبان باشید که امام زمان از شما راضى بشود و شهیدان از شما راضى باشند درمدرسه انجمن اسلامى باید بسیار باشند و انشاءالله تمام دانش آموزان ایران حزب الله و پیرو و لایت فقیه است در سنگرهاى مدرسه مواظب خون شهدایمان باشید. اما برادران پاسدار به شما پیام کوچکى که دارم این است که برادران چشم یتیمان و فرزندن شهدا به شما و اعمال شماست شما باید در لباس پاسدارى اسوه امت اسلام و رهبر مردم محروم باشید
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا