شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید خرم جاه-ایرج

شهید ایرج خرم جاه

نام پدر: احسان

تاریخ تولد: 6-11-1347 شمسی

محل تولد: البرز - ساوجبلاغ - سیف آباد-روستای سیبستان

تاریخ شهادت:27-10-1365 شمسی

محل شهادت : شلمچه

عملیات: مرحله اول کربلای 5

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

گلزار شهدا: سیف آباد بزرگ 

البرز - ساوجبلاغ

«غلامرضا خرم‌جاه» در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) می‌گوید: ایرج در حالی که 14 ساله بود از طریق کاروان « راهیان کربلا» به جبهه حق علیه باطل شتافت. از رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) بود و در عملیات «کربلای4» شرکت کرد. پس از آن عملیات،به عنوان یکی از غواصان گردان «حضرت علی اکبر(ع)» در عملیات «کربلای 5» حضور یافت. دو گروهان از گردان «حضرت علی اکبر(ع)» که سردار جانباز «حمید تقی‌زاده» فرمانده گردان و شهید «علیرضا آملی» فرمانده گروهان آن به شمار می‌آیند، غواص بودند.

ساعت حوالی چهار بامداد را نشان می‌داد و مرحله اول عملیات «کربلای5» (دی ماه سال65) در حال اجرا بود. پسر عمویم نیز همراه گروهانش وارد عمل می‌شود تا اینکه ترکشی از روی پلاک شناسایی، سینه‌اش را سوراخ کرد و چند ترکش هم به سر و بدنش اصابت کرد.

در این حال یکی از رزمندگان به نام « علی فیروزگاه» فرزند «قادر» که او نیز از کرج اعزام شده بود، تلاش می‌کند پیکر ایرج را از منطقه شلمچه به عقب منتقل کند. اما نمی‌دانسته که سینه پسر عمویم سوراخ شده است تا اینکه وقتی به او تنفس مصنوعی می‌دهد متوجه می‌شود از سینه او کف و خون بیرون می‌آید. شرایط به گونه‌ای رقم می‌خورد که فیروزگاه نمی‌تواند پیکر ایرج را به عقب بیاورد و ایرج در همان منطقه شلمچه باقی می‌ماند. فیروزگاه نیز در مرحله دوم عملیات کربلای 5 به شهادت می‌رسد.

نزدیکی‌های صبح،رزمندگان ایرانی خط را می‌شکنند اما وقتی به محل شهادت پسر عمویم می‌روند، پیکرش را نمی‌یابند. در این شرایط آنها دو احتمال می‌دهند. یکی اینکه شاید پیکرش به آب افتاده یا اینکه اعضای «تعاون»( افرادی که پیکرهای شهدا را به پشت جبهه منتقل می‌کردند) او را به عقب منتقل کرده‌اند. احتمال اول درست بوده و پیکر شهید ایرج خرم‌جاه به مدت شش ماه بدون پلاک در این منطقه باقی می‌ماند تا اینکه تیرماه سال 66 پیکرش در محل شهادتش پیدا می‌شود. از آنجایی که از نظر اندام،شکل ظاهری و کبودی روی بازویش شبیه آقای جعفر زمردیان (مدیرکل فعلی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان) بوده است اشتباهی به جای او در گلزار شهدای شهر همدان دفن می‌شود. نکته دیگر اینکه آقای جعفر زمردیان روی بازویش جای ماه گرفتگی دارد و همین هم یکی دیگر از دلایلی بوده که موجب اشتباه خانواده زمردیان در شناسایی‌ فرزندشان می‌شود.

ایرج خرم جاه فرزند اول مرحوم عمویم «حسام‌الله» است برای همین عمویم علاقه و وابستگی عاطفی بسیاری به او داشت. این شهید یک برادر به نام تورج و یک خواهر نیز دارد.ایرج پسری درس خوان و متعهد بود.علاقه زیادی به بسیج داشت تا جایی که گاهی اوقات تا صبح در پایگاه بسیج فعالیت می‌کرد. در طول سال به خوبی درس می‌خواند تا در تعطیلات تابستان با اشتغال در مکانیکی و شیشه‌بری به پدرش کمک کند. در رشته قرائت قرآن نیز در منطقه ساوجبلاغ کرج موفق به کسب مقام شده بود.

وقتی هم که طبل جنگ تحمیلی نواخته شد بنا به فرمایش امام خمینی (ره) مبنی بر واجب کفایی بودن حضور در صحنه نبرد، درس و تحصیل خود را در حالی که دانش‌آموز دوم دبیرستان بود رها کرد و به جبهه اعزام شد. برای اینکه به جبهه برود چندین بار اقدام کرد اما در دو مرحله با اعزامش به دلیل سن کمش مخالفت شد تا اینکه توانست با دستکاری شناسنامه‌اش و تغییر سال تولدش از 1351 به 1347 جواز حضور در جبهه را دریافت کند.

https://s31.picofile.com/file/8469615650/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87.jpg

https://s30.picofile.com/file/8469615434/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_2_.jpg

 

 

 

https://s30.picofile.com/file/8469615542/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_11_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615442/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_3_.jpg

 

 

https://s31.picofile.com/file/8469615468/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_5_.jpg

 

 

https://s30.picofile.com/file/8469615476/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_6_.jpg

 

 

 

https://s31.picofile.com/file/8469615526/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_10_.jpg

 

 

https://s31.picofile.com/file/8469615642/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_19_.jpg

 

 

 

https://s31.picofile.com/file/8469615518/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_9_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615500/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_8_.jpg

https://s30.picofile.com/file/8469615484/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_7_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615568/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_12_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615600/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_16_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615592/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_15_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615584/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_14_.jpg

 

https://s30.picofile.com/file/8469615576/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_13_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615634/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_18_.jpg

 

https://s31.picofile.com/file/8469615618/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_17_.jpg



https://s30.picofile.com/file/8475080384/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_5_.jpg

https://s30.picofile.com/file/8475080350/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_2_.jpg


 https://s30.picofile.com/file/8475080368/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_3_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080526/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080392/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_6_.jpg



https://s30.picofile.com/file/8475080626/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_7_.jpg

شهید خرم جاه-زمردیان


https://s30.picofile.com/file/8475080426/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_8_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080492/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_14_.jpg



https://s30.picofile.com/file/8475080468/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_12_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080642/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_13_.jpg



https://s30.picofile.com/file/8475080518/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_15_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080434/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_9_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080834/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_10_.jpg


https://s30.picofile.com/file/8475080450/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%B1%D9%85_%D8%AC%D8%A7%D9%87_11_.jpg

به گزارش خبرنگار مهر، ماجرای جعفر زمردیان و عکس شهید ایرج خرم جاه در برنامه ماه عسل سال 1392 این برنامه را به یکی از جنجالی ترین و پربیننده ترین برنامه های ماه عسل تبدیل کرد، برنامه ای که در آن آقای زمردیان با نشان دادن عکس شهیدی که به اشتباه به جای خودش دفن شده بود از همه مردمی که آن برنامه را می دیدند درخواست کرد با شناسایی هویت واقعی این عکس خانواده این شهید را از محل دفن شهیدشان باخبر کنند.

به دنبال انتشار خبر شناسایی این شهید و اینکه متولد استان البرز بوده است، بسیار تلاش کردم تا شماره یا آدرسی از خانواده شهید ایرج خرم جاه بدست بیاروم، بعد ازکلی تلاش با تماس بنیاد شهید و کارکنانش که به واسطه کار خبری با آنها آشنا بودم توانستم شماره ای از خانواده این شهید پیدا کنم، دو شماره داشتم یک شماره ثابت و یک شماره تلفن همراه.

با شماره ثابت تماس گرفتم برای ساوجبلاغ بود، پنج بوق، کسی جواب نداد، نا امید نشدم می خواستم هرطوری هست خبری از این خانواده بگیرم و بدانم اوضاعشان بعد از شناسایی هویت شهیدشان چطور است.

همانطور که شماره تلفن همراهی را که از خانواده شهید داشتم می گرفتم دعا می کردم که کسی که جواب می دهد از اعضای همان خانواده باشد.

بالاخره بعد از چند بوق مردی جواب داد، با هیجان پرسدیم ببخشید آقای خرم جاه، گفت بله، بسیار خوشحال شدم، برادرش بود، تورج خرم جاه.

از او در خصوص نحوه شهادت برادرش و اینکه چگونه هویت وی مشخص شده است پرسیدم، گفت: حاج غلام پسر عمویم پیگیر این قضایا است اما خودم که عکس را دیدم شک نکردم که این عکس متعلق به ایرج است.

برادر این شهید ادامه داد: به صورت اتفاقی تلویزیون نگاه می کردم، دیدم عکسی از یک شهید نشان می دهند تا عکس را دیدم به همسرم گفتم دارند عکس ایرج را نشان می دهند، همسرم گفت چه می گویی ایرج که الان در امامزاده دفن است!

تورج خرم جاه ماجرای شهادت برادرش  و مزار او در نزدیکی محل خانه شان را اینطور توضیح داد: برادرم در 27 دیماه سال 65 در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید بود، اما ما 9 سال از وی بی خبر بودیم، در این 9 سال هر روز خبری تازه به گوشمان می رسید، یکی از همرزمانش می گفت شهید شده است، یکی می گفت تیر خورده بود و او را به عقب جبهه بردند، یکی می گفت مفقود شده است و .... اما بعد از 9 سال تابوت یک شهید را آوردند و گفتند این ایرج شماست.

وی که کمی نگرانی همراه با خوشحالی در صدایش موج می زد، گفت: افرادی که به جبهه رفته بودند می گفتند این پلاکی که برای این شهید است به مشخصات ایرج نمی خواند آخر برادر من غواص بود و برخی گفتند این پلاک مربوط به گردانی که وی درآن بوده، نیست، از طرفی گفتند چیزی نگویید بگذارید حداقل این شهید تسلای دل مادر باشد.

 

برادر شهید ایرج خرم جاه اظهار داشت: هر زمان که بر مزار کنونی برادرم می رفتم حس غریبی داشتم احساس می کردم شهیدی که اینجا دفن است برادر من نیست، مادرم هم همیشه گله می کرد که تو چرا کم به مزار برادرت سر میزنی.

وی گفت: غروب که برنامه ماه عسل را دیدم عکس راشناختم. شک نکردم که عکس متعلق به ایرج است اما باز هم دو دل شدم، ساعت هفت صبح با دیدن تکرار برنامه مطمئن شدم که عکس متعلق به برادرم است، فردای آن روز هر کس که آن برنامه را دیده بود به ما زنگ میزد و می گفت عکس ایرج را نشان دادند ما هم شناخیتم.

خرم جاه افزود: به صدا وسیما زنگ زدیم و پیگیر شدیم، عکس را آوردند، حاج غلام هم چندعکس از معراج شهدا تهران گرفته بود تابا هم تطبیق دهیم، بادیدن عکس ها دیگر مطمئن بودم ایرج را پیدا کرده ام.

عکس را معراج شهدا تایید کرده است

برادر شهید ایرج خرم جاه گفت: عکس را معراج شهدا پیدا کرده و امضا نیز کرده است و ما از نظر عکس مطمئن هستیم که ایرج را بعد ازسال ها پیدا کرده ایم، اما هنوز می ترسیم که اشتباهی شده باشد، مادرم دیگر طاقت ندارد دوباره ماجراها و سختی های نه سال اول شهادت ایرج را ببیند.

تورج خرم جاه ادامه داد: قرار است 5 شنبه به همدان برویم، آنجا مراسمی برای ایرج گرفته اند، ما باید به این سفر برویم تا از کل ماجرا باخبر شویم همچنین منتظر جواب آزمایش های DNA باشیم تا مطمئن شویم عکس متعلق به ایرج است.

وی در خصوص حس و حال خانواده و مادرش چنین می گوید: مادر حال عجیبی دارد از طرفی خوشحال است و از طرفی دیگر طاقت ندارد، او داغ جوان دیده است، بی صبرانه منتظر ایرج است.

برادر شهید ایرج خرم جاه در پایان به خبرنگار مهر گفت: قرار بود از شبکه یک سیما بیایند و از خانواده ما برای ماجرای اتفاق افتاده گزارش بگیرند اما ما قبول نکردیم تا این موضوع کاملا روشن شود.

ماجرای شهید "ایرج خرم جاه" دوباره برای شهیدی که به جای ایرج دفن است تکرار می شود؟

صحبت های این برادر نکاتی مهم داشت، اول اینکه به نظر می رسد ماجرای ایرج خرم جاه و خانواده اش دوباره برای شهیدی که به جای ایرج دفن است اتفاق می افتد اما این بار پیدا کردن خانواده اش کمی سخت تر می شود، برادر، خواهر و مادر شهید ایرج خرم جاه بی صبرانه منتظرند تا 5 شنبه فرا رسد و آنها به همدان بروند، به گفته برادر این شهید بزرگوار شهیدی که به جای ایرج دفن است در این سال ها مونس مادر بوده و با روحش و حس حضور ایرج، مادر را بسیار یاری داده است.

گفتنی است، شهید ایرج خرم جاه در ششم بهمن ماه سال 47 متولد شده و در 27 دیماه سال 65 در 18 سالگی در عملیات کربلای 5 به شهادت می رسد.

به دلیل شباهت بیش از اندازه عکس زمان شهادت این شهید با عکس آقای جعفر زمردیان، خانواده زمردیان با تایید شهادت فرزندشان جعفر، شهید ایرج خرم جاه را به اشتباه به جای جعفر زمردیان در همدان دفن می کنند، وی که پس از اسارت به آغوش خانواده باز می گردد و از ماجرا با خبر می شود بسیارتلاش می کند تاهویت واقعی شهید را شناسایی کند اما موفق نمی شود تا اینکه در برنامه ماه عسل امسال که ازشبکه سوم سیما پخش شد وی عکس شهید ایرج را نشان داده و ازمردم می خواهد در صورت شناسایی هویت واقعی این عکس وی را در جریان بگذارند.

خانواده شهید ایرج خرم جاه در حال حاضر در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز ساکن هستند.گفتگو از عاطفه بیات

 

---------------------------------------------

ایرج پس از گذراندن دوران کودکی در روستای «پلک‌ردان» (از محله‌های شهر گلسار) به هیئت‌ مذهبی «پراچانی‌های» طالقان که سید بودند ملحق شد، تابستان‌ها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشه‌بری، کمک خرج زندگی و خانواده بود و با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نمی‌شد.

مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری طی کرد و تا سال دوم متوسطه ادامه تحصیل داد، در محافل انس با قرآن کریم هم شرکت می‌کرد به نحوی که در منطقه ساوجبلاغ در زمینه قرائت قرآن موفق به کسب مقام شد.

علاقه زیادی به بسیج داشت تا جایی که گاهی اوقات تا صبح در پایگاه بسیج فعالیت می‌کرد و به محض هجوم رژیم بعثی صدام به خاک ایران اسلامی، در حالی که فقط 14 سال داشت به فرمان امام خمینی (ره) به جبهه اعزام شد.

او حال و هوای حضور در جبهه را در سر می‌پروراند ولی با مخالفت خانواده مواجه شد چون علاوه بر سن کم، برادرش نیز هم‌زمان در جبهه حضور داشت و حضورش در خانواده گره‌گشا بود، با وجود مخالفت‌ها ایرج بر آن شد از طریق یگان های مستقر در قزوین اقدام به حضور در جبهه کند.
آنجا هم به علت سن کم از اعزام وی جلوگیری کردند، بار دوم از شهر «آبیک» اقدام کرد و باز هم به علت نداشتن شرایط سنی، از اعزام وی جلوگیری شد.

در نوبت سوم، اواخر سال 1364 بود که از «هشتگرد» اقدام به اعزام نمود، اما این بار نسبت به دفعات دیگر، یک فرق اساسی داشت و آن اینکه ایرج تاریخ تولدش را در کپی شناسنامه خود به سال 1347 تغییر داده بود و در نهایت موفق به اعزام شد، در نخستین اعزام در «لشکر10 حضرت سیدالشهدا(ع)»، با عنوان غواصِ گردان «فرات» در جزیره مجنون حضور پیدا کرد و آموزش‌های لازم را به صورت بسیجی در «امنوشه» و «سد دز» سپری کرد.

مأموریت دیگر غواص فرات

در مرحله دوم و در تاریخ 21/07/1365 از منطقه کیم «ثارالله» به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به منطقه «شلمچه» اعزام شد و سرانجام دیماه 1365 در عملیات «کربلای 5» بر اثر تیر مستقیم در منطقه شلمچه، (جزیره ماهی) به شهادت نائل آمد.

بعد از شهادت ایرج، پیکرش حدود شش ماه میهمان معراج الشهدا بود تا برای مأموریتی دیگر راهی همدان شود، در این مدت مادر بی‌قرارش در انتظار رجعت فرزند خود به سر می‌برد.

در همین حال پیکرش به خاطر تشابه فراوان با محمد جواد زمردیان به خانواده زمردیان در همدان تحویل داده شد و این شهید به نام زمردیان به مدت 4 سال در گلزار شهدای همدان آرمیده بود تا محمد جواد از اسارت بازگشت و شهید خانواده زمردیان، گمنام از خانواده خود ماند.

ایرج خرم‌جاه

 

مراسم استقبال از مادر شهید «ایرج خرم جاه»  با حضور کاروانی متشکل از ۳۰۰ نفر از اعضا و اقوام خانواده شهید ایرج خرم جاه، مسؤولان سپاه استان البرز، خانواده جعفر زمردیان (کسی که شهید ایرج خرم جاه به نام او دفن شده بود اما بعد از جنگ به عنوان آزاده به کشورمان بازگشت) و جمع بسیاری از مردم شهر همدان در فرود‌گاه و گلزار شهدای این شهر برگزار شد.

 

به گزارش خبرنگار سرویس «فرهنگ حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران، (ایسنا) مراسم استقبال از مادر شهید ایرج خرم جاه  در فرودگاه استان همدان برگزار شد. در این مراسم که مادر شهید ایرج خرم جاه بنا به وصیت فرزندش چادر سفید بر سر داشت در سخنانی گفت: امروز با حضور در شهر همدان احساس می‌کنم که فرزندم داماد شده است و در مراسم عروسی او شرکت کرده‌ام. اکنون که بعد از ۲۷ سال به دیدار فرزندم آمده‌ام بسیار خوشحال هستم و جا دارد از آقای زمردیان و خانواده‌اش برای این امانت داری تشکر کنم.

وی همچنین در جوار مزار فرزندش گفت: اصلا فکر نمی‌کردم که روزی پس از گذشت ۲۷ سال از شهادت فرزندم بتوانم مزار او را به آغوش بکشم. از اینکه مردم همدان در این جشن که برای من مانند مراسم دامادی و عروسی فرزندم به حساب می‌آید حضور دارند بسیار خوشحالم و باید به همه همدانی‌ها تبریک بگویم.

مادر شهید خرم جاه در بخش پایانی سخنانش به درگاه خداوند برای همه جوانان دعای خیر کرد و گفت: از خدا می‌خواهم که همه جوانان خوشبخت شوند.

به گزارش ایسنا در بخش دیگر مراسم استقبال از مادر شهید ایرج خرم جاه، جعفر زمردیان که مدتی نام وی بر سنگ مزار این شهید حک شده بود نیز گفت: اکنون‌ همان حسی را که از اسارت آزاد شده‌ام دارم و بسیار خوشحالم که بعد از۲۷ سال امانت داری، این امانت را به مادرش می‌سپارم. مردم همدان همه گل هستند و ۲۷ سال مانند گل از این شهید امانت داری کردند. امیدواریم همواره زیر سایه امام زمان (عج) و در کنار خانواده‌هایمان امانت دار خوب خون شهدا باشیم چرا که شهدا ستار‌ه‌هایی هستند که می‌شود با آن‌ها راه را پیدا کرد.

وی همچنین یادآور شد: جا دارد در همین مکان یعنی فرودگاه شهر همدان و در لحظه‌ای که مادر شهید در آن حضور دارد، از دوست خوبم «عبدالحسین جلالوند» که او نیز مانند من آزاده است تشکر کنم چرا که او مقدمات و همانگی‌های لازم را برای حضور در برنامه «ماه عسل» فراهم کرد. بی‌شک اگر پیگیری و هماهنگی‌های او نبود قطعا امروز اینقدر از اینکه پس از ۲۷ سال مادری مزار فرزندش را به آغوش می‌کشد خوشحال نبودیم.

در ادامه سخنان جعفر زمردیان، «عبدالحسین جلالوند» دوست و همرزم وی عنوان کرد: این مساله که امروز به استقبال مادر شهید ایرج خرم جاه آمده‌ایم در ابتدا نشان از توجه خدا به ایشان دارد.

وی درباره جعفر زمردیان نیز بیان کرد: زمردیان یک امانت دار است. چرا که به مدت ۲۷ سال با هویت یک شهید زندگی کرد و اکنون می‌خواهد او را به مادرش بسپارد. اکنون که به این مراسم استقبال آمده‌ام بوی پیراهن یوسف به مشامم می‌رسد.

به گزارش ایسنا، ‌ در بخش دیگری از مراسم استقبال از مادر شهید ایرج خرم‌جاه که در جوار مزار این شهید و در گلزار شهدای شهر همدان با عنوان «یونس خاک» در حال برگزاری بود، احسان علیخانی مجری برنامه «ماه عسل» نیز حضور داشت و با خوانش شعری درباره شهدا و دفاع مقدس گفت: جوانان این مملکت با هر شکل و قیافه یا باوری که باشند نسبت به طایفه و تبار شهدا ارادت خاصی دارند و هرگز آن‌ها را فراموش نخواهند کرد. این مراسم که اکنون مملو از جمعیت و به خصوص قشر جوان است نشان دهنده این است که مردم همدان برای شهدا ارزش خاصی قائل هستند.

 

وی در بخش دیگری از سخنانش به قرائت بخشی از وصیت‌نامه شهید ایرج خرم‌جاه پرداخت و گفت: این شهید با سن کمی که داشته در وصیت‌نامه خود به مادرش نوشته است که پس از شهادت من ناراحتی نکن چرا که دشمنان شاد می‌شوند. این مطلب را بسیاری از شهدای ما در دوران دفاع مقدس در وصیتنامه‌های خود نوشته‌اند بنابراین ما نیز باید به گونه‌ای زندگی کنیم که در فانتزی ذهن و رویا‌هایمان هرجا که با شهدا روبرو می‌شویم شرمنده آن‌ها نشویم.

 

به گزارش ایسنا، ‌ علی محمد آزاد استاندار همدان نیز در این مراسم به دلیل کمبود وقت در سخنانی کوتاه از حضور مردم همدان در این مراسم تشکر کرد.

 

به گزارش ایسنا‌، از دیگر افرادی که در مراسم یونس خاک سخنرانی کرد، غلامرضا خرم‌جاه پسرعمو و هم رزم شهید ایرج خرم‌جاه بود. وی درباره پسرعمویش گفت: او در سن چهار سالگی پدرش را از دست داد و در سن ۱۴ سالگی با دستکاری تاریخ تولدش به جبهه اعزام شد.

وی ادامه داد: شهید ایرج خرم‌جاه برای عملیات «کربلای ۵» در گردان «حضرت علی اکبر (ع)» سازمان‌دهی شد. او همچنین در عملیات «کربلای ۴» نیز حضور داشت اما عملیات انجام نشد. شبی که به منطقه عملیاتی «کربلای ۵» رفتیم متوجه شدیم که آنجا منطقه‌ای آبی با سطح بسیار نامنظم است. یکی از خواسته‌های ایرج که غواص بود این بود که زود‌تر از «علی مهرانی» که پسر خاله‌اش بود به شهادت برسد. ما سه نفر یعنی من‌، ایرج‌ و علی‌ در این عملیات کنار یکدیگر بودیم. برای آخرین بار که پیشانی‌ ایرج را بوسیدم هنوز سردی پیشانیش را روی لبم به خاطر دارم.

 

این عملیات بسیار مشکل بود چرا که عراقی‌ها با انواع سلاح‌ها به صورت خاصی به سمت ما تیراندازی می‌کردند. از همین رو ستون نظامی به سختی می‌توانست حرکت کند و خود را به سیم خاردارهای مواضع دشمن برساند. از طرفی هم عراقی‌ها اصلا فکر نمی‌کردند که نیرویی بتواند با توجه به موانعی که سر راه نیروهای ایرانی قرار داده‌اند وارد عمل شوند.

 

هنگامی که نیروهای ما به سیم‌خاردار‌ها رسیدند عملیات لو رفت و عراقی‌ها متوجه حضور ما در آنجا شدند. آن‌ها به سمت ما شلیک می‌کردند. رزمندگان برای آنکه از این وضعیت رهایی یابند به زیر آب می‌رفتند تا هدف قرار نگیرند اما اثری نداشت؛ چرا که عراقی‌ها در آب نارنجک صوتی پرتاب می‌کردند و همین باعث می‌شد که تعداد بسیاری از رزمندگان شهید یا مجروح شوند. در همین بین علی پسرخالهٔ ایرج به شهادت رسید. ساعت حدود چهار بامداد روز ۱۹ دی ماه سال ۶۵ بود که به بازوی ایرج یک تیر اصابت کرد. شهید علی فیروزگاه برای آنکه خون بازوی ایرج بند بیاید بازوی او را با سیم خاردار بست. آثار این سیم خاردار موجب شد که بازوی ایرج کبود شود و هنگام شناسایی پیکرش خانواده زمردیان فکر کنند که این‌ همان ماه گرفتی است و‌ همان فرزند خودشان یعنی جعفر زمردیان است.

در همین حین ترکشی هم به پشت سر ایرج اصابت می‌کند و از مقابل نیز به دلیل اصابت تیر مستقیم دشمن به سینه‌اش مجروح می‌شود. این تیر در حقیقت دو ماموریت داشت یکی آنکه به پلاک ایرج اصابت و زنجیر آن را پاره کند. دیگری هم این بود که دل خانواده زمردیان را برای بازگشت فرزندشان شاد کند.

هنگامی که تیر به سینه او برخورد می‌کند شهید «علی فیروزگاه» می‌خواهد به او تنفس مصنوعی بدهد اما یک باره کف و خون از سینه ایرج بیرون می‌آید و شهید می‌شود. ایرج قبل از شهادت احساس می‌کرد سوختگی ریه‌اش به دلیل وجود آب در بدنش است. می‌گفت: پاهای من را بالا بگیرید تا راحت‌تر نفس بکشم.

صبح‌ همان روز من به منطقه‌ی شلمچه که او به شهادت رسیده بود رفتم تا پیکرش را پیدا کنم اما نمی‌دانستم که در شهر همدان باید به دنبال او بگردم. پیکر پسرعمویم ۱۰ روز در اهواز بود و بعد از آن به معراج شهدای تهران برده می‌شود و به صورت اشتباهی به جای جعفر زمردیان به خانواده‌اش تحویل داده می‌شود.

 

وی در پایان خطاب به حاضران گفت: در اصل این شما هستید که امروز در گلزار شهدا می‌ه‌مان شهدا هستید و بردستان آن‌ها تشییع می‌شوید.

 

بخشی از وصیتنامه شهید ایرج خرم‌جاه:

بسم رب‌الشهدا و صدیقین و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند مرده‌اند بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

خدایا در لیاقت کسانی نگاه می‌کنی که در حال نوشتن دعا هستند. خدایا من هم از آن کسان هستم.

با سلام و درود بر آقا امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) و نایب برحقش امام امت و با سلام بر مجروحین و جانبازان اسلام که با از دست دادن عضوی از بدن خود درس مقاومت و شجاعت را به ما داده‌اند و با درود به ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون، از کربلا تا کربلاهای غرب و جنوب ایران اسلامی. آنها که با اهدای خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده و خواهند کرد و درس شهادت به ما آموختند.خداوندا، آیا قلم‌ها توانسته‌اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند؟ خدایا من که هیچ هستم و نمی‌توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه‌ها را بیارایم. خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانواده‌های معظم شهدا.

خداوندا، عنایتی فرما و صبری به ایشان بده که شیطان نتواند در این خانواده‌های محترم و در دلهای ایشان نفوذ کند و به این فکر بیفتند که فرزندشان بی‌جهت به جبهه رفته و شهید شده است. خدایا به مادران شهدا صبر بده که چنین فرزندان فداکاری در این جامعه تربیت کرده‌اند و تحویل جامعه داده‌اند تا از کشور عزیزمان پاسداری و حفاظت کنند که این عزیزان با اهدای خون خود دین خود را به اسلام ادا کرده‌اند. خدایا کسانی که در این جامعه اسلامی به این کشور خیانت می‌کنند، همانا که منافقین هستند، خداوندا نیست و نابودشان بگردان.

پیام کوچکی هم به برادران همرزم و بسیجی دارم. برادران تا خون در رگ دارید و تا جان در بدن دارید با کفار بعثی عراق و تمامی جنایتکاران شرق و غرب بجنگید و اسم صلح تحمیلی را در نطفه خفه کنید تا در راه خدای مهربان به شهادت برسید. براداران، کشته شدن در راه خدا، در راه حسین (علیه السلام) و در راه آزادی مستضعفان جهان، افتخار است و من کوچکتر از آن هستم که به شما وصیت کنم که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.

وصیت به مادر مهربان و خانواده عزیزم. ای مادر عزیز، زبان من توان گویایی با تو ندارد به غیر از خجالت و شرمندگی چیزی ندارم چون من می‌دانم که چه زحمت‌هایی برای من، برادرانم و خواهرم کشیده‌ای. من نمی‌توانم که روی همیشه مهربان شما را نگاه بکنم ولی از تو عاجزانه می‌خواهم من که در نزد خداوند متعال رو سیاه هستم، تو رو سپیدم کن و حلالم کن. مادر جان، جان به فدایت. تو خیلی مهربان هستی اما نامهربانی در کنارت ایستاده؛ او را یاری بده و به او مهربانی بیاموز.

مادر عزیزم اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناهکار را پذیرفت تو گریه مکن. لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند. اگر تو گریه کنی خصم زبون استفاده می‌کند و خوشحال می‌شود.

 
 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."

آخرین نظرات