شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید خلیلی چنانی-رامین (علی)

شهید رامین(علی)خلیلی چنانی

نام پدر: شعبان

تاریخ تولد: 20-1-1344 شمسی

محل تولد: تهران

تاریخ شهادت : 9-4-1365 شمسی

محل شهادت : مهران

جانشین گردان

لشگر 10 سیدالشهدا(ع)

عملیات : کربلای1

گلزار شهدا : امامزاده محمد 

البرز - کرج

برادر ایشان بهمن(حسن) هم به فیض شهادت نائل آمده است


به گزارش نوید شاهد از کرج : شهید رامین (علی) خلیلی چنایی فرزند شعبان در سال 1344 در تهران بدنیا آمد، در سال 1351 به همراه خانواده از تهران به کرج نقل مکان نمودند و جهت کسب علم و دانش رفت و وارد مدرسه شد و شروع به تحصیل در همان محل سکونت خود کرد و تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر به تحصیل خود ادامه نداد و چون علاقه زیادی به جبهه و جنگ داشت و در سال 1357 به عضویت سپاه در آمد و در جنگ تحمیلی عازم جبهه شد،در سال 1362 برادرش حسن در عملیات خیبر به شهادت رسید و ایشان نیز در طول عضویت در سپاه مدت بسیاری را در جبهه گذراند و آخــرین بار در تاریخ چهارم آذر ماه 64  به جبهه اعزام و بعد از حدود یک سال جنگیدن با دشمن سـرانجام در تاریخ نهم تیر ماه 65 در واحد اطلاعات و عملیات لشگر سید الشهدا، در مهران و روز آغاز عملیات بزرگ کربلای 1  به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

شهید رامین (علی) خلیلی چنانی در خاطرات ارزشمندش، از حال و هوای جبهه و شهادت برادر بزرگوارش چنین ثبت میکند:

اینجانب بنده حقیرعلی خلیلی درتاریخ 62/11/10 همراه برادران دیگری که در طرح دو پنجم بودند عازم جبهه گردیدیم ما را به تهران و سپس توسط قطار به پادگان حاج احمد متوسلیان در دوکوهه بردند، ما آن شب را در مسجد انتظامات پادگان خوابیدیم و ما را صبح تقسیم بندی کردند، من صبح برادران علیرضا آملی و روح الله باغستانی را دیدم یک جا افتادیم، در همان روز برادر جواد خاکباز از هم دوره های آموزشی را دیدم ایشان در تیپ سید الشهداء معاون گردان بودند (بعد در جزیره مجنون عملیات خیبر شهید شد) برادران دوره 30 را در پادگان دیدم بعد از چند روز دیگر برادران تیپ حبیب کرج به پشت پادگان دو کوهه آوردند پدرم نیز در گردان 4 همراه دیگر رفقا در تیپ حبیب بود و در حال حاضر در منزل ما فقط مادر و خواهرم بودند و من و حسن به تیپ حبیب پیش پدرمان و بچه های دیگر می رفتیم و به آنجا سر می زدیم در تاریخ 62/12/3 ساعت 3 بعدازظهر سه شنبه ما را به طرف خط بردند و همان شب به عملیات والفجر شش خیبر ما را بردند.

اولین شب عملیات بود در گروهان یک ،حسن مسئول دسته 2 و من مسئول دسته 3 بودم و آن شب گردان ما به خط زد، برادرم حسن مجروح شد و ما خیلی پیشروی کردیم و بعد در موقع عقب نشینی برادرم حسن به جای ماند و من پیش پدرم پشت خط برگشتم و ماجرا را برایش توضیح دادم ،چند روز بعدش به او گفتند که پسرت شهید شده جنازه اش را برده اند و پدرم رفت و دید خبری نیست و بدون اینکه خانواده بویی ببرد برگشت و به خط آمد بعد از چند روز دیگر ما را در مرحله پنج عملیات خیبر بردند در این دو حمله بسیاری از برادران از جمله برادرم را از دست دادیم و فرمانده گردان هم در مرحله دوم شهید شد . در تاریخ 62/12/12 ما را به پادگان دو کوهه آوردند برای بازسازی نیروهای قبلی را مرخصی دادند و گردان را از نیروهای جدید بازسازی کردند و ما جزگردان بلال شدیم، سپس ما را به سه راه جفیر بردند و توسط هلیکوپترها ما را به جزیره مجنون بردند، دو روز در جزیره جنوبی مجنون بودیم و چه بلاها و ماجراهایی برایمان گذشت البته اینها همه برای خدا بود انشاءالله که خدا بپذیرد،درهمین محور ما هم سردار رشید اسلام حاج همت به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.

...همراه پدرم از جزیره به دوکوهه رفتیم و بعد از اندیمشک توسط قطار به تهران و بعد به کرج رفتیم و رویمان نمی شد که به خانه برویم قبلاْ از اندیمشک به ( لشت نشاء شمال ) تلفن زده بودیم و خلاصه دل را به دریا زدیم و رفتیم خانه دیدم فامیلها زودتر از ما آمده بودند و ما وقتی از در بداخل خانه رفتیم تادیدند حسن برادرم با ما نیست همه گریه را شروع کردند از زن گرفته تا مردها ، خلاصه ما یادبودی در کرج و یادبودی در شمال گرفتیم خیلی مجلس محترم و پر جمعیتی بود بعد از  20روز و اندکی بنده دوباره با هزار زحمت ازخانه راه افتادم وبه دوکوهه آمدم، برادران از من خواستند که درگردان حبیب یک گروهان را قبول کنم ومن دودل بودم تا اینکه به واحد ( الف _ ط ) رفتم..

حسن برادر من می باشد که پس از عمری زندگی با هم که تنها برادرم بود در عملیات خیبرکه ایشان وبنده هردو مسئول دسته بودیم که او زخمی شده و در عقب نشینی که صبح بود در منطقه بجای ماند و با رفتن حسن برادر قهرمانم کمرم از قدرت افتاد و هنوز خبری از ایشان برایمان نرسیده. تاریخ(شهادت حسن ) 62/12/4 محل شهادت طلائیه .




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات