شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید سلیمیان-رضا
شهید رضا سلیمیان
نام پدر: شعبانعلی
تاریخ تولد: 1-12-1347 شمسی
محل تولد: البرز - کرج 
کارگر
محل کار: فخر ایران
تاریخ شهادت : 21-5-1366 شمسی
محل شهادت : سد دز
پاسدار وظیفه
آخرین مسئولیت در جبهه : سکاندار
گلزار شهدا: فخرایران 
البرز - نظرآباد
 مدت حضور درجبهه : نه ماه
دفعات اعزام : سه بار
  شهید رضا سلیمان در سال 1347 در شهر هشتگرد در خانواده ای مذهبی و مومن دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را در دبستان (( انوری )) و راهنمایی را در مدرسه (( شهید زارعی )) همان شهرستان گذرانید .
در سال 1360 در حالی که ایشان چهارده سال داشتند . روزی که به مدرسه رفته بودند در هنگام تعطیلی دانش آموزان از مدرسه ، او به منزل مراجعت ننمود یکی از دوستانش کیف مدرسه اش آورد و گفت : رضا رفت به جبهه ،دیگر برای بازگردان او دیر شده بود . او تصمیم خود را گرفته و راهش را انتخاب کرده بود . او تکلیف شرعی خود را به جا آورده بود . به راستی که قلم از بیان رفتار و کردار بی نظیرش عاجز است . چرا که آن همه مهر و صفا و عطوفت و شوخ طبعی و مظلومیتش در مجالس در قالب کلمات نمی گنجد . او هر جا که بود محیطی پر از صفا و شادمانی به همراه داشت .
در نبودش خانه سرد و بی روح بود ، او در صحنه کار و امور اجتماعی بسیار فعال بود ، او عشق پیوستن به معبودش و سرور شهیدان حضرت حسین (ع) را داشت . خداوند به ندای قلبی او لبیک گفت . و با خلوص نیت در راه به جای ماندن اسلام ناب محمدی (ص) به سوی دنیای باقی و جاودانه شتافت ، و پیکر پاکش در گلزار فخر ایران به خاک سپرده شد.
 
وصیتنامه شهید 
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر پدر و مادر گرامیم امیدوارم که حالتان خوب باشد و در زیر سایه خداوند متعال خوب باشید مادر اگر از احوال پسر خود بخواهید خوب هستم و به خدمت خود به خوبی انجام وظیفه می کنم و الان که این نامه را می نویسم یکی از بچه هایی که دکتر است این نامه را برایتان می آورد و من الان در یگان دریایی هستم و ما آموزشمان تمام شده و ما را امروز یا فردا ما را به مجنون می برند با این که ما را می برند اما شما هیچ ناراحتی نداشته باشید .
مادر سلام مرا به خواهران و برادرانم و محمد آقا و اکرم برسانید و به تمام فامیلها سلام برسانید و از طرف من سلام به حسین برسانید و از طرفی دیگر سلام من را به دایی و عمه و عمو برسانید و بگوئید که از من نگران نباشند و از طرف من مهدی کوچولو و ناهید جان را بوس کنید و بگوئید که این عمو و دایی شما تا آخرین قطره خون خود پاسداری از این وطن می کند تا شما به راحتی زندگی کنید دیگر عرضی ندارم سر عزیزتان را درد نمی آورم .
پدر نگران من نباشید . خداحافظ
 
 
 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات