شهید سیدابوالفضل طبائی
نام پدر: سیداحمد
تاریخ تولد: 15-1-1343 شمسی
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت : 18-11-1361 شمسی
محل شهادت : فکه
عملیات : والفجر مقدماتی
رجعت پیکر مطهر : 30-1-1371 شمسی
گلزار شهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها
قطعه:28 ردیف:6 شماره مزار:7
تهران
برادرش سید عباس نیز به شهادت رسیده است
شهید "سید ابوالفضل(صالح) طبایی" در سال 1343 در شهر تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود، دوران تحصیلی را تا سوم راهنمایی در شهر تهران با موفقیت به پایان رسانید.
سید ابوالفضل 14 سال داشت که پایه های شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شکل گرفت که شهید همراه پدرش و دوستان همکلاسیش در راهپیمایی ها شرکت کرد.
بعد از پیروزی انقلاب سید ابوالفضل به نگهبانی در مسجد محل مشغول بود.وی عضو بسیج محل بود تا اینکه جنگ تحمیلی شروع شد. سید ابوالفضل خیلی دوست داشت به جبهه برود ولی به دلیل کمی سن خانواده رضایت نمی دادند. در یکی از جمعه ها که به نماز جمعه رفته بود به هر طریقی بود خود را به اقای خامنه ای رسانده و گفته که می خواهم به جبهه بروم ولی خانواده راضی نیستند و یک نامه از آقای خامنه ای گرفته بود و بدین وسیله رضایت خانواده را جلب کرد و در سازمان جنگ های نامنظم چمران شرکت کرد.
سید ابوالفضل هم درس خواند و هم مبارزه علیه کفر کرد تا اینکه در زمستان سال59 در تپه های قوچان سلطان به محاصره عراقی ها در آمد. بعد از 3 روز خود را داخل گله گوسفندان کرد و از محاصره فرار کرد وبه فرمانده تیپ "محمد رسول اله" رساند که تعدادی از رزمندگان در محاصره عراقی ها هستند.
شهید سید ابوالفضل به مدت 3 سال به طور پراکنده در جبهه های جنوب و غرب به مبارزه علیه کفر مشغول بود.
در سال آخر دبیرستان بود که به جبهه جنوب منتقل شد و در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه عملیاتی فکه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل گشت و پیکر پاکش بعد از 9 سال رجعت داده شد و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد و روح پاکش راهی آسمانها شده، اوج گرفت و در دل کهکشانها ناپدید شد و بالهای خونینش سایبان چشمان همه ما شد.
نقل از مادر شهید:
روزی که می خواست برای آخرین بار عازم جبهه شود، مادردو جور غذا درست کرده بودم.
سید ابوالفضل به من گفت: چرا دو جور غذا درست کردی؟ گفتم، می خواهم تقویت شی چون به جبهه میری. گفت: مادر در جبهه غذای ما بسیار خوب است. سید ابوالفضل هرگز از سختی گله وشکایت نداشت.
یک روز که عازم جبهه بود، مادرش بیمار بود. همه خانواده گفتند: ابوالفضل فعلا به جبهه نرو، مادر بیمار است و در جواب می گوید: می خواهم بروم، شفاعت مادر را در جبهه ها از خانم فاطمه الزهرا بگیرم.
فرازی از وصیت نامه شهید:
بسم اله الـــــــــر رحمـــن الـــــر حـیــم
"من طلبى وجدنى ومن وجدنى عرفنى ومن عرفنى احبنى ومن احبنى عشقنى ومن عشقنى عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلى دیته ومن على دیته فا نا دیته" "هر کس در جستجوى من بر آید، مرا مى یابد و هر کس که مرا یافت، مرا می شناسد وهر کس که مرا شناخت، دوستم می دارد و هر کس مرا دوست داشت در دوستى به پایگاه عشق و ایثار قدم می گذارد و چون او در پرستش به من عشق ورزید. من هم در رحمت به او عشق می ورزم و عاشق کوى من سر انجام کشته در راه من خواهد شد و آنکس که به تیر محبت من به قتل برسد، خونبهاى او بر عهده من است وآن که را که خونبهاى او به عهده من باشد من خونبهاى او هستم ."
با سلام بر مهدى (عج) و نایب بر حقش امام خمینى و با درود بر شهیدان راه حق و حقیقت چند کلمه وصیتى دارم، با امت حزب الله و خانواده و دوستانم. اولا می خواستم، بگویم؛ که اى امت تا شما هستید، پاسدار خون شهیدان باشید؛ زیرا این شهیدان بر گردن تمام شما حق دارند؛ زیرا اگر خون آنها نبود آزادى به این آسانى به چنگ نمىآمد و اینکه پیام خون شهیدان اینست که اطاعت از امام امت زیرا که امام نایب امام زمان (عج) است و همینطور امامى که قلبتان با او باشد و با خونتان از او دفاع کنید و همچنین دعا کنید که تا انقلاب مهدى خدا او را نگه دارد واى حسین جانم اکنون بر خیز و ببین که چگونه پیروان مرامت با نامت و کوشا براى رسیدن به حرمت در راه آن مقصودى که تو و یاران با وفایت براى آن به خاک و خون افتادید. جانبازى و فداکارى و کربلاهایى چون کربلاى تو بر پا می کنند و چون على اکبرها و قاسمها و ... را پرورش می دهند و این امت حسینى ما به مکتبش عشق مى ورزد و در تمامى احوالات وحالات علیه دشمن اسلام استوارمقاومت می کند
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا