شهید مهدی عیوض فتح اله زاده
نام پدر: سیف اله
تاریخ تولد: 14-10-1341 شمسی
محل تولد: آذربایجان شرقی - کلیبر
تاریخ شهادت : 26-12-1363 شمسی
محل شهادت : شرق دجله
عملیات : بدر
رجعت پیکر مطهر :
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
کتاب مشتاق لقاءا...: شهید عیوض (مهدی) فتح الله زاده
علیرضا اکبری (گردآورنده)
ناشر: حنظله وابسته به اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز
تاریخ نشر: دی 1401
تعداد صفحه: 44
شابک: 978-600-8578-53-6
قطع کتاب: جیبی
نوع جلد: شومیز
روزندگینامه
روحانی شهید «مهدی فتح الله زاده»، شکوفه آسمانی بوده که در دستان سبز پدری کشاورز و در دامان پر مهر مادری پاکدامن شکفت. روستای «سنگ» از بخش کلیبر شهرستان اهر، دنیای کوچک دوران کودکی او را شکل داد. دوران ابتدایی در روستا به سر شد و برای تحصیل در مقطع راهنمایی، بخش «کلیبر» پذیرای قدم های مردانه این نوجوان با صفا شد؛ اما حضور او در آن جا خیلی طول نکشید و تا کلاس دوم بیشتر نماند. تبریز، انتخاب سوم این شهید عزیز بود که برای سال سوم مقطع راهنمایی برگزیده بود و بالاخره دوره متوسطه را در دبیرستان دهخدا شروع کرد. مهدی، مرد جدیت ها بود. تا درس خواند، مردانه خواند و بهانه اش نبود؛ وقتی هم نخواند و قدم در میدان رزم نهاد باز سرشار از مردانگی و جدیت بود. دوران دبیرستان مصادف با فریادهای خشمگین ملت بر سر طاغوت شهوت، استبداد و تکاثر بود. طاغوتی که خاک پاک این سرزمین را آلوده ساخته بود و حالا مهدی هم یکی از این فریادها شده بر سر ظلم و استکبار. ناگهان در سال 1360 او دست به انتخابی متفاوت زد و رفتن به حوزه علمیه را برگزید. او آمد تا تن روح را در این زلال پاک، شست و شو دهد و در آن نور معرفت را مشاهده کند. مدرسه علمیه امام محمد باقر -علیه السلام- و رسول اکرم -صلی الله علیه و آله-، اقیانوس های نوری بود که او در آن غسل اخلاص کرد و میدان رزم را در پیش گرفت. رزم با نفس و پیروزی در جهاد اکبر، او را برای رزم در میدان با جهاد اصغر آماده ساخته بود که هرکس از جهاد اکبر سربلند بیرون آید در مصاف با جهاد اصغر چه باک دارد. شهید فتح الله زاده، در حج کبوتران سبک بال و عاشقی که برای حفظ و حراست از دین خدا و اظهار ارادت به محضر حضرت حق آشیان رها کرده و راهی غربت شده بودند، وارد شد. سر بر آستان دوست سایید و گریست تا بنگرد آنچه را با چشم دل تنها می توان گریست. بیستم اسفند 1363 او آنچه را با چشم دل دیده بود با عمق جان لمس کرد؛ وقتی پیکر غرق به خون طاهرش نیلوفری آبی شد در کویر بی کسی ها. و شرق دجله جایگاه رویش این نیلوفر آبی بود. «روح پاکش همدم اولیای الهی باد
خاطرات
«روحانی شهید: عیوض(مهدی) فتح الله زاده» «ستاره ای در دل آسمان عشق» گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشا گه رضوان نرود گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی اندرونت به گل ولاله و ریحان نرود. شهید مهدی بسان باران لطیف بود و بی ادعا؛ باران باران سبزی می بخشید و چون شمع نور می بخشید اما سهم خودش آب شدن بود. لبانش همدم ذکر بود ودلش پر ازعشق بود و خالی از هوا. آن قدر بی صدا و بی ریا روزه می گرفت که شرک خفی حسرت لحظه ای با او بودن را به گور برد! طهارت ازسر و رویش می بارید. وضو یار غارش شده بود. آن قدر دل پر عاطفه ای داشت که حتی از گریه بر شهادتش دلواپس بود. سفارش می کرد: مادر! پس از من گریه نکنی ها! در دل آسمان عشق جای گرفته است. برای همین روز شهادتش یکّه نخوردم. کسی که نماز اول وقت اولین کارش شد و اطاعت از پیغمبر و امام، مهر پشتیانی اش شده بود، باید یک فرقی با بقیه داشته باشد. او کنار رود دجله پر کشید و رفت. و حتی نخواست که رد پایی از او بماند. صفت عاشق صادق به درستی آن است که گرش سر برود از سر پیمان نرود. «به نقل از: مادر شهید» «اویی که رفتنی بود» روزگاری است که سود از ده روی توام خوابگه نیست مگرخاک سر کوی توأم به دو چشم تو که شوریده تر از بخت من است که بروی تو من آشفته تر از موی توام حضور شهید را هر لحظه احساس می کنم. از او درس زندگی می گرفتم. می گفت اگر قطعه قطعه شوم و هزار بار کشته شوم، بازخواهم گفت: «امامم خمینی است. در راه حسین می باشم و هیچ کس نمی تواند مانع من شود.» قبل از انقلاب فعالیت های فرهنگی می کرد. در جلوی دانشگاه تهران با هم کتاب می فروختیم. توصیه اش این بود که در مشکلات لحظه ای خدا را نباید فراموش کرد. او در راه اسلام و دین رفت و این پشیمانی در پی ندارد. شهید خیلی با گذشت بود. کارهای هم حجره اش را به گردن می گرفت. بالاترین ایثارش هم این بود که جانش را داد. درعملیات فتح المبین فرمانده اش دستور داده بود که هیچ اسیری گرفته نشود. همه بایدکشته شوند شهید شنیده بود از آن سوعراقی ها «أنا مسلم أنا مسلم» سر داده اند. برا ی همین به فرمانده گفته بود: اینها می گویند ما مسلمانیم چرا باید آنها را بکشیم. هر وقت خانه می آمد، زود می رفت مسجد و پایگاه. می گفتیم بابا ما هم می خواهیم تو را ببینم می گفت: «من رفتنی هستم.» «به نقل از: برادر شهید
وصیت نامه
«روحانی شهید: مهدی فتحاللهزاده» السلام علیکم؛ سلام بر انبیای عظام و ائمه معصومین (علیهم السلام) مخصوصا مهدی موعود( عج) و نایب بر حقش حضرت امام خمینی (روحی له الفداء) و سلام بر امت شهید پرور ایران مخصوصا خانوادة شهدا و جانبازان انقلاب اسلامی و سلام مجدد بر محمد(ص) و علی(ع) و آل علی و سلام بر خط سرخ شهادت که خط محمد و آل علی (ع) است و سلام بر آنهایی که دنباله رو این خط سرخ و پیرو این خاندانند و سلام بر آن مادرانی که با جای خالی فرزندان و آن خواهرانی که با بچههای یتیم شهیدان همچون زینب، شبها را به صبح می رسانند و سلام.... و اما آن چه که برای دوستان و برادران می نویسم از باب «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» است؛ زیرا که مکان، مکانی مقدس است و معنویت خاصی دارد. باشد که خداوند همه ما را مزین به اخلاق اسلامی و رهنمون به وظایف شریفه خود بفرماید. برادران و خواهران و ای آنهایی که عمری حسین حسین گفتهاید و «یا لیتنا کنا معکم» سر دادهاید! بدانید که امروز خون حسین در دشتهای خوزستان در جوش و خروش است و صدای «هل من ناصر ینصرنی» حسین همه را به کربلا های ایران جهت حضور فرا میخواند و بدانید هیج گونه عذری و بهانهای در این جا خدایی پذیرفته نیست و اگر کسی نتواند در میدانهای نبرد شرکت کند اگر عشق به شهادت و آرزوی شرکت در جهاد را هم نداشته باشد، در مسلمان بودن این چنین شخصی تردید است. جهاد مقدس را که برای اسلام سرنوشت ساز است مقدس دانسته و از بذل جان و مال خود در این جهاد مقدس دریغ نکنید و بدانید که همه و همه رفتنی هستیم؛ پس خوشا به حال آنان ؟ که رفتن خود را خود انتخاب نمودند و شهادت قرار دادند. ای برادران و خواهران! حال که رفتن همه ما چه زود و چه دیر حتمی است و هیچ اطلاعی از وقت رفتن نداریم، پس خود را برای آن لحظه آماده نماییم و حساب هر روز و هر ساعت را با خدای خود، همان روز و همان ساعت تسویه نماییم قبل از آنکه ما را به حساب بکشند و بترسیم از دادگاه قاضیایکه ناظرمان خود همان قاضی بوده است و چون مسافرت ما ابدی است سعی کنیم آذوقهای ابدی برداریم و لحظهای از تلاش و کوشش در راه تهیه آذوقه ابدی باز نایستیم و هیچ وقت عجب و غرور هم ما را نگیرد که هر توفیقی در این راه نصیب ما بشود، خود این توفیق شکری و عبادتی لازم دارد و اما درحرکتها و موضعگیریها، تنها امام عزیز را الگوی خود قرار دهید که تنها او نایب بر حق امام زمان می باشد و مقلد واقعی و پیرو خط او باشید که خط او دنباله خط انبیاء و ائمه معصومین (علیهم السلام) می باشد و بدانید که هر شهیدی که به زمین میافتد، زمزمه های آخرین لحظاتش دعا برای امام امت است و بنده هم می گویم ای کاش صدها جان داشتم و فدای این رهبر می نمودم. برادران عزیز! از شرکت در دعای کمیل و نمازجمعه غافل نباشید و هیچگونه سستی به خود راه ندهید که این دو، فریضة عبادی، سیاسی و شهید پرور و انسانسازند و انسان را عاشق لقاءالله میکنند. انشاءالله که خداوند به همه توفیق عبادت خالصانه خود عنایت فرماید. و اما سخنی چند با پدر و مادر مهربانم، ای پدر پشت خمیده و دستهای پینه بسته ام و ای پدری که مشاهده چهره ملکوتیات و تک تک اعضای بدنت، یاد آور رنجها و مشقتهای طاقت فرسایی است که در جهت تربیت و پرورش ما تحمل نموده ای و ای پدر عزیز و بزرگوارم که آواز قرآن خواندن و نماز خواندن صبح تو هنوز هم در گوش بنده طنین انداز بوده و روح دیگری بر این پیکر معصیت کار میبخشید! پدر جان، بنده حقیر را حتما به بزرگواری خود حلال کنید که بنده در زندگی خود نتوانستم برای شما خدمتی کنم. امیدوارم شهادت بنده موجب روسفیدی شما نزد رسول الله(ص) گردد و بدانید که در روز عاشورا حسین(ع) هر عزیزی را از دست میداد، چهره مبارکش بازتر و نورانیتر میگردید. شما هم شهادت عزیزتان را افتخاری بدانید که موجب پیوند خون شما با خون اباعبدالله شده است و تو ای مادر عزیز که هر چه در مورد زحمات شما در حق بنده و محبتهای نسبت به ما بگویم و بنویسم، قطرهای از دریا خواهد بود و در عوض بنده خود معترف هستم که هیچ خدمتی جز افزودن رنج و مشقت بر زحمتهای شما در مورد شما نکردهام ولی آن مهر و محبتی که بنده در شما سراغ دارم مرا امیدوار میکند که حتما مرا حلال میکنید و اما در مورد صبر بر داغ عزیزی که با آن روبرو شدهاید بدانید که در روز عاشورا زینب (سلام الله علیها) با داغ 72 تن عزیز روبرو شدند. زینب با داغ چهار فرزند و دو برادر هم چون حسین و عباس و برادر زادگانی چون علی اکبر و علی اصغر روبرو شدند؛ ولی این قهرمان کربلا نه تنها از میدان به در نرفت بلکه پیام خون حسین(ع) و 72 تن شهدای کربلا را به گوش ملتها و نسلهای آینده رساند و زینب بود که خطبههای علیگونهاش کاخهای سبز یزیدی را از هم پاشید. حال تو نیز که افتخار مادر شهید بودن نصیب شده است سعی کنید هم چون زینب باشید و ذره ای نقطه ضعف از خود نشان ندهید. جایی که موجب خوشحالی ضد انقلاب است گریه نکنید. موقع گریه کردن تمام موازین شرعیه را رعایت کنید و صدایتان را بلند نکنید و خلاصه الگو باشید که انشاء الله نزد زهرا (سلام ا... علیها) رو سفید هستید و بنده همین پیام را به خواهران عزیزم نیز دارم انشاءا... که خداوند شما را از صابران قرار دهد. و شما ای برادران عزیز که در هیچ گرفتاری مرا در کنار خود نیافتید و بنده شما را در پیچ و خمهای زندگی تنها گذاشتم! حتما مرا حلال کنید و صبور باشید و ذره ای از خود نقطه ضعف نشان ندهید بلکه باید صبر و بردباری شما و حمایت از انقلاب و پیروی از فرامین امام، شما دشمنان انقلاب را حیرت زده بکند و مشوق آنان به خط امام شود. انشاءا... که همیشه سربلند و سرافراز باشید و از بندگان مخلص خدا و منتظران واقعی مهدی(عج) محسوب شوید. از تمام دوستان و برادران و خواهران به خصوص تک تک اهالی بالا سنگ و بالاسنگی های مقیم تبریز برای بنده حلالیت بگیرید. دوباره عرض میکنم از خواهرم سورا و زیور خانم حتما برای بنده حلالیت بگیرید. بار خدایا! عاشقانه در جنگ خیبر در رکاب علی(ع) نبودیم ولی هم اکنون که خود خیبری دیگر به پا نمودهایم. خدایا! ترا به حق علی، خیبر ما را نیز به فتح کربلا منجر بفرما. خدایا! این بندة روسیاهی که با کوله باری از گناه به سوی تو در حرکت است را در زمرة شهیدان صدر اسلام و کربلا قرار بده و ما که آرزوی بر افراشته شدن پرچم لا اله الا الله بر تمام قلل مرتفع دنیا را داشتیم، ترا به حق امام زمان با ظهور مهدی(عج) و طول عمر امام این آرزوی ما را که آرزوی تمام شهیدان نیز میباشد، هر چه زود تر عملی بفرما. والسلام علیکم و رحمه الله (( نصر من الله و فتح القریب )) .
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا