شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید قدیانلو-قلی

شهید قلی قدیانلو

نام پدر: عبداله

تاریخ تولد: 14-3-1338 شمسی

محل تولد: قزوین - آوج

متاهل

تاریخ شهادت : 21-3-1362 شمسی

محل شهادت : اندیمشک

عملیات : والفجر1

رجعت پیکر مطهر : 18-3-1387 شمسی

گلزار شهدا: امامزاده محمد

البرز - کرج

شاهدالبرز؛ شهید «قلی قدیانلو» در چهاردهم خردادماه سال 1338، در روستای «ورق» یکی از روستاهای تابع «قزوین» به دنیا آمد. شهید از همان کودکی علاقه فراوانی به فراگیری قرآن داشت و از همان زمان در سن کودکی به مکتب خانه رفت و شروع به یادگیری علم و دانش و از جمله فراگیری قرآن نمود. در حالی که مشغول یادگیری بود در کار کشاورزی به کمک می کرد و در کارهای مزرعه و زمین کشاورزی به طور جدی فعالیت می کرد.

اوائل انقلاب در سال 1357، از روستای «ورق» به «ولدآباد» آمد. در این شهر بود که به همراه پدر در کارهایی مانند بنایی و کارگری فعالیت می کرد و خیلی زحمت می کشید که بتواند از لحاظ مالی کمکی به خانواده بنماید.

از روحیه و اخلاق شهید می توان گفت که همیشه دلسوز مردم بود و به همسایگان و خویشاوندان سر می زد و جویای احوال آنها می شد و حتی راضی نمی شد پدرش در سن میانسالی برای کسب درآمد خانواده مشغول کار شود و خود دست به هر کاری که خانواده را تامین کند. اوقات فراغت خود را در منزل به خواندن کتاب می گذرانید و قرآن از حفظ بود. در سن بیست و پنج سالگی در روستای ورق ازدواج کرده که خداوند یک پسر و دختر به آنها داد.

در مورد رفتن به جبهه همیشه به خانواده می گفت: باید به فرمایش امام عمل کنیم. ما اگر به جبهه نرویم شما نمی توانید حتی یک چای لیوان را به راحتی بخورید. تا ماها نرویم شما در امنیت و آسایش نمی توانید زندگی کنید.

در اوائل انقلاب به خدمت سربازی رفت و بعد از خدمت دوباره به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد که بار اول به مرخصی آمد که مادرش به او می گفت: دیگر بس است نزد خانواده و زن و فرزندانت بمان اما ایشان قبول نمی کرد و با خوشحالی رفت که این آخرین دیدارش با خانواده خویش بود.

شهید قدیانلو در عملیات والفجر یک شرکت داشت و در دومین اعزام به اندیمشک پادگان «دو کوهه» رفت و در «لشگر محمدرسول الله» در «تیپ سلمان گردان حنظله» گروهان مهمات منطقه شرکت داشت.

سرانجام بعد از روزها مجاهدت و پایداری از خاک میهن در بیست و یکم خردادماه 1362، به شهادت رسید.

منقول از پدر شهید است که حتی من قسم می خورم که حتی یک بار هم نمازش را ترک نکرد و در مراسم عزاداری امام حسین (ع) نیز شرکت می کردند. به طوری که خود از نوحه خوانها «ورق» که در مراسم دعای کمیل و زیارت عاشورا شرکت فعالی داشت و در دسته های هیئتی مساجد حضور داشت. به طوری که بعد از شهادت ایشان یکی از همسایگان خواب می بیند که شهید قدیانلو جلوی دسته های عزادرای امام حسین (ع) زنجیر می زند و نوحه خوانی می کند.

آخرین باری که با پدر و مادرش خداحافظی کرد مادرش بسیار ناراحت شد و گفت: نرو بمان و از فرزندانت مراقبت کن ولی او گوش نداد و من با ناراحتی رفتم و او را از زیر قرآن رد کردم که بعد از رفتنش یک ماه و چهل روز بعد خبر شهادت و مفقودی شهید را برای خانواده آوردند.

شهید «قلی قدیانلو» وصیت نامه نورانی خود را با آیه ای از سوره توبه مزین نموده است. برشی از این وصیت نامه را در ادامه می خوانیم:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»

ای خوشا با فرق خون در لقای یار رفتن سرجدا پیکر جدا در محضر داد رفتن درود بر امام خمینی ابراهیم زمان و حسین دوران و درود بر حزب الله 15 خرداد تاکنون یار و یاور امام بوده و همچنین سلام بر عاشورا و شهیدان روز عاشورا از خرداد تا 22 بهمن تا کربلای سرچشمه تهران در کربلای معنوی و پر وسعت ایران خداوندا مرا ببخش که نتوانسته ام کاری نیک انجام دهم و نتوانستم خدمت بزرگ به تو بکنم. بنده بی زبان و بی دست و پا جلوی تو چه کاری از دستم ساخته است.

خداوندا مرا ببخش که تمام عمرم با گناه سر کرده ام و پس از این به سوی تو دست دراز می کنم و از شما تمنا می کنم که ببخش ما و دوستانمان را هم اکنون در چادر کهنه که به دست خود با خون شهیدان به دست آمده زندگی می کنیم و امشب آخرین شب است که باید اینجا بگذرانیم وصیت خود را می نمایم.

من که از مال دنیا چیزی ندارم آنچه که دارم یک ساختمان که با پدرم شریک هستیم آن را یعنی نصفش را به نام پسرم نماید و از بچه هایم خوب سرپرستی کنید. آنها زیاد رنج نبرند و به پسرم بیاموزند راه شهیدان را ادامه دهد و یک تصویر با لباس سربازی دارم بر سر قبرم نصب نمایند. یک گردن بند طلا دارم به محمد پسرم هدیه نمایند. پدری بزرگ دارم هر وقت من به یادت افتادم به محمد نظر بنما من در نظرت ظاهر می شوم. باری از پدرم و مادرم عذرخواهی می کنم که در موقع آمدن خداحافظی نکردم و از برادرم ولی الله پوزش می طلبم. امیدوارم مرا حلال کند و به خدمتش سلام دارم و از همسرم خواهش می کنم زیاد گریه نکند و شکر خدا را به جا آورد چون من از آن خیلی شرمنده هستم و نتوانستم به این صور ت خدمت کنم امیدوارم مرا حلال کند و بچه های عزیزم را اول به خدای متعال می سپارم دوم به پدر و مادرم و همسرم از آنها خیلی مواظبت کنند و پدر و مادرم و برادرم بگویید زیاد گریه نکنید و فقط شکر خدا را بجا بیاورند هیچوقت ناراحتی ایجاد نکنند باری زیاد ادامه نمی دهم. 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

پیامی از جبهه نبرد

عشق خدا

عشق خدا شور حسین بر سرم    سرباز اسلامم خمینی رهبرم

دارای سردوش جنداله      خودسرافراز از مهر حزب الله یم

پویای خط سرخ ثارالله یم       والا امام گفته من رزم آورم

سرباز اسلامم خمینی رهبرم 

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات