شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید قنبری ها-حسین

شهید حسین قنبریها

نام پدر: علی

تاریخ تولد: 12-4-1344 شمسی

محل تولد: البرز - کرج 

تاریخ شهادت : 13-6-1365 شمسی

محل شهادت : حاج عمران

عملیات : کربلای2

گلزار شهدا: امامزاده محمد

البرز - کرج

https://s32.picofile.com/file/8479096826/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%A7_6_.jpg


>بسم الله الرحمن الرحیم
 «سفرنامه کربلای دو»
ومن یقاتل فی سبیل الله فیقتل اویغلب فسوف نوتیه اجرأ عظمیما:; «نسا ـ 74»
وهرکس در راه خداجهاد کند پس کشته شودیاپیروز گردد بزودی پاداش عظیم به اوعطاء خواهیم کرد.
باعرض احترام به پیشگاه امام زمان ونایب برحقش علی زمان خامنه ای عزیز .

اینجانب حسن جمشیدی همرزم شهید حسین قنبریها قسمتی ازخاطراتم راازدفتر سفرنامه کربلای دو که مربوط به این شهید می باشد رابه درخواست مادر ایشان نوشته ام تاریخ وساعت شهادت حسین حدوددو الی سه بامداد روز10/6/65می باشد حدوداْ یک ساعتی بودکه به خط مقدم رسیده ودرون کانالی که عراقیها کنده بودند بودیم بخاطر اینکه دشمن متوجه شده بودکه خط شکسته شده باران آتش سلاح سنگینش را روی خط گرفته بوداکثر نیروها وارد خط شده بودند تا اینکه مرحله اول عملیات موفقیت آمیز انجام شده بود عملیات سراسری بودومن فقط ازمحور تیپ شهداء خبرداشتم جهت مرحله دوم عملیات دستور عملیات دستور حرکت صادرشد آتش دشمن کمتر شده بود اما قطع نشده بود نیروها یکی یکی ازکانال خارج می شدند بعدازکانال یک جاده پرنشیب ومارپیچ قرار داشت که مسیر حرکت ازآن جاده بود .
منورهای طرفین با چترهای مخصوص آرام، آرام بازی کنان به زمین می آمدند وهمه جارا روشن می کردند به عکس منورها گلوله های خشن توپ وخمپاره وکاتیوشا باشدت وغرش تمام خودرابه زمین می رساندند تابا ترکش خود قلبی جگری یااعضائی ازبدن جوانی راتکه وپاره کنند وخانواده ای رابه عزا بنشانند.
https://s32.picofile.com/file/8479096784/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%A7_3_.jpg

من وحسین تقریباْ نفرات آخر بودیم که ازکانال خارج می شدیم حدوداْ ده متر ازکانال فاصله گرفته بودیم به تبعیت از جلوئیها من وحسین نشستیم حسین روبروی وپائین ترازمن نشسته وباهم محلی(کرجی) صحبت می کردیم ناگهان صدای صوت خشن وگوش خراشی رشتة صحبت مارا درید انگار یک هواپیمای جنگی ازنزدیک رد شود صدا داده حالا موشک 106، خمپاره120 یاکاتیوشا بودنفهمیدیم چه بود طبق عادت کلاه آهنی رابا دودست گرفته سرم راپائین آوردم صدای انفجار گوش خراشی ومهیبی آمد.
انگار عالم یک دفعه برسرم خراب شدزمین وزمان جلوی چشمانم تیره وتارشد فشار هوا وصداچنان شدید بودکه احساس کردم مغزم منفجر شده است چند لحظه اصلاْ اختیار ازخودم نداشتم وکارهایم بی اختیار بودچشمانم راباز کردم همه جا را سفید می دیدم جفت گوشهایم چنان زنگ می زدکه صدای دیگر به گوشم نمی آمد اول فکر کردم که ازاین دنیا رفته ام ودرآن دنیا به سرمی برم منتظر بودم یکی برای راهنمائی بیاید که کجا باید بروم چند دقیقه این وضع ادامه داشت بعدپرده سفید جلو چشمانم کم رنگ امیخته باگرد وخاک ودود ناشی ازانفجارشده نور ضعیف منور راوسط دودها دیده شد تازه فهمیدم که هنوز دراین عالم خاکی بسرمی برم بدنم خیلی بی حس شده بوددرهمین وقت احساس کردم پای چپم خیس شده به جای خیسی دست زدم وبه طرف نور منور گرفتم انگشتانم کاملاْ خونی شده بودباانگشتان روی پایم کشیدم تا زخم راپیدا کنم وازخون ریزی جلوگیری کنم هرچه گشتم نشانی از زخم پیدا نکررم.
احساس کردم پایم سنگین شده یادم آمد که با حسین داشتم صحبت می کردم دقت بیشتری کردم حسین با صورت روی پایم افتاده وحرکتی نداشت تازه فهمیدم که ترکشی به سرحسین خورد وخون از زیرکلاه آهنی فوران کرده واز روی پایم به زمین می ریزد وروی خاک ریخته وبه سمت کربلا روان وزیر نورماه ومنور برق می زند پرسیدم حسین چه شده؟
اودرجواب خیلی ضعیف گفت موجش مراگرفت این آخرین کلام بودکه ازحسین شنیدم دیگر حتی یک کلمه حرف هم نزد هر چه صدازده جوابی نشنیدم دست به صورتش زدم صورتش سرد شده بودفهمیدم که حسین به دیدار سالار وهمنامش حسین ابن علی(ع) مشرف شده وبه خیل شهیدان پیوسته است .
صورتش رابالا گرفتم رنگ رخسارش سفید ونورانی وزیبا شده بودهرکش موقع جان دادنش برسد با آخرین قدرت دست و پامی زند تاوابستگی خودرا ازدنیا قطع کند چه زجری می کشد تا جان بدهد اما حسین برای جان دادن به جانان حتی ناله هم نکرد آری حسینیان با خدای خود این گونه معامله می کنند خدابه ماغرق شده های دنیا باید یاری کند وعاقبت ما را ختم به خیرکند. ناخودآگاه به طرف بالای نگاه کردم چشمم به ماه افتاد ماه ناتمام وغبار گرفته نارنجی رنگ بودانگاراوهم از این صحنة غمباد دلش گرفته است که این طورکم نوروگرفته شده است .
بیاد خانواده اش افتادم مخصوصاْ سلطان غمها «مادر» باخود فکرکردم الان دراین نیمه شب حتماْ به دل مادر الهام شده خوابهای آشفته اورا بیدار کرده وبرای حسینش بی قراری می کند اما می دانستم که یادشهدای کربلا می تواند تسلای دل این مادرباشد به صورت حسین نگاه کردم دلم نمی خواست اوراترک کنم آری حسین ازطرف ایزد علم به درجه ای رسیده بود که جسمش این گونه نورانی ودوست داشتنی شده بودصورتش رابوسیدم وبه آرامی روی خاک گذاشتم وبه ناچار باید ادامه مسیر می دادم تا ازنیروهای عملیاتی جانمانم وادامه مسیر دادم تاوظیفه ماندنم راانجام دهم والسلام%
درضمن لازم به یادآوری است که اولین شهید عملیات کربلای دو شهید حسین قنبریها می باشد %
« سفرنامه کربلای دو صفحه 54 الی60»    مورخه 30/5/78 حسن جمشیدی



https://s32.picofile.com/file/8479096842/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%A7_4_.jpg


https://s32.picofile.com/file/8479096792/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%A7_2_.jpg


https://s32.picofile.com/file/8479096834/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%82%D9%86%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%A7_5_.jpg




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات