شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید محمدی -کیومرث

شهید کیومرث محمودی فرزند اسماعیل در تاریخ یکم تیر ماه سال 1331 در روستای کرکبود طالان در خانواده ومحیطی مذهبی ودین پرور متولد شد دوران کودکی رشد وبالندگی را در دامان خانواده متعهد ومذهبی خویش را سپری کرد وتحصیل علم آغاز کرد در دبستان محل تولدش مقطع ابتدایی رابه پایان رساند ودراین مدارس ودبیرستان های روستاهای اطراف با سختی ومشقت بسیار ادامه تحصیل داد ومحکم واستوار درراه کسب علم تلاش کرد تا موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید سپس به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد وبه مدت 27 سال دراین ارگان خدمت کرد زمانی که به استخدام ارتش درآمده حکومت طاغوت به جبر ومکر بسیار هنوز پابر جا ایستاده بود اما پایه های سلطنت لرزان وبی نیاز بود شهیداز انقلابیون بود اما درخفا به انقلاب خدمت میکرد ودرهنگام پیروزی انقلاب از ارتشان استقبال کننده از امام انقلاب بود شهید بزرگوار از افراد با تجربه نظامی بود وهمواره از تجربیات خود نظامیان را بهره مند میساخت به گفته پدر ایشان یک هزار ساعت پرواز جنگی درزمان دفاع مقدس داشته است وبا زیرکی وکیاست بسیار ضربات سختی بر پیکر دشمن وارد آورده بود وبه پاس همین خدمات به درجه سروان تمامی رسیده بود شهید محمودی انسانی لایق وکارآمد بود که در سالها پس از پایان جنگ تحمیلی در خدمت اسلام وانقلاب بوده وسرانجام در تاریخ 13/11/78 دریک پرواز تاکتیکی آموزشی درفرودگاه مهرآباد تهران در حین بلند شدن هواپیما به علت نقص فنی دچار حریق شد وایشان به اتفاق 7تن از همکارانش به لقای حق پیوستند ونام بلند شهادت الحق که شایسته خدمتگذاران وپاک نیتان است خواه در جبهه باشد یا سنگر آموزش وتلاش روحش شادویادش گرامی

مصاحبه با پدر شهید کیومرث محمودی

پرسش :پدر جان سلام عرض می کنم خدمت شما ممنون که دعوت ما را پذیرفتید

پاسخ:لطف دارید خواهش میکنم

پرسش :خودتان را برای ما و بینندگان معرفی بفرمایید ؟

پاسخ :بنده اسماعیل محمودی بازنشسته

پرسش :پدر بزرگوار؟                                                                                                                                                     

پاسخ :کیومرث محمودی

پرسش :پدر جان چند تا فرزند دارید ؟

پاسخ :سه تا پسر سه تا دختر

پرسش :شهید چندمین فرزند شما بود ؟

پاسخ :اولین[ فرزندم بود ]

پرسش :کجا به دنیا آمد ؟

پاسخ :طالقان [به دنیا آمد ]

پرسش :پدر جان کمی از دوران کودکی شهید برامون تعریف کنید دوران بچه گیش چطوری گذشت  ؟

پاسخ :دوران بچه گی اش که تا دوران ابتدایی که بالای سرش بودم تدریسش را

پرسش :تو همون طالقان ؟

پاسخ :نه خیر نظر آباد

پرسش :کدام مدرسه درس می خوند؟

پاسخ :بیست و دو بهمن

پرسش :شهید میزان تحصیلاتش چقدر بود چقدر درس خونده بود ؟

پاسخ :اینجا خوند بعد رفت نیروی هوایی

پرسش :دیپلمش را اینجا گرفت ؟

پاسخ :زبان خارجی بیشتر آمادگی داشت

پرسش :زبان خارجی می خوند؟

پاسخ :آره

پرسش :پدر جان اون روزی که شهید می خواستن برن اول دبستان شما چیزی از اون روز یادتون میاد کی برد ثبت نامش کرد؟

پاسخ :من خودم بردم

پرسش :پدر جان درسش چطور بود؟

پاسخ :درسش خوب بود بد نبود

پرسش :اصلا علاقه داشت نداشت به درس خوندن ؟

پاسخ :تقریبا خوب بود

پرسش :پدر جان شهید دوست داشتن چه کاره بشه همین خلبانی را دوست داشتند یا 000

پاسخ :علاقه داشت به ارتش ،به ارتش هم رفت تا انتهای زندگیش با ارتش بود

پرسش :پدر جان اون موقع وضع مالی شما چطور بود؟

پاسخ :متوسط بود حقوق مکفی ما نداشتیم خیلی کم

پرسش :پدر جان کمی از دوران نوجوانی و جوانی شهید برامون تعریف کنید روزهایی که درس نمی خوند تو خونه بود؟

پاسخ :خوب بود مزاحمتی برای ما نداشت

پرسش :چه کار می کردن معمولا تو خونه یا بیرون ؟

پاسخ :بیشتر علاقه به پرنده داشت خیلی علاقه داشت با اونها سرگرم می شد

پرسش :به چه شغلی علاقه داشت کار می کرد پول درمی آورد ؟

پاسخ :کاری نداشت مدرسه تمام شد رفت برای نیروی هوایی بعد از اون دیگه اونجا بود تا آخرش

پرسش :پدرجان شهید کجا به شهادت رسید ؟به چه کاری مشغول بودن که به شهادت رسیدن ؟

پاسخ :ایشون تمام جبهه همیشه رفت و آمد داشت

پرسش :در زمان جنگ؟

پاسخ :بله در زمان جنگ به طور کلی ایشون خارج هم رفتن آمریکا هم رفتن به زبان خارجه کاملا مسلط بود

پرسش :در زمان جنگ جبهه هم رفته بودن ؟

پاسخ :بله جبهه هم می رفت

پرسش :تو همون زمان جنگ شهید شدن یا نه جای دیگه ؟

پاسخ :نه خیر شانزده سال است شهید شده

پرسش :بعد از جنگ به شهادت رسیدن ؟

پاسخ :بله

پرسش :کجا میشه تعریف کنید برامون؟

پاسخ :نیروی هوایی سقوط هواپیما چند نفر بودن همه شان سقوط کردن

پرسش :کجا کدام شهر؟

پاسخ :تهران خوردن به یک هواپیمای دیگه اونجا منفجر شد خیلی مفصل است خبر فوتش هم برادرم بهم داد روزی که اتفاق افتاد برادر من اطلاع داشت به من اطلاع داد من خونه بودم گفت آسیب دیده پاش در د می کنه نگفت چی شده بعد فهمیدیم که شهید شده

پرسش :چه حس و حالی داشتید اون زمان که آمدن گفتن کیومرث شهید شده ؟

پاسخ :بهت و ترس گریه می کردم ناراحت بودم [با گریه] الان هم دلم براش می سوزه الان هم داغدار اولاد هستم ازش ناراضی نبودم و نیستم خدا بیامرزدتش در راه وطن جان فدا کرده افتخار می کنم کار خلافی نکرده مرتکب جرم نشد جز خدمت به جامعه کاری نکرد به میهن خدمت کرد

پرسش :پدر جان به کشورمان به رهبرمان به امام خمینی (ره)چقدر علاقه داشتند ؟

پاسخ :امام خامنه ای جان من است روح من است من براش گریه کردم

پرسش :کیومرث چقدر علاقه داشتند ؟

پاسخ :اون هم علاقه داشت پریشب وقتی فهمیدم بیمار شده بستری شده من گریه کردم میدونن بچه هام از دم گریه کردیم برای خامنه ای گفتیم این امنیت کشور ماست آسیب ببینه ما آسیب می بینیم اون سالم باشه زندگی ما می گرده اداره میکنه ما را پدر خوبی بود برای ما پدر مهربانی بود برای مملکت خوب بود باز هم خوبه الهی بهبودی حاصل بشه بیاد روی کار مملکت را امن کنه در پرتو محبت او امن هست مملکت الان آباده سرگرم و محفوظ و برقراراست

پرسش :الهی آمین پدر جان کیومرث به امام خمینی چقدر علاقه داشتند ؟

پاسخ :علاقمند بود علاقه داشت

پرسش :پدر جان از خصوصیات اخلاقیش برامون تعریف کنید تو خونه با شما با خواهرو برادراش  چطور بود؟

پاسخ:با خواهرش یکی بود [با گریه] خواهراش اولاد من و بچه هاش جان من هستند هر سه تاشون با همه شان مهربان بود محبت  داشت با مادر با من خوب بود ناراحتی برای ما پیش نمی آورد هیچ موقع ما ازش راضی بودیم خدا ازش راضی باشد خدمت به میهن و مملکت کرده جانش را فدا کرده افتخارش موند برای ما

پرسش :دوستان شهید کی بودن میشناسید؟

پاسخ:یکی شان الان یادم هست که بازنشسته شده شجاعی آره یادم میاد

پرسش :پدر جان رفت و آمد هم داشت با دوستاش ؟

پاسخ: بله رفت و آمد داشت

پرسش :با فامیل ها چطور رفت وآمد داشت ؟

پاسخ:بله [رفت و آمد ] داشت

پرسش :با کی رفت و آمد می کرد کدام فامیل را بیشتر دوست داشت ؟

پاسخ:خواهراش را[ بیشتر دوست داشت ] همیشه دوست داشت

پرسش :پدر جان برخورد شهید با مسائلی مثل بد حجابی و دروغ و غیبت و اینها چطور بود؟

پاسخ:خیلی رعایت می کرد ،کاملا رعایت می کرد سعی می کرد با عفت باشند بچه های من همهشان با عفت و با کمال بودن حاج خانم مکه و کربلا رفته بچه هام همه تحصیلاتشان عالی است من علوم قدیم دارم ریاضی

پرسش :پدر جان کدام اخلاق شهید را شما بیشتر دوست داشتید ؟

پاسخ:همه اخلاقش خوب بود همش راضی بودم بچه هام  خواهراش مادرو پدرش راضی بودن هیچ کش نبود ناراضی باشه هیچ وقت نمی گفت سرش درد می کنه خودش یه اخلاقی داشت که می خواست تمام مدت عمرش را به جامعه خدمت بکنه

پرسش :پدر جان اگر ما بخواهیم ظاهر شهید را برامون تعریف کنید چی می تونید بگید ؟موهاش چه شکلی بود چطوری شونه می کرد لباس چطوری می پوشید؟

پاسخ:لباس با وقار می پوشید و موهای سرش را هم تقریبا کوتاه می کرد اصلاح می کرد

پرسش :پدر جان با مسائل دینی چقدر آشنا بودن مثل حق الناس و بیت المال ؟

پاسخ:بله همه اینها بود حق الناس حق الله همه را رعایت می کرد همه را یادش بود رعایت می کرد مثلا در مورد آقای خامنه ای خیلی دوست داشتیم همه دوست دارن همه بچه هام دوستشان دارند سرش درد گرفت من گریه کردم همه بچه ها می دونن برای خامنه ای ،حافظ مملکت ماست جان فشانی مملکت است حفظ وطن و آسایش ما در همین است چه فرقی می کند اگر امن باشد همه مان راحتیم امن نباشه مملکت ناراحت میشه دگرگونی ایجاد میشه امنیت کاملا از بین میره باید حتما این کار انجام بشه آقای خامنه ای خوبه امیدوارم هر چه زودتر شفای عاجل پیدا  کنه

پرسش :پدر جان از نماز و قرآن خودن و بعد عرض شود مسجد رفتن شهید برامون بگید ؟

پاسخ:مرتب مسجد می رفت نماز هم می خوند

پرسش :نماز خودن را از کی یاد گرفته بود؟

پاسخ:ار پدر از من الله اکبر را من یادش دادم لا اله الا الله را من یادش دادم دوره ابتدایی

پرسش :پدر جان چرا اسم شهید را کیومرث انتخاب کردید کی این اسم را براش انتخاب کرد؟

پاسخ:خودم نخستین خدیوی که کشور گشود سر پادشاهان کیومرث بود از او گشت پیدا سخن گستری رعیت نوازی و دین پروری

پرسش :پس به این دلیل بوده اسمش ؟

پاسخ:بله

پرسش :حاج آقا شهید به کدام یک از امام ها بیشتر ارادت داشتند ؟

پاسخ:به همه امام ها ارادت داشت مخلص آنها بود خیلی ارادت داشت خیلی

پرسش :زیارت هم رفته بود؟

پاسخ:زیاد [زیارت رفته بود]

پرسش :زیارت کدام یک از امام ها ؟

پاسخ:امام رضا(ع) مشهد

پرسش :دیگه کجا کربلا و مکه نرفته بودن ؟

پاسخ:چرا مکه رفتن اول من زیادت مکه بودم بعد از من ایشون مکه رفتند

پرسش :شده بود که با هم برید زیارتی جایی ؟

پاسخ:نه با هم نبودیم من جلوتر از اون بودم من نزدیک چهل سال پیش رفتم مکه الان نود سالم است

پرسش :پدر جان شهید بسیج هم بودن ؟

پاسخ:بله

پرسش :پایگاه می رفت ؟

پاسخ:بله پایگاه هم می رفت

پرسش :پدر جان شهید ازدواج هم کرده بودن ؟

پاسخ:بله متاهل بود

پرسش :همسرش را کی انتخاب کرد؟

پاسخ:من انتخاب کردم با رضایت او خودش خواست قبول کرد ما هم گرفتیم

پرسش :چند سالگی ازدواج کرد خودش خواست یا ؟

پاسخ:گفتیم که اگر ازدواج نکنی بلای دیگه ای سرت میاد آلوده میشی خطرناک میشه الحمدلله به خیر گذشت

پرسش :پدر جان مهریه اش چقدر بود اون موقع ؟

پاسخ:مهریه یادم نیست چقدر بود

پرسش :یادتون هست رفتید خرید دامادی برای آقا کیومرث چی خرید کردید؟

پاسخ:هر چی امکان بود دسترسی داشتیم پول داشتیم البته حقوق ما به اون صورت نبود صد تومان می گرفتیم

پرسش :مراسم عقد و عروسیش چطوری برگزار شد؟

پاسخ:همه را خودم انجام دادم همش کار خودم بود

پرسش :کجا بود تو خونه یا جای دیگه؟

پاسخ:خواجه جمال همسایه اینجا معلم بودم دختر همسایه عروسمان را از اونجا انتخاب کرد خانواده خوبی بودن 

پرسش :شهید بزرگوار بچه هم داشتند یا نداشتند ؟

پاسخ:دوتا بچه دارد یک پسر و یک دختر

پرسش :پدر جان رفتار شهید با همسر و فرزندانش چطور بود؟

پاسخ:زنش با او فرق داشت کیفیت رفتار و زندگیش با این فرق داشت نسبت به شوهرش با خشونت رفتار می کرد بعضی موقع ها می رفتم خونه شان قهر می کرد می آمدم بیرون همش یادم است خشونت داشت

پرسش :پدر جان فرمودید شهید جبهه هم رفته بودن ولی بعد از زمان جنگ به شهادت رسید جبهه که رفته بودن چند ماه تو جبهه بودن؟

پاسخ:از ابتدای جنگ همیشه بود و شرکت داشت همیشه می رفت جبهه یکسال هم جای دیگه رفت نمی دونم کجا رفت پاکستان ،ترکیه کجا نمی دونم می آمد سر میزد یک ماه دو ماه نیست کجاست ماموریت است معلوم نیست کجاست نمی دونم

پرسش :کارش تو جبهه چی بود چه خدمتی می کرد؟

پاسخ: مسئول مکالمه زبان خارجی بود

پرسش :روزی که پیکرش را آوردن تشیع شد برامون تعریف کنید چطوری برگزار شد؟

پاسخ:برادرم به من اطلاع داد الان هست گفت که ایرج دو تا اسم داشت کیومرث ایرج هم می گفتیم گفت زمین خورده پاش زخم شده نمی دونستیم کشته شده از بین رفته خبر نداشتیم برادرم خبر داد فهمیدیم ایرج فوت کرده شهید شده دیگه بقیه اش را من خبر ندارم  کجا رفت و چطور شد

پرسش :مزارش کجاست الان؟

پاسخ:قطعه پنجاه و دو

پرسش :تهران بهشت زهرا؟

پاسخ:بله تهران بهشت زهرا

پرسش :حاج آقا هر چند وقت یکبار میروید سر مزارشان ؟

پاسخ:من امکان ، ماشین و وسیله ندارم رفت و امد برای من مشکل است کی منو ببره کی ؟کسی نیست منو ببره

پرسش :آخرین باری که رفتید سر مزارشان کی بود حاج آقا؟

پاسخ:دو سال پیش [رفتم سر مزارش]

پرسش :اون روزهایی که دلتون برای شهید تنگ می شود چه کار می کنید ؟

پاسخ:متاثر می شوم ناراحت می شم فقط این خانمم هست به من دلداری بده

پرسش :حاج آقا شده شهید را تو خواب ببینید ؟

پاسخ:بله زیاد [تو خواب دیدم ] هم پدرم را خواب می بینم هم این بچه ام را خواب می بینم

پرسش :میشه یکی را برامون تعریف کنید؟

پاسخ :خواب بودم دیگه بیدار میشدم می دیدم نیست خانمم دلداری میداد حالت خوبه حرف می زد با من خواب بودم بلند می شدم می دیدم ایرج نیست بچه من نیست

پرسش:پدر جان شهادت کیومرث تو خانواده شما و فامیل چقدر تاثیر گذاشته مثلااین شهادتش باعث شده که رفتار برخی ها تو خونه یا کسی بین فامیل ها عوض بشه؟

پاسخ :من بچه هام دخترام با من هم درد و هم رزم هستند هر ناراحتی برای من پیش میاد اینها با من هستند دیگران دیگه نمی دونم چطور اما بچه های من نه همشون یکی هستند

پرسش:پدر جان مهمترین توصیه ای که شهید داشتند چی بود به خواهراش برادرهاش چه توصیه ای به ما داشتند شهید؟جوان ها را همیشه به چه کارهایی توصیه می کردند مثلا به خواهر و برادرهاش بگه مثلا این کاررا بکنید خوب است این کار را نکنید، این کار کار خوبی نیست ؟

پاسخ:راهنما بود خواهرهاش را راهنمایی می کرد بله

پرسش :پدر جان جایی به نام شهید کیومرث محمودی نام گذاری شده ؟

پاسخ:نه

پرسش :پدر جان خیلی ممنون از لطف شما که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید در پایان اگر صحبتی فرمایش حدیثی دارید بفرمایید ما د ر خدمت شما هستیم؟

پاسخ:خواهش می کنم از لطف شما ممنون

کارگردان :وحید اشکانی

تصویر:اباصلت بذلی

مصاحبه:سعید اشکانی

بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز شهرستان نظر آباد


مصاحبه با مادر شهید کیومرث محمودی

پرسش :بسم الله الرحمن الرحیم مادر جان سلام عرض می کنم خدمت شما

پاسخ:سلامت باشی مرسی

پرسش :خودتان را معرفی بفرمایید؟

پاسخ:من خانم مصلحی هستم مادر شهید کیومرث محمودی

پرسش :مادر جان خداوند چندتا فرزند به شما داده؟

پاسخ:شش تا فرزند سه تا دختر و سه تا پسر

پرسش :کیومرث چندمین فرزندشما بود؟

پاسخ: کیومرث بچه اولم بود

پرسش :مادر چه سالی به دنیا آمد شهید بزرگوار؟کی بود کجا به دنیا آمد؟

پاسخ:طالقان به دنیا آمد

پرسش :سالش را نمی دونید ؟

پاسخ:سالش را فراموش کردم

پرسش :حاج آقا به چه کاری مشغول بودن؟

پاسخ:حاج آقا معلم بود

پرسش :وضع مالیتون چطور بود اون موقع ؟

پاسخ:وضع مالیمون بد نبود خوب بود بالاخره اداره می کردیم

پرسش :خدا را شکر مادر جان کمی از دوران کودکی شهید بزرگوار کیومرث برامون تعریف کنید چطور بچه ای بود اصلا ؟

پاسخ:کیومرث محمودی خیلی بچه خوبی بود هیچ وقت نمازش را رد نمی داد هیچوقت ،بچه من بچه خوبی بود همون بچه های خوب از بین می روند دیگه همون جانبازم هم خوبه

پرسش :می تونید یه خاطره تعریف کنید برامون از دوران کودکی کیومرث؟

پاسخ:کیومرث ناز بود همه می آمدن پیش بچه ام شوروی و همه جا رفت جانبازم شیراز بود به من گفت مادر شما برید بندر بوشهر ایشون [پدرش]نیامد گفت من جانبازم را ول نمی کنم

پرسش :مادر جان شهید بزرگوار کیومرث چقدر درس خونده بودن؟

پاسخ:همش زبان انگلیسی می خوند درسش خوب بود

پرسش :مادر جان یادتون هست کدام مدرسه ها درس خوند؟

پاسخ:یادم نیست

پرسش :طالقان به دنیا آمد ؟

پاسخ:بله طالقان به دنیا آمد

پرسش :طالقان درس هم می خوند یا که نه اون موقع آمدید اینجا نظر آباد  ؟

پاسخ:طالقان دنیا آمد رفتیم کلاک از کلاک آمدیم خوربین

پرسش :مادر جان دانشگاه هم رفت ،دانشگاه نمی رفت درسته رفته بود؟

پاسخ:بله

پرسش : مادر جان کیومرث در دوران نوجوانی و جوانی که مدرسه می رفتند اون روزهایی که بیکار بودن تو خونه بودن به چه کارهایی مشغول بودن چه کار می کردند؟

پاسخ :هیچ کاری نمی کرد می آمد خونه درس می خوند کار بیون نمی کرد بعد از درسش رفت شوروی و کجا بچه ام می رفت

پرسش :مادر جان اون موقع کیومرث در آمد داشت یا از شما پول می گرفت خرج می کرد ؟

پاسخ :اون موقع که سر کار نبود ما بهش پول می دادیم سر کار رفت دیگه پول نمی گرفت

پرسش:تو خونه به شما کمک می کرد؟

پاسخ :کیومرث ناز بود به من کمک هم می کرد وقتی از سر کار می آمد

پرسش:چه کمک هایی مادر میشه برامون تعریف کنید

پاسخ:کمک مثلا این پول را بردار خرج کن کیومرث خیلی خوب بود اصلا تمام کارهام را کیومرث می کرد جارو برقی می کرد همه کارها را می کرد کیومرث بچه خیلی خوبی بود

پرسش :اخلاق کیومرث تو خونه با شما با خواهرو برادراش چطور بود؟

پاسخ:خیلی خوب بود ببین الان قسم می خورن جان داداش ارواح داداش خیلی خوب بود بچه خوبی بود ناز بود

پرسش :با چه کسانی دوست بود؟

پاسخ:دوستای خوب داشت

پرسش :کیا بودن؟

پاسخ:یادم نیست

پرسش :مادر جان شهید با فامیل ها رفت و آمدش چطور بود؟

پاسخ:عالی بود وقتی این شهید شد دوستاش چه کار می کردن آمدن به من گفتن پای کیومرث زخم شده گفتم کیومرث کجا بوده بردن بهشت زهرا دفن کردن خودم دفن کردم خودم با لباسش گذاشتمش تو قبرش  فرمانده گفت مادر شما چرا گفتم من که از خودش بالاتر نیستم که با لباس

پرسش :مادر جان شهید جبهه رفته بودن شهید شدن یا بعدا جاهای دیگه ماموریت شهید شدن ؟

پاسخ:ماموریت

پرسش :کجا به شهادت رسید تهران یا کرج ؟

پاسخ:تهران به شهادت رسیدن

پرسش :به چه کاری مشغول بودن مادر سر چه کاری به شهادت رسیدن؟

پاسخ:ارتشی بود دیگه

پرسش :کارش چی بود؟

پاسخ:هواپیما یی بود

پرسش :خلبان بود؟

پاسخ:بله خلبان بود

پرسش :مادر شهید بزرگوار جبهه هم رفته بودن؟

پاسخ:بله رفته بودن جبهه

پرسش :چند ماه موندن تو جبهه؟

پاسخ:فکر کنم یک سال بود

پرسش :جبهه می رفتن مرخصی هم می آمدن ؟

پاسخ:بله مرخصی هم می آمدن

پرسش :اون روزی که خواست بره جبهه شما یادتون هست آمد از شما اجازه گرفت یا

پاسخ:اجازه گرفت از زیر قرآن ردش کردم پشت سرش آب پاچیدم خیلی سخت است باز افتخار می کنم همچین پسری داشتم شهید شد من که از حضرت زینب بالاتر نیستم هستم؟ نه !چه کاره هستیم ما افتخار می کنم همچین بچه های داشتم شهید و جانباز

پرسش :مادر جان کمی از خصوصیات شهید بزرگوار برامون تعریف کنید خصوصیات اخلاقیش چطور بود؟

پاسخ:اخلاقش ناز بود اخلاقش خیلی خوب بود بی ادازه خوب بود تمام دوستاش وقتی این شهید شد می آمدن خونه مان گریه می کردن

پرسش :مادر جان شهید عصبانی هم میشد ؟

پاسخ:نه عصبانی نمی شد گفتم ببریم نظرآباد گفت نه پسرش نذاشت بهشت زهرا است الان

پرسش :مادر جان شوخی چطور شهید بزرگوار با شما با خواهراش شوخی می کرد اهل شوخی بود اصلا یا نه  ؟

پاسخ:خوش اخلاق بود اخلاقش خیلی خوب بود همیشه الان اینها می گن ارواح داداش

پرسش :مادر جان می خوام یه خاطره برامون بگید که با شهید بزرگوار کیومرث جایی رفته باشید مثلا زیارت ؟

پاسخ:زیارت شیراز رفتم این جانبازم اونجا بود می آمد می گفت مادر جان شما با آقا جان برید بندر بوشهر اینور و اونور من پهلوی جانباز می مونم پدرش گفت مگه من جانباز را ول می کنم ،ول نکرد آره خیلی کمک می کرد به ما هر کسی شهید نمی شه که شهید [با گریه ]

پرسش :کدام یک از خصوصیات شهید را بیشتر دوست داشتید ؟

پاسخ:همه اش را من دوست داشتم هر چی می گفتم اصلا نمی ذاشت من حرف بزنم می گفت مادر من کوچکتم چه اخلاقی داشت این

پرسش :مادر جان چه غذایی را بیشتر می خورد به شما می گفت اینو بذار اینو دوست دارم ؟

پاسخ:خورشت بادمجان هر غذای دوست داشت من می پختم می خورد خورشت بادمجان فسنجان هر چی می گفت من براش درست می کردم نمی گفت مادر بداست  نمی خورم

پرسش :مادر کمی از ظاهر شهید برامون تعریف کنید چه شکلی بودن چطور لباس می پوشید چطوری موهاش را شونه میزد؟

پاسخ:شهید ناز بود خیلی ناز بود از اخلاقش من بعضی موقع ها گریه می کنم باز افتخار می کنم شهید شد در راه خدا رفت افتخار می کنم همچین بچه هایی دارم جانباز و شهید

پرسش :مادر جان شهید با مسائل دینی چقدر آشنا بودن مثل حق الناس و بیت المال و مثلا یک نفر حق یک نفر را خورده باشه که شهید از اون اطلاع داشته باشد می آمد به شما می گفت که همچین کسی هست  ؟

پاسخ:اگر حرف بدی بود نمی گفت اگر حرف خوبی بود می گفت

پرسش :مادر جان از نماز خوندناش مسجد رفتن هاش و قرآن خوندن هاش برامون تعریف کنید ؟

پاسخ:نماز و قرآن و مسجد همه جا می رفت

پرسش :از کی یاد گرفته بود ؟

پاسخ:از باباش

پرسش :یادتونه چند سالگی شروع به نماز خوندن کرد ؟

پاسخ:شش هفت سالگی همش می آمد نگاه می کرد خیلی بچه نازی بود حاج آقا به شما چی بگم جگرم داغون میشم باز هم افتخار می کنم شهید دارم جانباز دارم من که از حضرت زینب بالاتر نیستم هستم حاج آقا؟نه من چه کاره هستم

پرسش :انشالله که خداوند بهتان صبر بده مادر ،مادر جان شهید تو هیات ها می رفت عزاداری می کرد؟

پاسخ:آره همیشه عزاداری مسجد می رفت هر وقت میرم مسجد یادم میاد بچه های من همه با خدا هستند اما اون خیلی بی اندازه بود همین جانباز را می بینی چقدر بچه خوبی بود خیلی دل می خواد آدم دو تا بچه را از دست بده نه حاج آقا درسته ؟ولی با همین حالت افتخار می کنم

پرسش :مادر جان شهید ازدواج کرده بودن ؟

پاسخ:آره

پرسش :همسرش را کی براش انتخاب کرد شما یا خودش ؟

پاسخ:حاج آقا انتخاب کرد

پرسش :مادر جان چند سالش بود ازدواج کرد ؟خدمت رفته بود یا ؟

پاسخ:خدمت رفته بود سر کار بود آره خدمت رفته بود

پرسش :از مراسم عقد و عروسیش برامون تعریف کنید چطوری برگزار شد؟

پاسخ:عقد و عروسی اون دوره که می دونید چطوری بود مثل الان نیست که خیلی خوب بود

پرسش :یادتون هست شما ؟

پاسخ:بله یادم هست

پرسش :میشه برامون توصیف کنید چه شکلی بود؟

پاسخ:اون قدیم ها اول شب حنابندان آش می دادن شب حنابندان برنج می دادن فرداش که می خواستن عروس را بیارن آبگوشت می دادن الان دیگه یک شام میدن اون دوران اینطوری بود

پرسش :مادر جان شهید بچه هم داشتند؟

پاسخ:بله بچه دارد

پرسش :چندتا بچه دارد ؟

پاسخ:دوتا بچه یکی آرش یکی منیژه

پرسش :خدا حفظشان کنه ؟

پاسخ:کیومرث دو تا بچه داشت

پرسش :اسم بچه هاش را کی انتخاب کردآرش و منیژه خانم؟

پاسخ:حاج آقا انتخاب کرد

پرسش :با بچه هاش رفتارش چطور بود؟

پاسخ:خوب بود

پرسش :مادر به امام و به کشورمان و به رهبرمان چقدر علاقه داشتند ؟

پاسخ:زیاد حالا رهبر رفته عمل اینقدر گریه کردم برای رهبر

پرسش :مادر شهید به امام مان چقدر علاقه داشتند ؟به امام خمینی (ره)

پاسخ:خیلی علاقه داشت وقتی امام می خواست بیاد از همه جلوتر بود الان یکی یکی مردم فحش می دن مسجد پهلوی من می دونی چی می گن یا پهلوی دخترهام

پرسش :مادرجان از امام خمینی (ره) خاطراتی چیزی داشت که بیاد برای شما تعریف کنه ؟

پاسخ:خاطره داشت ولی الان فراموش می کنم

پرسش :مادر جان کیومرث جبهه که رفته بودن تو جبهه زخمی هم شده بودن؟

پاسخ:زخمی نشد

پرسش :مادر جان فرمودید کیومرث خلبان بوده در حین ماموریت شهید شده اون هم تو تهران فرودگاه مهرآباد اگر اشتباه نکنم ؟

پاسخ:بله هشت نفر شهید شدن

پرسش :کی به شما خبر شهادتش را آورد ؟

پاسخ:برادرش آمد گفت پای کیومرث زخم شده آمدن ما را برداشتن بردن [با گریه] گفت پاش زخم شده رفتیم دیدیم پای کیومرث زخم شده نه شهید شده داغون سر که نداشت اصلا رفتم دفن کردم سرش را به من نشان ندادند خودم دفن کردم مادر دل داره چه دلی داره مادر خیلی پیدا میشه اینطور مادرها

پرسش :میشه برامون تعریف کنید اون روزی که پیکرش را داشتن می آوردن تشیعش چطوری برگزارشد؟

پاسخ:بنیاد شهید چه خبر کرد خونه خودمان ختم گرفتیم چه خبر خیلی شلوغ شد وقتی شهید شده بود بی اندازه شلوغ شد

پرسش :مادر جان مزار شهید کجاست الان ؟

پاسخ:تهران است [مزار شهید تهران است ]

پرسش :مادر جان شده تا به حال شهید را در خواب ببینید ؟

پاسخ:خواب پریشب شهید را خواب دیدم با این جانبازم دیدم آمدن پهلوی من منو می بوسن صدا زدم حاج اقا بلند شو کیومرث محمودی آمده داراب آمده اینجا بیدار شدم کجا بودی اونقدر منو بوسید گفت مادر جان حالت خوبه آمدم حالت را بپرسم مریض بودم بیدار شدم رفت کاش بیدار نمی شدم الان می دیدم بچه ام را بچه نازی بود باور کن اونطور بچه پیدا نمی شد من طاقتم زیاده جانبازرا ببینم شهید را ببینم

پرسش :شکر خدا خداوند صبر بده بهتون مادر

پاسخ:خدا به آدم صبر میده  صبر نده که حالا یکی میاد میگه شما چه طاقتی دارید من افسردگی گرفتم گفتم من خدا را دارم افسردگی یعنی چه ؟

پرسش :مادر جان اگر میدونستید کی.مرث میره شهید میشه باز می گذاشتید خلبان بشه ؟

پاسخ:آره می گذاشتم

پرسش :اصلا چی شد که اون شغل را انتخاب کرد ؟

پاسخ:بالاخره میلش بود دیگه یک روز آقاش بهش گفت پسر نرو اگر کم داری من کمکت میکنم گفت بابا جان من دیگه می خوام بازنشست بشم صرف نمی کنه برام برگردم بیام باید سفر کنم

پرسش :مادر به غیر از خلبانی دیگه به چه چیزهایی علاقه داشتند مثلا ورزش هنر ؟

پاسخ:ورزش و هنر که می رفت ؟

پرسش :چه رشته هایی؟

پاسخ:رشته اش را فراموش کردم نمی تونم بگم

پرسش :به نقاشی علاقه داشتبه خطاطی علاقه داشت ؟

پاسخ:به همه چیز علاقه داشت اخلاقش خوب بود به همه چیز علاقه داشت

پرسش :یه بد حجاب میدید چه رفتاری می کرد با اون بد حجاب امر به معروف میکرد؟

پاسخ:آره عالی بود

پرسش :مادر جان جایی به نام شهید نام گذاری شده یا نه مثلا کوچه خیابان مدرسه  ؟

پاسخ:نه نذاشتن

پرسش :مادر جان انشالله روحش شاد باشه انشالله خاوند به شما هم سلامتی بده خیلی ممنون و سپاسگذار از شما

پاسخ:سلامت باشید

کارگردان :سعید اشکانی

تصویر:اباصلت بذلی

مصاحبه :سعید اشکانی

بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز شهرستان نظر آباد


https://s32.picofile.com/file/8479484884/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B9%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B3_%DB%B1%DB%B1%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9_225x300.jpg


خلبان

ک

۵بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات