شهید داود ملک آرائی
نام پدر: علیرضا
نام مادر:فاطمه
تاریخ تولد: 5-5-1339 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
دیپلم تجربی
پاسدار
معاون گردان کمیل
لشگر 27 حضرت رسول(ص)
سن:22سال
تاریخ شهادت : 19-11-1361 شمسی
محل شهادت : فکه
عملیات:والفجرمقدماتی
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
شهید داوود ملک آرایی سال ۱۳۳۹ دیده به دنیا گشود. وی دیپلم خود را گرفت و راهی جبهه شد. او که جانشین دوم گردان کمیل بود، در شبی که فرمانده و جانشین اول گردان به شهادت رسیدند، او نیز به شهادت رسید. پیکرش تا سالها در فکه ماند و مرداد سال ۱۳۷۴ به آغوش خانواده بازگشت.
حماسهآفرینی گردان کمیل در عملیات والفجر مقدماتی:
درحالیکه با ناکامی در عملیات رمضان، پیشروی در شرق بصره، دور از انتظار به نظر میرسید، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمینهای تخت و هموار استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق را که بهطور همزمان دو شهر بصره و بغداد را تهدید میکرد، امکانپذیر کرد.
ازآنجاکه فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را انتخاب کنند و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمیل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ- حدفاصل فکه تا چذابه - برای اجرای عملیات سرنوشتساز والفجر انتخاب شد.
شرح کلی عملیات [۱]
ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ پس از اعلام رمز، عملیات از ۵ محور، در تاریکی مطلق شب، آغاز شد. وسعت و عمق موانع و استحکامات و وجود کانالهای متعدد دشمن، سرعت پیشروی نیروها را بسیار کند کرده بود.
بااینحال خط اول دشمن شکسته شد، ولی درمجموع، تاریکی مطلق شب، برقرار نشدن الحاق میان نیروها، عمق و وسعت بسیار میدانهای مین و هوشیاری دشمن، عوامل بازدارندهای بودند که به تأمین نشدن کل اهداف مرحله اول عملیات منجر شدند.
در مرحله دوم عملیات نیز که ساعت ۲۱ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۱ آغاز شد، به دلیل هوشیاری دشمن و احاطه او بر راهکارهای خودی، پیشروی رزمندگان سد گردید.
این عملیات نشان داد؛ در نبردهای بعدی، باید مناطقی را شناسایی کرد که عاری از نقاط قوت دشمن باشد. همچنین باید از انتخاب مناطق با عمق زیاد، صرفنظر کرد.
حماسه گردان کمیل
گردان کمیل که در عملیات والفجر مقدماتی تحت امر تیپ عمار (لشکر ۲۷ محمد رسولالله) بود، در پادگان دوکوهه، آمادگیهای لازم را با اجرای رزم شبانه و پیادهرویهای طولانی کسب کرده بود. این گردان قبل از عملیات در دهکده حضرت رسول (ص) (چنانه) مستقر شد.
مأموریت گردان کمیل، شکستن خط اول دشمن و سپس پیشروی تا جاده آسفالت بود. طبق طرح مانور، میبایست یک گروهان، جلوی تپه دوقلو عمل میکرد و از روبرو با دشمن درگیر میشد. گروهان دوم هم مأمور بود با پلهایی که همراه داشت، از کانال اول عبور کند و بعد از تپه دوقلو مستقر شود. گروهان سوم هم میبایست پس از عبور از کانال دوم و سوم، جاده آسفالت را تصرف میکرد تا بدین ترتیب پاسگاه رشیده عراق سقوط کند.
شب اول
گروهان یکم به سمت تپه دوقلو حرکت کرد. گروهان دوم نیز پس از عبور از کانال اول و میدان مین، به جاده مرزی رسید. بعد از جاده شنی، یک خاکریز نونی شکل بود که دشمن روی آن استقرار داشت.
با تیراندازی عراقیها، درگیری شدیدی آغاز شد که در این درگیری تعدادی از نیروهای خودی و گروهان دوم گردان کمیل، مجروح یا شهید شدند. سپس گروهان سوم به خاکریز نونی شکل حمله و دشمن را تارومارکرد. آنگاه نیروهای گردان به سمت کانال دوم پیشروی کردند و پس از یک ساعت درگیری در یک کانال فرعی، پیشروی خود را ادامه دادند و به کانال دوم رسیدند.
محاصره نیروهای گردان کمیل
نیروهای دشمن در آنسوی کانال مستقر بودند. هوا هم روشن شده و ساعت نزدیک ۷ صبح بود. در این هنگام نیروهای تازهنفس عراقی در ۵۰۰ متری رزمندگان پیاده و با نیروهای خودی درگیر شدند. قسمتی از کانال سوم به تصرف درآمده بود که دشمن از پشت سر، نیروهای خودی ر ا محاصره کرد.
حدود ۱۲۰ نفر از گروهانهای دوم و سوم در محاصره قرار گرفتند و شکستن محاصره فقط با رسیدن نیروی کمکی ممکن بود. ازاینرو، ثابت نیا (فرمانده گردان)، فرماندهی صحنه نبرد را به معاونش؛ علیرضا بنکدار سپرد و همراه یک تیم، از حلقه محاصره خارج شد و به قرارگاه تیپ عمار بازگشت تا از علیاکبر حاجی پور، فرمانده تیپ درخواست کمک کند.
همچنین یکی از فرمانده گروهانها موفق شد تعدادی از نیروهایش را به عقب بکشد. بااینحال، تلاش ثابت نیا بهجایی نرسید، زیرا به دلیل ناکامی در اجرای کل عملیات، دستور توقف آن صادرشده بود. این در حالی بود که تعدادی از نیروهای خودی در حلقه محاصره قرار داشتند.
از قرارگاه دستور داده میشد نیروها در طول روز، مواضع بهدستآمده را حفظ کنند تا با فرارسیدن شب و اجرای عملیات سایر نیروها، موقعیتشان تقویت شود، اما دشمن در طول روز با تکمیل حلقه محاصره و اجرای آتش روی کانال، علاوه بر مجروح کردن عدهای از رزمندگان، سعی درگرفتن اسیر داشت؛ تلاشی که با مقاومت رزمندگان ناکام ماند.
شب و روز دوم
شهادت معاون گردان
شب دوم در کانال تقریباً باتلاقی و سرد سپری شد. روز دوم، حملات خمپارهای دشمن افزایش یافت. این در حالی بود که تعداد مجروحان رو به افزایش و آب و آذوقه هم تمامشده بود. غروب روز دوم، علیرضا بنکدار، معاون گردان بهشدت زخمی شد و آبی برای رفع عطش او یافت نمیشد. مقداری آب از کف نیمه باتلاقی کانال برایش تهیه شد، اما به دلیل تلخی و شوری، نهتنها عطش او رفع نگردید، بلکه وضعیتش رو به وخامت رفت، طوری که گاه و بی گاه بیهوش میشد تا آنکه روحش به ملکوت اعلی پیوست.
بعد از او، جانشین دوم گردان، داود ملک آرایی، فرماندهی صحنه را بر عهده گرفت، اما چند ساعت بعد، او نیز به شهادت رسید. با شهادت ملک آرایی، نیروهای باقیمانده دورهم جمع شدند و شور کردند. وجود شهدا و مجروحان عقبنشینی را دشوار کرده بود. بااینحال یک گروه ۱۶ نفره از معبری عقبنشینی کردند و ۲۲ نیروی سالم و ۵۰-۶۰ نفر مجروح در کانال باقی ماندند.
در طول روز حملات دشمن کماکان ادامه داشت. در این میان، یک تانک دشمن که قصد عبور از کانال را داشت، هدف آر. پی. جی نیروهای خودی قرار گرفت. چند نفر از خدمه تانک اسیر شدند که یکی از افراد اسیرشده، رزمندگان را از ناکامی عملیات والفجر مقدماتی مطلع کرد.
دیگر هیچ راه فراری وجود نداشت و حلقه محاصره کامل شده بود و تنها زمزمه و مناجات مجروحان شنیده میشد.
شب سوم
تلاش برای نجات محاصرهشدگان
غروب سهشنبه ۱۹ بهمن، تیپ سلمان از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) برای نجات محاصرهشدگان، با اجرای عملیاتی با دشمن درگیر شد. در این درگیری ابتدا تپههای دوقلو به تصرف گردان جعفر طیار و گردان میثم درآمد و عملیات تا صبح طول کشید، اما ادامه نبرد میسر نشد و تلاش تیپ سلمان به نتیجه نرسید. این در حالی بود که فاصله کانال با تپه دوقلو، ۲ کیلومتر بود و حتی درگیری با دشمن در تپه دوقلو، از کانال مشاهده میشد.
شهادت فرمانده گردان کمیل
از طرف دیگر، آن شب تعدادی از امدادگران گردان مالک، همراه یک گروهان آر. پی. جی زن برای کمک به گردان کمیل در اختیار ثابت نیا گذاشته شد. آنها میخواستند از تپههای دوقلو عبور کنند و نیروهای گردان کمیل را به عقب بیاورند.
گروهان آر. پی. جی زن در تپه دوقلو با دشمن درگیر شد و ثابت نیا توانست با استفاده از امنیت نسبی ایجادشده، امدادگران را به سمت کانال اول ببرد، اما امدادگران فقط موفق شدند؛ تعدادی از مجروحان را که از شب اول در میدان مین مانده بودند، به عقب ببرند.
ثابت نیا در حوالی کانال فرعی ماند تا بتواند در فرصتی مناسب، خودش را به کانال دوم برساند و بقیه نیروها را به عقب بیاورد که ناگهان ترکشی، پهلویش را شکافت و او ساعتی بعد براثر شدت خونریزی، به یاران شهیدش پیوست.
تلاش محاصرهشدگان برای بازگشت به عقب
نیروهای محاصرهشده در کانال دوم، راهی جز بازگشت به عقب نداشتند، اما مهمترین مشکل آنها، تیربارهای دشمن بود که اجازه نمیداد؛ حرکت کنند. دو رزمنده داوطلب آرام، آرام خود را به سنگر تیربار عراقی رساندند و با پرتاب نارنجک، آنجا را منهدم کردند، ولی دیگر از آن دو خبری نشد.
فاصله کانال فرعی از کانال دوم ۳۰۰ متر بود. نیروهایی که قدرت حرکت داشتند، با شتاب بهسوی کانال فرعی رفتند. ناگهان در ۱۰۰ متری کانال فرعی، شلیک خمپاره منور دشمن، آسمان منطقه را روشن کرد و تیربار دوشکای عراقی، رزمندگان را زیر آتش گرفت.
در این هنگام، رزمندهای با آر. پی. جی، سنگر دوشکای عراقی را منهدم کرد، اما خودش هم به شهادت رسید. سپس سایر نیروها خود را به کانال فرعی رساندند و به هر طریقی بود با کمک یکدیگر از لابهلای سیمخاردارهای حلقوی داخل کانال عبور کردند و در نقطهای از کانال فرعی که امنتر بود؛ جمع شدند تا نیروهای محاصرهشده برسند.
آن شب کانال فرعی شاهد زمزمه دعای پرفیض توسل رزمندگان و صدای یا فاطمه (س)، یا رسولالله (ص) و یا حسین (ع) نیروها بود.
شب چهارم
شب سوم هم با همه سختیها در کانال فرعی به پایان رسید و صبح نیروها با صدای اذان یکی از رزمندگان بیدار شدند و همه بعد از تیمم، نماز صبح ر ا اقامه کردند. آنها روز چهارم را نیز در کانال ماندند و شبهنگام با استفاده از تاریکی شب، به عقب بازگشتند.
روایت سردار شهید احمد غلامی
به بچهها قول دادهام
یادم هست در نقطه رهایی، به اکبر هاشمی که داشت نیروهایش را میبرد، گفتم «تو که میدانی؛ آنجا بروی، محاصره میشوی و نمیتوانی کاری کنی. پس چرا میروی؟» گفت «من به بچهها قول دادهام و باید بروم.»
اکبر هاشمی فرمانده گردانی بود که نیروهایش شب قبل درگیر شده و عراقیها آمده بودند، آنها را در کانال دور زده بودند. در آن قسمت، معبری بود که بچهها از آنجا مجروحان را میآوردند. هاشمی از آن راه آمده بود؛ کمک ببرد. یک گردان برداشت و رفت. آن گردان هم رفت به گردان قبلی اضافه شد و آنجا ماند.
نگرانی همت [۲]
وضعیت در محور دیگر هم به همان صورت شد. همت خیلی اصرار میکرد؛ بچهها بروند خط محاصره را بشکنند و نیروها را بیاورند. او خیلی انسان عاطفی و پاسخگویی بود. مرتب با بیسیم تماس میگرفت و اوضاع را جویا میشد.
بچهها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقیها با بلندگو به بچهها میگفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آنها تسلیم نشدند. نبرد آنها پنج، شش روز ادامه داشت. نیروهایی که جلو بودند، در وضعیت محاصره با عراقیها میجنگیدند. دو بار هم فشار آوردند که به طریقی عقب بیایند، ولی نشد. در محاصره، عدهای شهید و چند نفر اسیر شدند. روحیه بقیه نیروها هم خراب شده بود.
روز هفتم یا هشتم عملیات، من با موتور به قرارگاه سپاه ۱۱ قدر رفتم. یک نیرو از صحنه درگیری آمده بود. بیهوش بود. بچههای بهداری به او سرم زده بودند و داشتند به عقب منتقلش میکردند. نگاه کردم، دیدم ابوالفضل مقدم از بچههای دیدبانی است. او همراه گردانها رفته بود. یکپایش قطعشده بود. یک نفر دیگر هم همراه مقدم بود. او هم ترکشخورده و چشمهایش نابینا شده بود. چند نفر دیگر هم روزهای قبل آمده بودند، ولی اینها دیگر آخرین نیروها بودند.
ابوالفضل مقدم بعداً تعریف کرد؛ آنها هفت روز بین نیروهای خودمان و کانالهای عراقی گیر کرده بودند و از شدت تیراندازیها، نمیتوانستند تکان بخورند. زمین، رملی و سربالایی بود و تقریباً سه روز طول کشید تا از آنجا قل خوردند و خودشان را به اینطرف رساندند.
منابع:
[۱]شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحات ۱۱۲، ۱۱۳.
[۲]مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۳۴۷، ۳۴۸.
«وصیت نامه شهید داود ملک آرایى»
«من المؤمنین رجال صدقو اما ماهدوا الله علیه ، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»
گروهى از رادمردان مؤمن پیمان خویش با خدا را تحقق بخشیدند ، برخى از آنان شهید شدند و برخى دیگر منتظر رسیدن به فیض شهادت «در لقاى پروردگار خویشند»و هرگز پیمان خویش را با خداى خود مبدل نکردند.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با یـاد مهدى (عج) و با درود به رهبـر کبیر انـقلاب اسلامى پیر جماران و ایـن قلب تپنده حزب الله امام خمینى.
و با سلام و درود به سالار شهیدان حسین ابن على (ع) که با خون على اصغرش با خداوند تبارک و تعالى تجدید پیمان نمود.
وصیت نامه اى را آغاز مى نمایم .
اینجانب داود ملک آرایى فرزند علیرضا تاریخ تولد 1339 داراى شماره شناسنامه 371 صــادره از کرج وصیت مى نـمایم:
که مرا در امامزاده محمد کرج پیش دوست عزیزم پرویز نجفى به خـاک بسپارید . و در روز دوشنبه تشییعام کنید .
حـال سخـنانم با امـت حـزب الله و خـانواده و دوستانم آغـاز مى نمایم . امت حـزب الله امـام عزیـزمان را یـارى نـمایید و بـه گفته هایش جامه عمل بپوشانید . امت حزب الله وحدت و پشتیبانى خود را با جامعه روحانیت روز به روز مستحکم تر کنید
امت حزب الله بـراى تداوم و گسترش انـقلاب و نابودى ابـرقدرتها که در رأس آنـها امریکاى جنـایتکار است هرچـه بیـشتر کوشش کنید . امت حزب الله از خون شهداء حمایت کنید .
حال سخنى چند با خانواده و دوستانم : میروم تا همچون مردان در دل سنگر بمیرم
پـدرم ، برادرانم ، خواهرانم و دوستان عزیز و گرامیم من به نوبه خود از شماها طلب بـخشش مى نمایم و امیـدوارم کـه ناراحتى هایى را که ازمن به شما رسیده است نادیده بگیرید و مرا ببخشید . من شماها را خیلى دوست داشتم اما حسیـن و یارانش را برشما ترجیح میدهم و میخواهم راهى را بپیمایم که حسین ابن على (ع) و یارانش انتخاب نمودند و ایثارگرانه دراین راه قدم نهادند تا اینکه مردانه به شهادت رسیدند و به لقاءالله پیوستند و مطمئن باشید اگردر این راه هـزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم و به بدترین وجه جان دهم دست از این راه برنخواهم داشت .
صــــدام خائن سکوتم محال است& رهبرم روح خداست امیرم روح خداست
آرى سرانجام حسین (ع) و یارانش با خون خود درخت اسلام را که نزدیک بود از ریـشه و بن خشک شـود و به فرامـوشى سپرده شود سیراب نمودند و درخت اسلام از نـو شکوفا شد و حال نیـز پس از گذشت قرنها دوباره درخت اسلام احتیـاج به خون دارد و بـا وجود اینکه تا کنون خونـهاى زیادى به پاى درخـت اسلام ریخته شده هنـوز سیراب نگشته است من نیـز سرانجام همان راهى را که حسین ابن على (ع) و یارانش انتخاب نمودند پیدا کردم و مى خواهم در این راه گام نهم شایـد لطف خداوند تبارک و تعالى شامل حال من هم شود و من بتوانم با خون ناقابل خود درخت اسلام را سیراب نمایم .
انشاءالله تعالى .
از شما خواهرانم تقاضامندم زینب وار به زندگى خود ادامه دهید و از بـرادران و پـدرم نیز خواهشمندم در زندگى خـود تغییراتى به وجود آورند و با مسایل اسلامى بیشترآشنا شوند و على (ع) را سرمشق زندگى خویش قرار دهند .
از شما عزیزان خواهشمندم اگر خبـر شهادتم را شنـیدید نمى گویم گریه نـکنید ولى نه زیـاد از حد که از اجر من کاستـه شود اما اگر بتوانید گریه نکنید بهتر است ، از کلیـه همسایگان نیز طلب مغـفرت و بخشش را خواستارم .
در ضمن کوچـه را به اسم برادر شهید پرویز نجفى نامگذارى کنید .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
داود ملک آرایى
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا