شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید مهرانی-اسماعیل

شهید اسماعیل مهرانی

نام پدر: ذبیح الله

نام مادر:ام البنین

تاریخ تولد: 23-2-1339 شمسی

محل تولد: تهران

شغل:کارمند اداره راه و ساختمان

سن:22سال

بسیجی

فرمانده دسته رزمی

تاریخ شهادت : 17-2-1361 شمسی

محل شهادت :خرمشهر-جزیره ام الرصاص

عملیات بیت المقدس

گلزار شهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها

قطعه:26 ردیف:6 شماره مزار:37

 تهران


نوید شاهد البرز؛

شهید «اسماعیل مهرانی» در بیست و سوم اردیبهشت سال 1339، در شهر تهران متولد شد. دوران تحصیلی را در شهر تهران آغاز کرد. دوران ابتدایی را در مدرسه عاصمی پشت سر گذاشت و دوره راهنمایی را در همان محل در مدرسه دکتر هوشیار واقع در خیابان آزادی تهران با موفقیت سپری کرد. با شروع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، اسماعیل فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و به دلیل نزدیک بودن ما به دانشگاه تهران او همیشه در دانشگاه بود و به محض کوچکترین عکس‌العمل انقلابی از مردم دسته‌ای به راه می‌انداخت و شروع به راهپیمایی می‌کردند و به طرف پارک دانشجو می رفتند که کم‌کم این دسته کوچک به یک دسته راهپیمایی عظیم تبدیل شد و چندین بار توسط مأموران رژیم پهلوی تحت تعقیب واقع شده بود. دوره متوسط را در هنرستان فنی در رشته راه و ساختمان با موفقیت به پایان رسانید.

فردا به شهادت می‌رسم

بعد از پیروزی انقلاب اسماعیل عضو بسیج شد زمانی که امام اعلام کرد که خرمشهر در خطر است و اعلام تشکیل ارتش 20 میلیونی را دارد. اسماعیل نزد پدرش رفت تا اجازه بگیرد که به جبهه برود. پدرش گفت: شما درس می‌خوانی و به من قول دادی که وارد دانشگاه بشوی. در جواب به پدرش می‌گوید: پدر جان! الان که وقت رفتن به دانشگاه نیست فعلاً اسلام و ایران در خطر است. ما اول باید دشمن را از کشور خود بیرون کنیم. مادرش دید که او خیلی اصرار دارد شب با پدرش صحبت کرد و رضایت‌نامه را از او گرفت. صبح که اسماعیل بیدار شد و رضایت‌نامه را دید شتابان عازم منطقه شد که به مدت دو ماه در جبهه بود تا اینکه در تاریخ هفدهم اردیبهشت 1361، در عملیات بیت‌المقدس مقدماتی شرکت داشت. بعد از پیروزی به مرخصی آمده که بار بعد در «عملیات فتح‌المبین» در قله «رقابیه» در شانزدهم اردیبهشت سال 61، به شهادت رسید. تربت پاکش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.

فردا به شهادت می‌رسم

به نقل از هم‌رزمش؛

در روز شانزدهم اردیبهشت یک روز قبل از شهادتش وصیتنامه خود را نوشت و غسل شهادت کرد و به ما سفارش کرد که به خانواده من دلداری بدهید که من فردا به شهادت می‌رسم با همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید، فردای آن روز در هفدهم اردیبهشت به شهادت رسید.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

**********************************

وصیت نامه

 انالله و انا الیه راجعون

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (آل عمران، آیه 168) کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد خدا روزی داده می شوند.

با سلام و درود به امام امت و شهیدان اسلام و معلولین جنگ حق علیه باطل که به خاطر این جنگ تحمیلی، عضوی از بدن خود را هدیه به این انقلاب کرده اند و درود به این امت شهید پرور که هر روز شوق شهادت در آنها متبلورتر م یشود. ان شاءالله خدا به تمام خانواد ههای معلولین صبر عنایت کند و به تمام مجروحین لباس عافیت بپوشاند و هر چه زودتر طعم شیرین پیروزی نهایی جنگ با کفار را بچشند و ان شاءالله خدا هر چه زودتر دشمن را خوار و ذلیل بگرداند.

سلام بر مادر عزیزم، سلام بر شما که سا لها رنج و زحمت را متحمل شدی تا جوانی چون من پرورش دادی و در راه اسلام هدیه کردی. درود بر تو مادر که در موقعی که می توانستی از جوانت بهره مند شوی و کمک حالت باشد او را فدای انقلاب و اسلام کردی و در راه خدا جگر گوشه ات را دادی تا خدا راضی باشد پس درود خدا بر تو باد.


سلام بر پدر بزرگوارم، سلام بر تو پدر که همچون ابراهیم ثمره چندین ساله ات را یعنی اسماعیلت را برای راه خدا دادی. جوان دادی، پسر دادی، کسی را دادی که می بایست بازوی راست تو باشد و سلام بر تو پدر که از این آزمایش با موفقیت کامل بیرون شدی.

 مادرم، ای بهترینم، من به آرزوی خودم رسیدم.مادر، همان گونه که آرزو می کردی یک پسر خوب داشته باشی به آرزویت رسیدی. بله مادر به آرزوی خودت رسیدی که پسرت در راه اسلام گام برداشت و در راه اسلام شهید میشود. آری من هجرت کردم از ظلمات به نور از زشت یها به زیبایی ها، آری من به لقاءالله پیوستم و به آرزوی خودم رسیدم و اما مادر تنها آرزویی که دارم این است]که[ برایم دعا کنید و از بد یهایی که کرده ام بگذری و حلالم کنی و از شما می خواهم که اجرت را با گریه کردن و دلتنگی کردن ضایع نکنی، گرچه شما خیلی بهتر از من میدانی و درک میکنی. مادر، فقط برایم دعا کن تا خدا مرا جزء شهدای صدر اسلام قرار دهد.


شما خواهرانم مثل زینب که صبور بود شما هم باید صابر باشید به هیچ وجه به خاطر من گریه نکنید و اگر گریه می کنید در پیش منافقان و دشمنان اسلام ظاهر نکنید و صبر کنید که خدا بشارت می دهد به صابرین و تنها خواهشی که دارم این است که همچون مادرتان حجاب اسلامی را رعایت کنید و با عفت و نجیب باشید تا خدا و امام از شما خشنود شوند.


و شما ای امت شهید پرور اگر چه کوچکتر از آن هستم که برای شما پیام دهم اما وصیت من را گوش کنید، در درجه اول برای امام و تمام یاران امام دعا کنید و از خدا طول عمر آنها را خواستار باشید و در درجه ی دوم سعی کنید پیرو خط امام باشید و به فرمایشاتش گوش دهید و ایشان را از خود راضی و خشنود گردانید. دیگر عرضی ندارم، التماس دعا،
اسماعیل مهرانی  6/ 2/ 61



درباره شهید :
شهید اسماعیل مهرانی در دوازدهم اردیبهشت ماه سال 1339 در تهران دیده به جهان گشود. او به عنوان فرزند نخست خانواده، جایگاه خاص و رفیعی در بین اعضای خانواده داشت.

پدر بزرگوارش در سا لهای 57 - 1356 با پخش اعلامیه به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی برخاسته بود. والدین شهید، انسان های مؤمن، وارسته و پیرو راستین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بودند و در تربیت و پرورش فرزندان خود همواره مسایل اعتقادی و اخلاقی را مورد توجه قرار می دادند. چون خود، انسا نهای مقید و متعبّدی بودند، همیشه شعائر اسلامی در محیط خانواده جاری بود و فرزندانشان نیز در این مسیر گام برمی داشتند.

انجام واجبات شرعی و دوری از گناهان، توجه به حلال و حرام، کمک و دستگیری از نیازمندان، تولّی نسبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و تبرّی از دشمنانشان و نیز ارادت و محبت نسبت به امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به عنوان نایب برحق حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از ویژگیهای محیط خانواده و توجهات پدر و مادر اسماعیل بوده است. تعلیم و تربیت در دامان همچون خانواده ای باعث تقدیم چنین فرزندی به جامعه و ایرانی اسلامی می شود.

نتیجه تربیت اسلامی این خانواده را میتوان در روحیات مذهبی و علایق دینی اسماعیل مشاهده کرد، آنجا که با مطالعه وصیت نامه اش معنویت، معرفت و توجه به اصول و مبانی اعتقادی احساس می شود.

اسماعیل فرزندی آگاه و وظیفه شناس است که در آخرین نوشتار خود پدر و مادرش را به صبر در غیابش فرا می خواند و از اینکه نتوانسته در کنار آنها باشد، درخواست رضایت و گذشت دارد.

اسماعیل دوران ابتدایی خود را در مدرسه عاصمی سرسبیل تهران، دوره راهنمایی را در مدرسه مازیار و مقطع متوسطه را در هنرستان و رشته راه و ساختمان سپری کرد. همزمان با تحصیل دوره متوسطه، در محله یافت آباد تهران با جهاد سازندگی همکاری داشت و به کارهای ساختمانی مبادرت می ورزید. دوره تحصیلی اسماعیل مرحله زیبایی از زندگی او را تشکیل م یداد. حضور در مراسم مذهبی و نماز جماعت و... در رشد معنوی و تقویت روحیه الهی وی بسیار مؤثر بود.

در مدرسه با هر کسی مراوده و معاشرت نداشت و دوستانش را اغلب بچ ههای مذهبی تشکیل می دادند. او از هر نظر مواظب افکار و گرای شهای اطرافیان خود بود که انحرافات فکری در میان آنها رسوخ نکند. اسماعیل مسیر زندگی خود را پیدا کرده و آن را خط سرخ آل محمد صلی الله علیه واله وسلم و طریق شهدا و اولیاءالله می دانست.

خانواده، دوستان و هم کلاسی هایش او را به خوش اخلاقی و دستگیری از دیگران میشناختند. ادب، عفت کلام، اخلاق اسلامی و رابطه حسنه و صمیمانه با دوستان از ویژگیهای شخصیتی او بود. اگر کسی نیازی به نصیحت و تذکر داشت، وی را در خلوت و دور از جمع موعظه میکرد و حرمت همه را حفظ می نمود. نجابت، تواضع و پاکی این جوان مؤمن، او را جوانی دوست داشتنی در میان اهل محل کرده بود.

اسماعیل همچون پدر در مبارزات و راهپیمایی های انقلابی در زمان رژیم ستم شاهی، حتی به صورت کفن پوش با جمعی از انقلابیون شرکت می کرد. سابقه مبارزاتی ایشان از مسجد حضرت علی اکبر سلام الله علیه خیابان هاشمی با همراهی دوستان شهیدش و نوه آیت الله اشرفی اصفهانی برمی گردد.

پس از شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی، در مسجد علی اکبرسلام الله علیه به عضویت بسیج درآمد و در زمانی که منافقین کوردل تبلیغات خود را علیه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شروع کرده بودند و تحرکاتی انجام میدادند،اسماعیل در شناسایی این افراد فعالیتی چشمگیر داشت. اولین شهید دفاع مقدس روستای مهران، الگویی برای سایر مردم و به خصوص جوانان این منطقه شده بود.

اسماعیل و دیگر جوانان سرو قامت و دلاور ایران زمین، فوج فوج ترک خانه و خانواده می کنند و به سوی صحنه های نبرد می شتابند. دشمن سرمست از غرور و قدرت پوشالی، هوای فتح و لگد مال کردن ایران اسلامی را در سر می پروراند و با تمام امکانات به مرزهای کشور اسلامی هجوم آورده است.

دشمن عزت، شرف و عقاید ما را هدف قرار داده و با تشویق بدترین جنایتکاران تاریخ، ماشین جنگی خود را تجهیز و راهی حریم مقدس ایران اسلامی کرد، با این توهم که چند روزه موفق به فتح تهران و نابودی حرکت اسلامی خواهد شد.

اسماعیل که دل و جانش، سرشار از عشق و علاقه به اسلام عزیز و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و میهن علوی تبار بود با شنیدن ندای آسمانی رهبر عاشورایی و علمدار نهضت نجات مستضعفان عالم، سر از پای نشناخت و همگام با مجاهدان راه حق و حقیقت به سوی جبه ههای نور شتافت. سال آخر تحصیلی بود که به دستور امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که فرمان پر کردن جبهه ها را داده بود، لبیک گفته و با جلب رضایت پدر به سوی میدان نبرد شتافت.

مرحله نخست اعزام به جبهه، از پایگاه مقداد تهران انجام شد. اول بار 45 روز در خط مقدم جبهه حضور یافت و پس از مدتی توقف در پشت جبهه برای بار دوم عازم مناطق عملیاتی گردید.

او شرکت در عرصه های نبرد حق علیه باطل را هجرت از ظلمات به نور و از زشتی ها به زیبای یها می پنداشت. اسماعیل جبهه جنگ را کانون رشد و تعالی خود می دانست و رزمندگان و همسنگران خود را مردان آسمانی شجاع و الگوی عملی راه ائمه معصومین )علیهم السلام( می دانست. حضور در کنار رزمندگان اسلام، از او فردی قوی و با تدبیر ساخته بود و از این رو اسماعیل به عنوان معاون گروهان معرفی شد.

این مسئولیت در سادگی و صفا و ارایه خدمت وی خللی ایجاد نکرد، بلکه با همتی مضاعف و احساس مسئولیتی شگرف، خود را مهیای بر آوردن آرزوی امام شهیدان کرد.

موسم عملیات بیت المقدس فرا رسیده بود، حال و هوای عجیبی بر جبهه جنوب حاکم بود، رزمندگان شور و حال دیگری داشتند و خرمشهر به عنوان نماد مقاومت همچنان در چنگال صدامیان، ایستادگی می کرد. در این سوی ، مردانی بودند که دل در گرو آزادی شهر خون و حماسه داشتند. از این رو مجاهدان فی سبیل الله ندای خمینی کبیر را لبیک گفتند و آماده پیاده کردن اراده الهی بر روی زمین شدند. اسماعیل نیز جزء آلاله های خونین خرمشهر بود که در گل دسته های مسجد خرمشهر غیور، اذان رهایی اش طنین انداز شد. خرمشهر از دست متجاوزان زراندوز دنیا طلب آزاد گردید و اسماعیل از دنیا و جاذب ههای آن .

اسماعیل در مرحله دومِ عملیات بیت المقدس در جزیره ام الرصاص و تاریخ 1361/02/17 بر اثر انفجار و سوختگی شدید به درجه رفیع شهادت نایل گشت.جان اسماعیل و اسماعیل ها بهای آزادی خرمشهر شد و اطاعت ولی امر باب وصال و رسیدن به آرزوی او.

مادر شهید می گوید موقعی که اسماعیل به دنیا آمد، صورتش کبود و برافروخته بود و در زمان شهادت نیز با صورتی کبود و تاول زده به دیدار حضرت حق شتافت.

شهادت و قرار گرفتن در زمره شهدای صدر اسلام آرزوی او بود و اینک بهشت زهرا سلام علیها درجوار مرقد ملکوتی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آرامگاه اسماعیل است. 

منبع:فاتحان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات