شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید مهرانی-عباس



شهید عباس مهرانی شریعت زاده در سومین روز خرداد سال 1345 دیده به جهان گشود. در آغاز جوانی با همجوار شدن در حرم حضرت معصومه(س) خانواده روحانی رشد یافت.

وی با یافتن تکلیفی بالاتر از تحصیل، تصمیم به حضور در جبهه های جنگ تحملیلی گرفت و در سن 16 سالگی وقتی سایر دوستانش به دبیرستان رفتند او به جبهه رفت.

این گونه بود که در منطقه عملیاتی فکه شربت شهادت را نوشید و فکه این معراج بسیاری از شهداء قریب به 10 سال میزبان پیکر این شهید بود.

والدین وی تنها با خاطره او زندگی می کردند و برای در آغوش کشیدن جشم اش لحظه شماری می کردند، تا اینکه سال 1372 پرستوی مهاجر به آشیانه اش برگشت و در گلزار شهدای روستای مهران ساوجبلاغ به خاک سپرده شد.

https://s31.picofile.com/file/8471919184/photo_2024_01_26_14_48_57.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919050/photo_2024_01_26_14_47_55.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919084/photo_2024_01_26_14_49_35.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919092/photo_2024_01_26_14_49_31.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919100/photo_2024_01_26_14_49_28.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919118/photo_2024_01_26_14_49_23.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919126/photo_2024_01_26_14_49_20.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919134/photo_2024_01_26_14_49_15.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919142/photo_2024_01_26_14_49_12.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919168/photo_2024_01_26_14_49_05.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919176/photo_2024_01_26_14_49_03.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919284/photo_2024_01_26_14_48_42.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919268/photo_2024_01_26_14_48_35.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919250/photo_2024_01_26_14_48_29.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919242/photo_2024_01_26_14_48_24.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919234/photo_2024_01_26_14_48_21.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919226/photo_2024_01_26_14_48_13.jpg


https://s30.picofile.com/file/8471919218/photo_2024_01_26_14_48_10.jpg


https://s31.picofile.com/file/8471919276/photo_2024_01_26_14_48_38.jpg


بسم الله الرحمن الرحیم

(( لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقو من شیی فان الله به علیم ))

شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا ( یا درجات عالیه بهشت ) بخواهید رسید مگر آنکه از آنچه که دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید که همانا خدا بر آنچه انفاق می کنید آگاه است .

( سوره آل عمران آیه 92)

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و اعیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

    دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

(( و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون))

آنانکه در راه خدای خویش جهاد کردند و کشته شدند ، مپندارید که مرده اند ، بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خویش روزی می خورند .

با درود و سلام فراوان به رهبر کبیر مسلمین جهان و ملت قهرمان و شهید پرور میهن اسلامی وصیت نامه ام را شروع می کنم .

پدر عزیز : پس از عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که حالتان خوب و هیچگونه کسالتی در بین نباشد . به مادرم نیز سلام می رسانم و امید است که حال او نیز خوب بوده باشد، به دامادمان و خواهرم قدسی و برادرم صدوق و همسرش و تمامی برادران دیگرم سلام می رسانم و امیدوارم که حال تک به تکتان خوب باشد و فرزندانشان را از دور می بوسم ، همچنین به تمامی فامیلهای دور و نزدیک و تمامی آشنایانی که جویای حال من می باشند، سلام می رسانم و امیدوارم که به یاری حق تعالی حالشان خوب بوده باشد پدرم ، از اینکه من میروم و شما را وداع می گویم ، امیدوارم که در روحیه بزرگ شما تاثیر چندانی نداشته باشد ، من خود این راه را انتخاب کردم ، چرا که برای من ، این بهترین و کوتاهترین راه برای ملاقات با خدا می باشد  ،البته من روزی که تصمیم گرفتم به جبهه بیایم به این امید آمدم که در راه خدمت به اسلام و مسلمین برای اهداف انقلاب اسلامی مان با دشمنان اسلام بجنگم ، البته اگر در این راه کشته شدم که چه بهتر ، چرا که به ملاقات معبود خود شتافتم و اگر کشته نشدم که نزد خدا اجری کسب کرده ام ، و دلیل دیگر آمدن من به جبهه این بوده است  ،که به محیطی دور از دامن گرم و نرم خانواده هجرت کنم که در آنجا کمتر گناه کنم و بهتر ساخته شوم ،  چرا که همسنگر شدن با شیران روز و عابدان شب ، خود بهترین فضیلت است و دلیل دیگر آمدن من به جبهه این بوده است که ، چون در جبهه انسانهای پاکی قدم بر می دارند و به پیش می تازند و برای خدایشان می جنگند ، من نیز آمدم تا بجنگم بلکه از کثرت گناهانم کاسته شود و خدایم که بسیار مهربان است مرا ببخشد .

پدرم : من در طول زندگیم ، شاید به شما و مادرم ، آنگونه که باید احترام می گذاشتم احترام نمی گذاشتم که امیدوارم که مرا بخشیده باشید و بخصوص مادرم از من راضی باشد ، و اگر نسبت به حسین و علی و عادل و مریم و لاله در این روزهای آخر بی اعتنایی نشان می دادم و شاید در بعضی مواقع با آنها به خشونت رفتار می کردم  ،دلیلش این بود که می خواستم بگونه ای باشد که آنها در نبودن من زیاد احساس دلتنگی نکنند و مرگ من بر آنها تاثیر زیادی نگذارد .

و حال چند کلمه با مادرم : مادرم ، من امانتی بودم از طرف خدا نزد شما،  تا شما مرا تربیت کرده و به جامعه تحویل دهید تا در راه خدا و برای رضای او کار کنم ، و من رضای خدا را در این دیدم که به جبهه بیایم و هر چه که خدا برای ما در نظر گرفته همان شود ، و از اینکه شما مرا خوب تربیت کردید تشکر می کنم و اجر شما با خدا باشد .

از برادرانم و خواهرم نیز می خواهم که جای خالی مرا با صبر و بردباری بیشتری در برابر حوادث پر کنند ، تا نبودن من در میانتان زیاد احساس نشود.

به نظر من جهاد همچون قطاری است که از دور دستها از زمان پیامبر اسلام به حرکت در آمده است و تا ظهور حضرت مهدی (عج) به راه خود ادامه می دهد ، هدف این قطار معلوم و ریلی که بر روی آن حرکت می کند ثابت و استوار می باشد ولی هر بار لکوموتیوران این قطار عوض می شود ، بطوریکه در زمان حضرت رسول ، خود ایشان این قطار را می راندند و در زمان امیر المومنین نیز حضرت علی (ع) و در زمان امام حسین نیز سیدالشهدا و همینگونه راننده هایی که این قطار را می راندند عوض شدند ، تا کنون که راننده این قطار نائب امام زمان ، یعنی امام خمینی می باشد ، پس همانگونه که می بینید قطار و هدف یکی است ولی به مرور زمان راننده اش عوض می شود ، هر کس که جلوی این قطار بایستد ، از بین می رود و نیست و نابود می گردد و هر کس که بر این قطار سوار شود و این قطار را همراهی کند به زندگی جاوید خواهد رسید و به دیدار خدای خویش رفته است و هر کس که بر این قطار سوار نشود ، قطار او را جا گذاشته و به راه خود می رود و او عقب می ماند که در این صورت باید آنقدر با پای پیاده راه رود ( به مدت چندین سال ) تا به مقصد برسد .

و چه خوب شد که من زودتر به فکر سوار شدن بر این قطار که ما را مجانی و بدون هیچ کرایه ای به پیش بهترین کس ( الله ) و به بهترین جا ( بهشت ) می برد  ،البته آنگونه هم نیست که از ما هیچ کرایه ای نگیرد ، نه ، ابتدا برای سوار شدن بر این قطار باید از مادیات و کلا تمامی چیزهایی که در آن دنیا به درد نمی خورد ، دل بکنیم ، و بعد همینگونه که از محل قبلیمان دور می شویم باید کم کم از محیط گرم خانواده و تمامی خویشاوندان نیز و بعد موقعی که قطار کم کم به مقصد نزدیک می شود باید از جان خود نیز بگذریم ، چرا که برای رسیدن به خدا باید با روح رفت نه با جسم ، و اگر در ابتدا گفتم که این قطار ما را مجانی می برد به این دلیل است که در برابر رسیدن به الله اینها بخصوص ، جسم و جان انسان، چیزی نیست که اصلا مطرح شود ، سپس میروم ، امیدوارم که خداوند مرا بپذیرد.

بار خدایا از کارهائی که کرده ام به تو پناه میبرم از جمله :

1-      از اینکه بر خود چیزی را پسندیدم و بر بنده ات نپسندیدم .

2-      از اینکه قاه قاه خندیدم و سخن آخرت را فراموش کردم .

3-      از اینکه بر کوچکتران سالاری کردم .

4-      از اینکه حق والدینم را ادا نکردم .

5-      از اینکه حسد ورزیدم .

6-      از اینکه دیگران را به کسی خنداندم غافل از آنکه خود خنده دارتر از همه هستم .

7-      از اینکه در مقابل متکبرها ، متکبرترین بودم و در مقابل اشخاص متواضع ، متواضع ترین نبودم .

8-      از اینکه وقتی غیبت دوستم را کردند در صدصد خوبیهای او نبودم و از او دفاع نکردم .

9-      از اینکه فراموش کردم باید خدا گونه شوم بلکه دوست داشتم کاری بکنم که شبیه دیگری بشوم .

10-از اینکه حاضر نشدم بگویم نمی دانم حتی در لحظه ای که نادانیم بر ملا شده بود .

11-از اینکه جائی که باید امر به معروف ونهی از منکر می کردم  ،نکردم.

12-از اینکه کسی را سرزنش بیجا کردم و یا اگر بجا بود ، در جمع او را سرزنش کردم .

13-از اینکه جایی که باید می گفتم ، آنجا لب فرو بستم و آنجا که باید سکوت می کردم لب به سخن گشودم .

14- از اینکه به برنامه ای که برای کارهای خود گذاشته بودم و قراری که با خود داشتم عمل نکردم .

15- از اینکه در غم دیگران شریک نبوده ، بلکه از ناراحتی آنها خوشحال بودم .

16- از اینکه جائی که حق با من نبود و من لجبازی می کردم .

17-از اینکه سخن گفتم بدون اینکه فکر کنم که چه می گویم .

18- از اینکه سخن گفتم بدون اینکه فکر کنم که چه می گویم .

19- از اینکه ( خدا می بیند ) را در کارهایم دخالت ندادم .

20- از اینکه در سختیها ابتدا به مادیات متوسل شدم نه به خدا.

21- از اینکه بجای پیروی از عقل از نفس پیروی کردم خدایا  ،ببخش مرا که تو از بخشنده ترانی .

وصیت می کنم برای شما من تمامی وسایلم را از ریز و درشت آنها راهمراه با موتور به حسین بدهید و امیدوارم که از آنها بخوبی مواظبت کند و در ضمن ماشین حساب من نیز بعنوان یادگاری مال حسین باشد و من حدود 700 تومان به حسین بدهکار می باشم که از شما می خواهم که حتما این پول را به حسین بدهید ، چون که من دوست دارم دل حسین را از خود راضی کرده باشم و از این دنیا رفته باشم ، چرا که من او را خیلی اذیت کرده بودم .

پدر عزیزم من حدود 5/1 سال نماز غذا و دو ماه روزه غذا دارم که از شما می خواهم پولش را بدهی کسی برایم بگیرد و یا اینکه خود شما برایم بگیری .

و در مورد جسدم هر کجا که شما میل دارید می توانید دفنم کنید و لی به نظر من خودم بهتر است که در بهشت زهرا ، کنار شهدای دیگر دفن شوم .

از مادرم که اکنون مادر شهید و از خانواده ام که اکنون خانواده شهید است می خواهم که زیاد برای من دلتنگی نکنند و انشاء الله اگر من به درگاه خداوند متعال قبول شدم شفاعت شما را نیز خواهم کرد .

از شما می خواهم که خانواده ای نمونه باشید و در دعاهایتان از دیار طول عمر امام را از خدا بخواهید و در ؟ آمریکار را دشمن بدانید .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

خدایا خدایا رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما

دیگر عرضی ندارم خداحافظ موفق باشید . مهرانی

از برادرم محمد می خواهم که غلطهای املائی و جمله بندی وصیت نامه ام را درست کند . خداحافظ : محمد جان  . مهرانی
https://s30.picofile.com/file/8471919192/photo_2024_01_26_14_48_53.jpg


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات