شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید موسوی ِشالمائی-سید اسماعیل

شهید سیداسماعیل موسوی

نام پدر: سیدعباس

نام مادر:زهرا

تاریخ تولد: 15-1-1344 شمسی

محل تولد: شالما-رشت

دانش آموز سوم متوسطه رشته ریاضی

بسیجی

سن:20سال

تاریخ شهادت : 22-11-1364 شمسی

محل شهادت : ام الرصاص

عملیات : والفجر8

معاون گردان

تخریب-مهندسی

گلزار شهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها

قطعه:53 ردیف:86 شماره مزار:4 

تهران

سید اسماعیل یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خود نمیاورد…. سید پرکار، توی عبادت هم زبانزد بود…جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد…با قرآن خیلی مانوس بود..کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود…روزهای آخر بهمن خیلی سرد بود و شبها سردتر هم میشد…سید سعی میکرد جای خوابش گرم نباشه وخواب بهش مزه نکنه واز فیض نیمه شب غافل بمونه…
سید اسماعیل و فرمانده اش شهید نوریان به چرت یک دقیقه ای مشهور بودند و سعی میکردند روزهای باقی مونده تا عملیات رو از دست ندهند….
شب بیستم بهمن ماه ۶۴ غواص ها از اروند گذشتند و با حمله به مواضع دشمن در جزیره ام الرصاص عملیات والفجر ۸ آغاز شد…. و لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام بیش از ۱۲۰ غواص در آب اروند رها کرد و با امداد الهی زحمات سید اسماعیل و بقیه بچه ها به بار نشست و ۴ معبری که برای عبور تعیین شده بود باز شد و بچه ها موفق شد با دادن کمتر از ۱۰ شهید ساحل دشمن رو فتح کنند….
آفتاب روز بیستم بهمن که بالا اومد رزمنده ها در حال پیشروی در عمق جزیره ام الرصاص بودند ودشمن هم سعی میکرد همه توانش را بکار بگیره که بصره سقوط نکنه.سید اسماعیل درکنار شهید حاج عبدالله نوریان جزء اولین ها بود که وارد جزیره ام الرصاص شد هماهنگ کردن کارهای مهندسی رزمی و تخریب به عهده سید بود ….
و آخر الامر در نبردی نزدیک با دشمن در روز 2۱ بهمن ۶۴ به شهادت رسید…..
پیکر سید بین ما و دشمن روی زمین افتاده بود و کسی جرات این رو نداشت که اون رو عقب بیاره…. تیربارهای دشمن روی منطقه اجرای آتش میکردند….. شهید نوریان خودش داوطلب شد که پیکر معاونش رو از زیر آتیش عقب بکشه… حاجی دل به دریا زد و رفت از زیر آتش دشمن بدن سید رو کول کرد و عقب آورد…. دشمن هرچی تیر زد به حاج عبدالله نخورد… وجعلناهای حاجی هم حکایت خودش رو داره…او با اعتقاد واعتماد به خدا وجعلنا میخوند و یقین داشت که تیرها به او نمیخوره…حاجی وقتی سید رو به معراج شهدا رسوند سر تا پاش رو خون گرفته بود…..
خودش میگفت:
هنوز لباسهام به خون شهید سیداسماعیل آغشته بود که به نماز ایستادم….
احساس کردم تمام سلول های بدنم دارند نماز میخوانند…
سید اسماعیل موسوی از معبری که به نام مادرش فاطمه زهراءسلام الله علیها نام گذاری شده بود وارد معرکه نبرد در جزیره ام الرصاص شد و پیکر بیجان وغرق بخونش هم از همین معبر به عقب برگشت… شهادت حق سید بود و به حقش رسید….سید در قطعه ۵۳ گلزار شهدا ی بهشت زهراء سلام الله علیها درخاک آرمید و نامش در زمره شهدای عملیات پیروز والفجر۸ میدرخشد

بعد از سرپل گرفتن #غواص_ها در #جزیره_ام_الرصاص و رسیدن گردان های لشگر ، عملیات به عمق جزیره ام الرصاص توسعه پیدا کرد وماموریت جدیدی به #بچه_های_تخریب_و_مهندسی واگذارشده بود و اون احداث سنگرهای انفرادی تعجیلی درعمق جزیره ام الرصاص بود.
چون در مراحل اولیه عملیات امکان بردن الوار و پلیت داخل جزیره و یا احداث سنگر برای رزمنده ها توسط دستگاههای مهندسی وجود نداشت و بایستی فکری هم برای جانپناه بچه‌ها میشد و باز #سید_اسماعیل خوش فکر با تیمش دست به کار شد و نهایت به اینجا رسید که با #گلوله_آرپی_چی زمین را گود و داخل آن را با یک لوله انفجاری منفجر کند و سنگر انفرادی تعجیلی بسازد.
سید یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خورد نمی‌اورد. سید پر کار توی عبادت هم زبان‌زد بود.
#سید_اسماعیل جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد با قرآن خیلی مانوس بود. کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود.
روحش شاد


فرماندهی که پیکرخونین معاونش رو از محاصره دشمن بیرون آورد..

پیکر سید بین ما و دشمن روی زمین افتاده بود و کسی جرات این رو نداشت که اون رو عقب بیاره. تیربارهای دشمن روی منطقه اجرای آتش میکردند. شهید نوریان خودش داوطلب شد که پیکر معاونش رو از زیر آتیش عقب بکشه. حاجی دل به دریا زد و رفت از زیر آتش دشمن بدن سید رو کول کرد و عقب آورد. دشمن هرچی تیر زد به حاج عبدالله نخورد… وجعلناها حاجی هم حکایت خودش رو داره. او با اعتقاد و اعتماد به خدا وجعلنا می‌خوند و یقین داشت که تیرها به او نمیخوره. حاجی وقتی سید رو به معراج شهدا رسوند سر تا پاش رو خون گرفته بود.
خودش می‌گفت: هنوز لباس‌هام به خون شهید سیداسماعیل آغشته بود که به نماز ایستادم. احساس کردم تمام سلول های بدنم دارند نماز میخوانند. سید اسماعیل موسوی از معبری که به نام مادرش فاطمه زهراءسلام الله علیها نام گذاری شده بود وارد معرکه نبرد در جزیره ام الرصاص شد و پیکر بیجان وغرق بخونش هم از همین معبر به عقب برگشت. شهادت حق سید بود و به حقش رسید. سید در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها ردیف ۸۶ شماره ۴ در خاک آرمید و نامش در زمره شهدای عملیات پیروز والفجر۸ میدرخشد

منبع:الوارثین


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات