شهید مرادعلی مومنی راد
نام پدر: جواد
نام مادر:مخدره
تاریخ تولد: 10-1-1343 شمسی
محل تولد: البرز - ساوجبلاغ
سن:22سال
متاهل و صاحب یک فرزند
پاسدار
تاریخ شهادت : 15-6-1365 شمسی
محل شهادت : حاج عمران
عملیات کربلای2
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مرادعلی مومنیراد متولد 10 فروردین سال 42 در ساوجبلاغ متولد شد. او در جوانی و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروی پاسدار به جبهههای دفاع مقدس رفت تا اینکه در 15 شهریور سال 65 در منطقه حاج عمران به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای امامزاده محمد به خاک سپرده شد.
در ادامه وصیتنامه این شهید را میخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم «الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین
کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان
ضعیفا»
اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد میکنند پس شما
مؤمنان با دوستان شیطان بجنگید، به درستی که مکر شیطان بسیار ضعیف است.
(نساء/۹۶)
نام آن کس که جان میدهد و جان را میگیرد. من میدانم که از این دنیای فانی رفتنی هستم، حالا یک روز زودتر یا یک روز دیرتر؛ ولی چه با سعادت است که نمیمیرم، بلکه شهید میشوم و در درگاه خداوند روزی خور و سربلند میباشم.
آری، دوستان و آشنایان و تمام برادران، میدانم که شش سال از جنگ گذشته و دوستان و آشنایان بسیار پاکی را از دست دادهایم و خوشا به حال آنها که زودتر مقبول درگاه خداوند شدند و شربت شهادت را نوشیدند.
هرکس از
این نعمت الهی جنگ خوب استفاده نکند، ضرر بسیار زیادی دیده است. هرکسی به
گونهای در این راه قدم بر میدارد؛ کسی با ثروت خود در راه جنگ قدم بر
میدارد و کسی دیگر جان خود را مایه قرار میدهد و ان شاالله خداوند قبول
فرماید. بله، در این زمان، این نعمت الهی به این طریق است که گویا ما در
داخل چاهی هستیم و یک ریسمان از آن بالا در داخل چاه آویزان میباشد و
هرکسی زودتر ریسمان را بگیرد، زودتر نجات پیدا میکند و از داخل چاه بیرون
میآید. البته میخواهم بگویم که این جنگ، یک آزمایش الهی است که ما ملت
ایران مورد آزمایش قرار گرفتهایم و باید تمام ملت دست در دست یکدیگر قرار
دهند و این جنگ را به پایان برسانند.
به این منافقین و به دشمنان اسلام
بگویید: هشت سال از انقلاب پرشکوه میگذرد کی میخواهید به سر عقل بیایید و
عادلانه قضاوت کنید؟
شما کوردل، خوار دنیا و آخرت هستید. بدانید که انقلاب پشتیبان دارد، حضرت مهدی (عج) پشتیبان انقلاب است و دست الهی در کار است و هیچ گروه و حزب به غیر از حزب الله نمیتواند کاری انجام دهد و خداوند هم وعده نصرت و پیروزی داده است. در پایان، از تمام برادران و دوستان و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند و از گناهان این بنده حقیر بگذرند تا مورد آمرزش در راه خداوند متعال قرار گیرم.
چند وصیتی به پدر و مادر عزیزم؛ شما زحمت زیادی برایم کشیدید. من در این دنیا و آخرت شرمنده زحمات شما میباشم و میدانم که 20 سال برایم ناراحتی کشیدهاید. امیدوارم که با لطف خودتان از گناهان این بنده حقیر بگذرید و حلالم کنید. پدر و مادر گرامی، از شما میخواهم که پس از مرگ من باز پیرو خط امام امت باشید و همیشه شکرگزار بوده و ناراحتی نکنید که مرگ من شهادت در راه خداوند است و خداوند این جان بی چیز را از من قبول کرده است. مادر و پدرم، گناهان من را ببخشید و سعی کنید راهتان و کارتان برای رضای خدا باشد.
خواهر گرامی، از شما میخواهم که حجاب اسلامی خود را همچون زمان زنده بودن من رعایت کنید؛ چون حجاب زنان در جامعه پرشکوهتر از خون سرخ جوانان و مشت محکمی بر دهان استکبار است. از شهادت من هیچ گونه ناراحتی نکنید و شکرگزار درگاه خداوند باشید. در پایان، امیدوارم که حلالم کنید.
و شما برادران گرامی، همیشه در کارهایتان مواظب باشید که کارتان فقط برای رضای خدا باشد و همیشه پیرو خط امام امت باشید؛ چون دست خداوند بالای دست امام امت است. برادران در جنگ شرکت کنید تا دشمنان اسلام را سرنگون کنید و تنها وصیت من به شما این است که پیرو امام امت باشید. ان شاالله که مرا حلال میکنید.
همسر گرامی، میدانم در طول زندگی چند ساله از من ناراحتیهای زیادی دیدهاید، از شما میخواهم که پس از شهادت من از تنها فرزندم که آقا رشید میباشد مثل زمان زنده بودنم از او نگهداری کنید و همیشه بالای سر او باشید و در تربیت او کوشا باشید و او را طوری تربیت کنید که پیرو خط امام باشد. همسر گرامی از شما میخواهم که همچون زمان زنده بودن من راهت را ادامه دهی و هیچ موقع از خط امام امت و شهیدان جدا نشوی و اگر در طول زندگی مشترکمان موجب ناراحتی شما شدم امیدوارم که حلالم کنید. در رابطه با این مال دنیای فانی شدنی، اگر خواستید کاری انجام دهید حتما با پدر و مادرم مشورت کنید.
پدر و همسر گرامی، به کسی از نظر مالی بدهکار نیستم و امیدوارم اگر توانستید در کنار امامزاده محمد کنار دوستان دیگر دفنم کنید و انشاءالله که دعای آمرزش درگاه خداوند یادتان نرود و شبهای جمعه برایم دعای آمرزش بخوانید و از طرف من از تمام فامیلها و دوستان و پدر خانم و مادر خانم و تمام دوستان حلالیت بخواهید. در زندگی من پس از شهادت فقط پدر و مادر و همسرم حق تصمیم دارند و انشاالله که با هم مثل زمان زنده بودنم با هم باشید و هیچ ناراحتی نکنید. انشاالله که به این وصیتهای من عمل کنید. خداحافظ.»
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از البرز، در ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، مدیر امور بانوان اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان البرز به همراه جمعی از همکاران و یادگاران هشت سال حماسه، به دیدار خانواده یکی از شهدای ماه محرم رفت و از مقام صبر و استقامت خانواده این شهید والامقام تقدیر و تجلیل کرد.
شهید «مرادعلی مومنیراد» در سال 1343 دیده به جهان گشود. مدت ها در جبهه های حق علیه باطل حضوری فعال داشت. تا این که در 15 شهریور 1365 مصادف با اولین روز از ماه محرم، در سمت مسئول نگهداری مهمات، در منطقه حاج عمران واقع در جبهه های شمالغرب کشور، بر اثر بمباران و انفجار انبار مهمات به فیض شهادت نائل آمد.
«سیده مهری ابوطالبی» همسر شهید میگوید: ما فقط دو سال با هم زندگی کردیم که اکثر مواقع همسرم در جبهه بود. اما چون خیلی به هم علاقه داشتیم هر فرصت کوتاهی که به دست می آورد به دیدنم می آمد، حتی اگر برای یک ساعت باشد.
خاطرم هست یک مرتبه دوستش را مار در جبهه گزیده بود او را شبانه به تهران آورده بودند. نیمه شب بود که در زدند. وقتی او را پشت در دیدم خیلی تعجب کردم. یکی دو ساعتی را پیش ما ماند و بعد دوباره برگشت.
همسرم خیلی مظلوم و نجیب بود. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و برادرانش را همیشه به نماز اول وقت توصیه می کرد. احترام زیادی برای والدینش قائل بود و آن ها هم از او بسیار راضی بودند.
دوست داشت اسم پسرمان را «رشید» بگذارد. فرزندم حدود یک سال داشت که پدرش شهید شد. همسرم همیشه از من می خواست که فرزندمان را طوری تربیت کنم که راه شهدا و پدرش را ادامه بدهد.
یادم هست که شب شهادتش پسرمان بی جهت تا صبح گریه می کرد و با زبان کودکانه پدرش را صدا می زد. دو یا سه روز بعد که به مادر شوهرم الهام شده بود فرزندش به شهادت رسیده، آنقدر به همسرش اصرار کرد تا این که بالاخره به ما هم اطلاع دادند که «مرادعلی» به آرزویش رسیده است.
جنازه شهید «مرادعلی مومنیراد» که بر اثر انفجار انبار مهمات کاملا سوخته بود، به خاطر تشابه اسمی اشتباهی به تبریز میرود ولی در روز تاسوعا دوباره به کرج برمیگردد و پس از تشییعی با شکوه در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) در جایگاه ابدیش آرام میگیرد.
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا