شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید میرآلی-علی

شهید علی میرالی

نام پدر: احمد

نام مادر:سکینه

تاریخ تولد: 2-5-1345 شمسی

محل تولد: تهران

دانش آموز دوم متوسطه

سن:20سال

بسیجی

لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

جانشین گردان علی اکبر علیه السلام

تاریخ شهادت : 3-11-1365 شمسی

محل شهادت : شلمچه

عملیات کربلای5

گلزار شهدا: حاجی آباد 

البرز - کرج


شهید علی میرالی در سال ۱۳۴۷ در جوادآباد کرج در خانواده ای متدین متولد شد و از ابتدای انقلاب با وجود سن کم در سپاه به فعالیت پرداخت و در سال های اول جنگ با جمعی از دوستان کم سن خود به جبهه رفت و در عمده عملیات های جنگ حضور داشت . چندین با ر مجروح و دوباره  به جبهه بازگشت ، ایشان مدتی پیک فرمانده و پیک قائم مقام تیپ و لشکر بود. او با وجود سن کم  ، دلسوزانه منشاء اثرات بسیار بود و از سال ۱۳۶۵ به گردان حضرت علی اکبر پیوسته و بعنوان نیروی آزاد در  عمده  ستونکشی ها و مراحل شناسایی قبل عملیاتها نقش کلیدی داشته و با روحیه عالی و شوخ طبعی و جاذبه بالا نقش محوری در انسجام گردان داشت . او در عملیات کربلای ۵ با تجربه بالای خود نقش مهمی ایفا نمود و در مرحله سوم عملیات ، هنگامی که عراق پاتکهای شدیدی می نمود و نیروهای کمکی به خط نمی رسید وارد جزیره شلحه شده و به سازماندهی نیرو ها پرداخته و در مدت کوتاهی چند بار مورد اصابت تیر واقع ولی از انتقال به عقبه خوداری می کنند  تا اینکه مجددا در اثر شدت آتش دشمن مورد اصابت تیر قرار گرفته و در حال سجده به شهادت می رسند.


 از سمت چپ نفر اول شهید علی معروفخانی، نفرسوم شهید علی میرالی

وصیتنامه

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

باسلام و درود به رهبر انقلاب و سلام خدمت شما مادر عزیزم

مادر جان مردن حقیقتی است الهی که برای همه مردم اتفاق می افتد چه زود و چه دیر، به قول شما بزرگترها “دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد”، ولی مادرم شما صبر پیشه کن. از شما خواهش می کنم در مرگ من کمتر گریه و زاری کن. بیشتر به خاطر شهدای دیگر گریه کن و بدان که غم به سراغ همه می آید.

مادر جان اگر من مردم و یا به لطف الهی شهید شدم قبر مرا هر جا که خودت خواستی بگو بکنند و سنگ قبر من خیلی معمولی باشد و برای من یک مجلس ختم بیشتر نگیرید.

من در طول زندگی ام اشتباهاتی مرتکب شدم خواهش می کنم در نمازهایت برای آمرزش گناهانم دعا کنید.

مادر جان امیدوارم مرا ببخشید ولی نصیحتی برای شما و خواهرانم دارم و آن اینکه هرگز دروغ نگویید، غیبت نکنید، مردم را به باد تهمت و مسخره نگیرید، کینه نگیرید و در خط امام باشید و همین طور از دوستانم توقعی نداشته باشید.

از شما و خواهرانم و تمامی فامیل و اهالی کوچه مان حلالیت می طلبم.

مادر جان از قول من از آنهایی که در مراسم پدرم و خودم زحمت کشیده و می کشند تشکر کن و حلالیت بطلب.

من یک سال نماز و روزه قضا دارم، اگر توانستید انجام دهید. از زحماتی که برای من کشیده ای خیلی ممنون هستم. امیدوارم خداوند به شما و خواهرانم صبر عنایت کند.

به امید پیروزی حق بر باطل

۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۵   علی میرالی


https://bayanbox.ir/view/8349341560838280301/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C..jpg

مخلص اما قالتاق!

در اردوگاه کوثر، چادر فرماندهی گردان، روی تپه کنار چادر مخابرات قرار داشت.

وقت ناهار بود…

من، عباس مرادی، شهید باقر آقایی و علی میرالی در چادر حضور داشتیم.

ناهار را که خوردیم، سفره جمع شد و ظرفهای نشسته رفت جلوی در چادر. موضوع صحبت؛ اخلاص بچه‌های مخابرات بود، خصوصا چند نفرشان…

حرف که به اینجا کشید، علی میرالی با همان شوخ طبعی و بذله‌گویی خاص خودش گفت: حیف است اگر از این اخلاص استفاده نشود و هدر رود!…

او این حرف را زد و بی درنگ پرید جلوی در چادر، سرش را کرد از چادر بیرون کرد و فریاد زد: آهای بچه‌های مخابرات!… برادرا کجایید؟…

یکی از بچه‌های مخابرات، سرش را از چادر بیرون آورد و گفت: بله برادر

علی با همان انگشت شکسته دستش که خم نمی‌شد اشاره کرد و گفت: آقا بدو این ظرفهای چادر را ببرید بشورید! یک اشاره هم به پوتین‌های جلوی چادر کرد و گفت: اخوی شما که شبها پوتین‌های همدیگر را واکس می‌زنید، بیا قربونت این پوتین‌های چادر گردان را هم زحمتش را بکش!

علی اینها را گفت، سرش کرد داخل چادر و زد زیر خنده. بعد دوباره با همان صدای بلند، مجدد داد کشید: فدای اخلاص شما بشم! این پلاستیک هم لباسهای ماست. بده بچه‌ها زحمتش را بکشند…

آن برادری که سرش را از چادر مخابرات بیرون کرده بود، با صدای رسا و بلند جواب داد: برادر میرالی، ما مخلص فرماندهی هم هستیم، ولی قربونت درجه اخلاص ما فقط در حد شستن ظرفهایتان است. برای بقیه کارها باید روی اخلاص بقیه بچه‌های گردان حساب کنی.

این را گفت و سرش را کرد توی چادرشان.

شهید علی میرالی هم سرش را کرد توی چادر و فقط یک کلمه گفت: قالتاق

اینجا بود که همه زدند زیر خنده ……


https://bayanbox.ir/view/7493610096636116344/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C2.jpg

  • شهرام یگانه (همرزم شهید):

شهید علی میرالی دارای بدنی ورزیده و ورزشکاری بود،

من ایشان را اغلب با پای برهنه می دیدم و علت این کارش همیشه برایم جای سوال بود، تا اینکه با گذشت زمان به پاسخم رسیدم.

او رزمنده ای بی ادعا، پاک و صادق بود…

روحش شاد

منبع:www.ali-akbar.ir

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات