شهید محمدحسن ناصربخت
نام پدر: نورمحمد
نام مادر:سلطان
تاریخ تولد: 11-11-1329 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
کارشناس رشته دامپزشکی
دامپزشک
متاهل
بسیجی
پزشکیار
سن:36سال
تاریخ شهادت : 21-6-1365 شمسی
فرمانده گردان مهندسی جهاد سازندگی
محل شهادت : حاج عمران
عملیات کربلای2
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
شهید محمد حسن ناصر بخت در سپیده دم یازدهم بهمن ماه 1329 در شهرستان کرج در خانواده ای متوسط کودکی دیده به جهان گشود، پدرش که کارگری ساده بود و از این طریق امرار معاش می نمود، نام وی را محمدحسن گذاشت. بدان امید که ادامه دهنده خط سرخ انبیاء و امامت باشد. دوران طفولیت او سپری می شود وی با قرآن آشنا می شود و شب های جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء و گاهی هم بعد از نماز صبح به تلاوت قرآن می پردازد به گونه ای که در هیأت مذهبی از تلاوت نیکوی قرآن محمد حسن صحبت ها بود.
وی با اتمام دوره دبیرستان در مؤسسه تحقیقات سرم سازی حصارک به عنوان کمک تکنیسین در بخش ساخت سرم های پرورش طیور مشغول به کار شد. و در همین اوان نیز خدمت سربازی خود را در سپاه ترویج آبادانی شهرستان کرج شروع کرد او لباس سپاه ترویج آبادانی را به تن کرد اما با فکر ترویج فرهنگ پر بار اسلام است که به روستا های محروم قدم می گذارد ،فقر فرهنگی،اقتصادی ،اجتماعی، را در روستاها با تمام وجود درک می کند. این جاست که تصمیم می گیرد تا آخر عمر در خدمت محرومین و مستضعفین روستاهای کشورش باشد.
در آزمون کاردانی دامپزشکی شرکت می نماید و رتبه اول را نیز کسب می کند مدت یک سال با موفقیت تمام درس های دانشگاهی خود را پشت سر می گذارد او در پی گمشده ای است که استاد و کتابهای دانشکده گمشده او را نشانی نمی دهند و در همین زمان با طلبه ای آشنا می شود که شناخت وی از فرهنگ و معارف اسلامی بیشتر و عمیق تر می گردد.
مدتی از این آشنایی نگذشته بود که هر شب جمعه محمدحسن به حصارک می آمد و در کیف دستی خود کتابهای ممنوعه را می آورد اهل خانه را جمع می کرد و از مطالب آن کتابها برایشان می خواند و...می گفت ...
رفته رفته محمد حسن تبلیغات بر علیه رژیم ستم شاهی را در محافل و مجالس مطرح می کرد و مدت زمانی از این مساله نمی گذارد که توسط ساواک دستگیر می شود وی از دوران زندان خود برای نزدیکانش چنین تعریف می کند که : برای اعتراف گرفتن از من دویست ضربه کابل مسی روی پاهایم زدند به طوری که قادر به راه رفتن نبودم و برای حرکت از دست ها و زانوهایم استفاده می کردم. بعداز این که آنها از اقرار گرفتن مأیوس شدند مرا به بیمارستان زندان منتقل کردند. بعداز مداوا مرا دوباره به شکنجه گاه بردند و به روی زخم های التیام نیافته ام می زدند و من ابوذر وار فریاد می کشیدم آنها می خواستند عهد و پیمانی را که من با خدا بسته بودم بکشنند ولیکن با صبر و مقاومت انقلابی بر آنها غلبه یافتم و آنها را عاجز نمودم تا این که مرا رها کردند .
بالاخره بعد از مدتی محمد حسن از زندان آزاد می شود یکی از نزدیکانش می گوید اولین برخوردی که بعداز آزادی از زندان با او داشتم بعد از احوال پرسی آیه ای از کلام الله مجید را برایم تلاوت کرد که مضمون آن هجرت برای قیام جهاد بود..
پس از مدتی ازدواج می کند که ثمره آن پسری است که نام او را میثم می گذارد اما مسئولان ثبت احوال از صدور شناسنامه به نام میثم خودداری می کنند و شهید بزرگوارمان ناصر بخت نام احمد را بر فرزندش می گذارد. اما وی را میثم صدا می زند .
با پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت نظامی جمهوری اسلامی ایران و صدور فرمان تشکیل جهاد سازندگی در سطح کشور از سوی امام امت با توجه به این که در اداره دامپزشکی خدا بنده از شهرستان های توابع استان زنجان شاغل می باشد وارد جهاد سازندگی استان زنجان شده و پس از مدت کوتاهی به جهاد کرج منتقل و در قسمت امور دامپزشکی فعالیت های خود را آغاز می کند جو فرهنگی و سازندگی در جهاد گران با روحیه و خلق و خوی اسلامی شهید ناصر بخت هماهنگی خاصی داشته و براساس تلاش و زحمات شبانه روزی که انجام می دهد پس از مدتی وی را به عنوان پاسداری از دستاوردهای انقلاب همیشه در سرلوحه دفتر مبارزاتی محمد حسن نمایانگر بوده است این روند سازندگی ادامه داشت تا این که جنگ تحمیلی توسط استکبار جهانی به سر کردگی شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار بر علیه امت مسلمان و انقلابی ایران اسلامی تحمیل می شود.و بدینسان او و سایر همکارانش بخشی از امکانات را روانه جبهه های جنگ کرده و خود نیز قدم در جبهه های نور علیه ظلمت می گذارد و در عملیات فتح المبین ،بیت المقدس رمضان ،بدر،والفجر 8شرکت می کند.
بعد از دو سال فعالیت صادقانه در جهاد سازندگی کرج مسئولیت اداره کشاورزی دامپزشکی شهرستان کرج به او پیشنهاد می شود و او می پذیرد و اما بعد از مدت کوتاهی تصمیم می گیرد که دوباره به جهاد بر گردد، زیرا او با جهادگران حقیقت طلب برای پیش برد اهداف انقلاب اسلامی همگام شده می گردد، شهید ناصر بخت خود را در مقابل خدا و آرمان های انقلاب اسلامی و پیام های گوهر بار امام امت مسئول می بیند و می پندارد که باز در مرحله امتحان و آزمایش قرار گرفته است . این مسئولیت را برای رضای خدا و خشنودی امت به پا خواسته و انقلابی قبول می کند که باید شاهدان و گواهان خدا در زمینه جهاد، هجرت و ایثار و اخلاص محرومین و مستضعفین مناطق سیستان و بلوچستان ،زابل ، زاهدان ،ایران شهر ،چاه بهار شد.
به این ترتیب با همسر و کودک خردسالش زادگاه خود را ترک گفته و برای سازندگی به نقاط محروم جامعه اسلامی هجرت دیگری آغاز می کند و به مدت دو سال هم در هوای گرم و سوزان این استان دور افتاده و محروم انجام وظیفه می کند که به پاس قدردانی از زحمات او توفیق زیارت بیت الحرام نصیبش می گردد.
آری شهید شاهد محمد حسن عزیزمان در همین دوران است که در دانشکده مهندسی کشاورزی استان زنجان قبول می شود . اما او تاب دوری از جبهه را ندارد و در تابستان سال 1365 از پایگاه شهید بهمن کمال زاده با عده ای از بسیجیان خداجو از این پایگاه به جبهه های نبرد می گذارد تا دین خود را نسبت به رهبری و اعتقادات اصیل خویش انجام دهد . و سرانجام در غروب خونین بیست و یکم شهریور 65 شب تاسوعای حسینی در غرب کشور در عملیات کربلای 2 جبهه حاج عمران شرکت می کند دیار خود را رها کرده قفس و حجاب تن را می شکند و با فریاد یا حسین هیهات من الذله خلعت زیبای شهادت را به تن می کند و به لقاءالله می پیوندد.
چه
عاشقانه قدم در بوته های آزمایش و آزمون های الهی می گذارد و چه زیبا و عارفانه
مراحل سخت و نهایی را پشت سر نهاده و بالاخره با موفقیت ،قد برافراشته ، محکم و استوار، افتخار آفرین و حماسه ساز ،مانند حسین
(ع) در آن شب ها و روزهای حماسه و عشق و ایثار حسینی برگ برنده بر دست ،شادی کنان
از این زمین خاکی به ملکوت اعلی عروج می کند و به لقاء الله همان که برای وصالش از
همه وجود خویش گذشته بود، می رسد و پاداش و مزد خویش را دریافت می کنند. شیرین و
گوارا باد بر او این پاداش و آن وصال ... و تلخ و ناگوار باد بر
من و تو ای برادر و ای خواهر، اگر بخواهیم که جز در راه او قدم برداریم. به پاس و
یاد راهش و به خاطر پیوند شب شهادتش که با تاسوعای حسینی دارد با ذکر زیارات
عاشورای حسینی سخن به پایان می بریم .
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا