شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهید نعمت قدیری-محمدرضا

شهید محمدرضا نعمت قدیری

نام پدر: داود

نام مادر:فاطمه

تاریخ تولد: 4-1-1353 شمسی

محل تولد: البرز - کرج

نقاش خودرو

بسیجی

تاریخ شهادت : 31-3-1370 شمسی

محل شهادت : سد کرج-حین آموزش

گلزار شهدا: امامزاده طاهر 

البرز - کرج

"شهید محمد رضا نعمت قدیری" فرزند داود در روز چهارم فروردین سال 1353 در کرج از یک خانواده مومن و مذهبی دیده به جهان گشود. وی بعد از گذراندن دوران طفولیت خویش در کانون گرم خانواده، در سن 7 سالگی جهت کسب دانش و معرفت به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا کلاس اول راهنمایی ادامه داد و سپس ترک تحصیل نمود و جهت امرار معاش زندگی به شغل صافکاری پرداخت.

تا از این طریق توانسته باشد امرار معاش کند. وی از اعضای فعال بسیج بوده و در فعالیتهای بسیج شرکت می نمود. در تاریخ بیست و هفتم خردادسال 1370 در عملیات مانو آبی شرکت کرد و در تاریخ سی و یکم خرداد در محل سد کرج در اثر پرتاب از قایق به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.

نحوه شرکت در مانور از کلام مادر

من فاطمه افتاده مادر شهید"محمدرضا نعمت قدیری" هستم. محمد رضا پسری مهربان بود که از اعضای بسیج هم بود مثل دو برادرش .

شبی که می خواست فردای ان محمدرضا به مانور برود ، من خواب دیدم که امام خمینی ره با لباس سفید و جلیقه و کلاه مشکی به منزل ما آمد. به من گفت : مادر برخیز که پسرت راه راست را انتخاب کرد. من حدس می زدم که اتفاقی می افتد ولی نمی دانستم که کدام یک از اینها شهید می شود.

فردای ان روز که به مانور رفته بودند، محمد رضا سی و هشت ساعت زیر آب سد کرج بود که به ما خبر شهادتش را دادند.

در شب سوم محمد رضا بود که باز امام خمینی ره به خواب من آمد و به من گفت برخیز ؛ چرا خوابیده ای ؟ من برایت مهمان آوردم. که دیدم پسرم با امام آمده است.

اون روز صبح که قرار بود به مانور برود.به مغازه سر کوچه رفته بود و بدهیش را داده بود. به خودش می رسید و مرتب ومنظم با برادرش صبحانه خوردند و رفتند. محمد رضا خیلی عجله داشت.

صبحانه را خوردند، من روی پله ها نشسته بودم . محمد رضا هم تکیه به گوشه دیوار حیاط داد و سر پا ایستاد و همین طور آن به من نگاه می کرد و من هم به آن نگاه می کردم که دیگر همان دیدار آخر ما بود که همدیگر را ندیدیم تا این که پیکرش را برای ما آوردند.

نوید شاهدالبرز







نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."




آخرین نظرات