شهید رضا کرمیار
نام پدر: نادعلی
تاریخ تولد: 1-1-1347 شمسی
محل تولد: البرز - ساوجبلاغ - هشتگرد
تاریخ شهادت : 21-1-1367 شمسی
محل شهادت : مریوان
گلزار شهدا: ولیان
البرز - ساوجبلاغ
برادرانش محمد و موسی نیز به شهادت رسیده اند.
«بابا نادعلی» کتابی در حوزه دفاع مقدس، نوشته «علی منصور زارع» است که به خاطرات و ناگفتههای پدر شهیدان «محمد، موسی و رضا کرمیار» پرداخته است.
این کتاب حاوی زندگینامه، حکایات و رشادتهای شیرمردی است که در دوران دفاع مقدس در کنار سه فرزند شهیدش در جایجای جبهه ایستادگی کرد. این عارف مجاهد مانند شهدا زندگی کرد و درخشانترین فصل زندگیاش را هشت سال دفاع مقدس میداند.
این بزرگمرد چندی پیش پس از سالها مجاهدت دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. همین امر بهانهای شد تا خبرنگار دفاعپرس گفتوگویی را با «علی منصور زارع» نویسنده کتاب «بابا نادعلی» که 28 سال سابقه فعالیت در حوزه رسانه را دارد، ترتیب دهد که آن را میخوانیم:
دفاعپرس: هدف و انگیزه شما از نگارش کتاب «بابا نادعلی» چه بود؟
ارتباط صمیمانهای بین من و مرحوم حاج نادعلی کرمیار وجود داشت. زمانی که به منزلشان میرفتم بهقدری خوب صحبت میکرد و از خاطرات زیبای دوران دفاع مقدس برایم میگفت که جرقهای در ذهن من ایجاد شد تا کتاب خاطرات او را بنویسم بنابراین از او خواهش کردم که اجازه دهد خاطراتش را مکتوب کنم.
پس از تهیه یک گزارش تلویزیونی از حاج نادعلی، او سررسیدی را به من داد که بخشی از خاطراتش را با خودکار قرمز و دست خط قدیمی در آن نوشته بود. این نوشتهها در تدوین این کتاب کمک بسیاری به من کرد و بخشی دیگر از خاطرات او را ضبط کردم و به نگارش درآوردم. حاج نادعلی نیز از نگارش این کتاب خیلی خوشحال شد.
دفاعپرس: چه ویژگیها و شاخصههایی را در شهیدان کرمیار و پدرشان دیدید که این سوژه را برای نوشتن انتخاب کردید؟
شاخصههای فراوانی در شهیدان محمد، موسی و رضا کرمیار وجود دارد که برای پی بردن به آنها حتماً باید کتاب بابا نادعلی مطالعه شود. پدر این سه جوان رشید و برومند و همسنگرانشان در این کتاب به شاخصههای شهیدان اشاره میکنند. آنها انسانهای بسیار متعهدی بودند که در دوران جوانی به جبهه رفتند. حاج نادعلی میگوید که تمام هستی و زندگی من به مادر شهید مربوط میشود که چقدر در این مسیر صبر و بردباری از خود نشان داد.
حاج نادعلی پدری دلسوز، متعهد، دینمدار، ولایتپذیر، با بصیرت، شجاع، عاشق اهل بیت (ع) و فردی پیگیر و جدی در امور عمرانی و به معنای واقعی همسو با عقاید و آرمانهای ناب اسلامی بود و قدرت جاذبه بالایی داشت. وی مدام پیگیر حل مشکلات مردم روستا (ولیان از توابع ساوجبلاغ) بود و از این کار رضایت داشت و لذت میبرد و مردم نیز احترام زیادی برای او قائل بودند.
ولایتمداری او برایم جالب بود. طبق گفته حاج نادعلی، در سال 1342 با مطالعه رساله امام خمینی (ره) متوجه میشود زدن ریش با تیغ حرام است. وی آن زمان آرایشگر بوده و با خواندن این حکم آرایشگری را بهطور کامل کنار میگذارد. ولایتمداری را باید از این بزرگمرد آموخت که برای عمل به فتوای امام (ره) شغل خود را کنار میگذارد و علیرغم مواجهه با تلاطمات ایجاد شده در زندگی بر اثر این تصمیم، عقاید خود را حفظ میکند.
امروز وظیفه ما شناساندن این قهرمان واقعی سرزمین ایران اسلامی به مردم است. بابا نادعلی به ندای حضرت امام خمینی (ره) لبیک گفت و پس از سالها استواری، همچنان بر گام نهادن در مسیر شهدا و ولایت تأکید میکرد و در نهایت نیز ولایی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
دفاعپرس: کتاب بابا نادعلی چه زمانی به چاپ رسید و رونمایی شد؟ آیا این اثر مورد حمایت واقع شد؟
چاپ این کتاب در سال 1391 به اتمام رسید و در مراسمی با حضور فرماندار وقت ساوجبلاغ، حاج نادعلی، مدیران ارشد استان البرز و نمایندگان مجلس وقت و اساتید و بزرگان عرصه فرهنگ و هنر شهرستانهای ساوجبلاغ، نظرآباد و طالقان و روستاهای تابعه در فرهنگسرای امام علی (ع) رونمایی شد. این کتاب با حمایت فرمانداری ساوجبلاغ و علی کشاورز که از دوستان قدیمی حاج نادعلی بود به چاپ رسید.
دفاعپرس: از حس و حالتان در دوران گردآوری اطلاعات و نگارش این کتاب بگویید؟
تدوین یک کتاب مانند تماشای یک سریال تلویزیونی است که انسان را به ادامه تماشا جذب میکند. با شروع نگارش این کتاب حس و حال زیبایی در من ایجاد شد که مرا به نوشتن ادامه مطالب سوق میداد. عرضه یک اثر جدید حس و حال انسان را زیبا میکند. بهترین دوران زندگی من، دورانی است که به منزل حاج نادعلی کرمیار رفتوآمد داشتم و خاطرات زیبایی نیز از آن روزها برایم باقیمانده است.
دفاعپرس: چه درسهایی از این پدر شهید گرفتید؟
سراسر زندگی حاج نادعلی درس عشق و فداکاری، ولایتمداری، مقاومت، ایستادگی و شجاعت بود. وی همیشه به من تأکید میکرد که دروغ نگو و حرف حق را بزن، دروغ گفتن موجب ایجاد بسیاری از مسائل دیگر در زندگیات میشود، دروغ فساد و فتنه میآورد، از آن پرهیز کن. اخلاق و انگیزه حاج نادعلی به من درسهای فراوانی داد و توانستم مسائلی در زندگی که در آنها نقص داشتم را از این بزرگمرد بیاموزم.
دفاعپرس: در مسیر نگارش کتاب با مشکلات یا دشواریهایی نیز مواجه شدید؟
در این مسیر با مشکل قابل توجهای مواجه نبودم و روزهای خوبی را پشت سر گذاشتم اما زمانی که برای اخذ مجوز چاپ مراجعه کردم با مشکلاتی مواجه شدم. به دلیل کهولت سن حاج نادعلی برخی اطلاعات و خاطرات مربوط به جنگ و شهدا بهصورت دقیق بیان نشده بود که باید اصلاح میشد. پس از بررسی و ممیزی کتاب، طبق مستندات جنگ، اشتباهات را اصلاح و دوباره برای اخذ مجوز مراجعه کردیم و موفق به گرفتن آن و چاپ کتاب شدیم. این کتاب بازخورد خوبی داشت و در پنج هزار نسخه چاپ شده، حدود سه هزار نسخه را همان روزهای اول از ما خریداری کردند و بخشی را نیز اهدا کردیم.
دفاعپرس: از خاطرات خود در مسیر نگارش کتاب بابا نادعلی بگویید؟
یکی از محسنات حاج نادعلی مهماننوازی او بود. محال بود برای جمعآوری خاطرات به منزل او برویم و وعده نهار را در کنار او و همسرش نباشیم. وی همیشه به ما لطف و محبت داشت و ما نیز از بودن در کنار آنها بودن لذت میبردیم.
در رفت و آمدهایی که به منزل او داشتم، به دلیل کهولت سن، ناگهان بین صحبتها و خاطراتش موضوع را فراموش میکرد و ما باید منتظر میماندیم تا آن موضوع را به یاد آورد و ادامه دهد. در این میان همسرش صفورا خانم چون قبلاً خاطرات را از زبان حاج نادعلی شنیده بود، در تکمیل آنها کمک میکرد.
مدتی است که پدر شهیدان کرمیار دیگر در میان نیست و در کنار فرزندان شهیدش به آرامش رسیده است. خداوند را شاکرم که توفیقی به من عنایت کرد تا بتوانم خاطرات این اسوه صبر و فداکاری را به نگارش دربیاورم.
دفاعپرس: علاقهمندان چگونه میتوانند این کتاب را تهیه کنند؟
کتاب بابا نادعلی در همه کتابخانههای استان البرز توزیع شده و در فرمانداری ساوجبلاغ نیز موجود است و علاقهمندان میتوانند این کتاب را تهیه و مطالعه کنند و با انسانی شریف آشنا شوند که سه فرزندش را تقدیم انقلاب کرد اما خم به ابرو نیاورد و با تمام سختیها جنگید تا کشورش سرافراز بماند.
دفاعپرس: کتاب دیگری هم نوشتهاید یا در دست تألیف دارید؟
کتاب دیگری نیز در دست تألیف دارم اما در حوزه دفاع مقدس نیست. خیلی دوست داشتم همچنان در حوزه دفاع مقدس بنویسم زیرا برایم شیرین، لذتبخش و ماندگار است اما متأسفانه دستگاههای متولی حمایت نمیکنند. در صورت حمایت، من آمادگی قلمزدن در این حوزه و خلق آثاری ماندگار برای زنده نگهداشتن راه شهدا را دارم.
کتاب دوم من عاشق پازل است که به زندگی، فعالیتها و اعتقادات حجتالاسلام «محمد اسماعیل فاضل فرد»، پدر شهیدان «فاضل فرد» و از شاگردان امام خمینی (ره) میپردازد. این کتاب در سال 1396 چاپ و در همان سال نیز با حضور مرحوم فاضل فرد رونمایی شد. متأسفانه برخی مسئولان متولی که وظیفه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و دفاع مقدس را بر عهده دارند، اهتمام خاصی نسبت به این حوزه ندارند درصورتیکه باید از کسانی که در این حوزه قلم میزنند حمایت شود تا بتوانند گامهای مثبتی در این زمینه بردارند.
دفاعپرس: به نظر شما چطور میتوان راه شهدا را ادامه و فرهنگ ایثار و شهادت را ترویج داد و آن را به نسلهای بعد منتقل کرد؟
همه ما مدیون شهدای هشت سال دفاع مقدس هستیم که سن زیادی نداشتند اما در همان سن کم نیز به فکر دفاع از کشورشان بودند. خود من زمانی که به جبهه رفتم 16 ساله بودم، باورم نمیشود که آن زمان چیزهایی را میدانستم یا عنوان میکردم که امروز با وجود فضای مجازی و اطلاعات گسترده مردم، بسیاری از هم سن و سالان آن زمان من، درکی از آنها ندارند. حضرت امام (ره) میفرمودند جبهه دانشگاه است و بهراستی که همینگونه بود.
نگارش کتاب بابا نادعلی کار کوچکی در این راستا بود که من توانستم انجام دهم. همه کسانی که دست به قلم هستند و میتوانند باید به وظیفه خود در این زمینه عمل کنند و آنچه در مورد شهدا میدانند را به رشته تحریر دربیاورند و به نسلهای بعدی انتقال دهند. با سرمایهگذاری در این موضوع و استفاده از ابزار فرهنگ و هنر نباید شبههای از آن دوران در ذهن نسل جدید باقی بماند.
رزمندگان اسلام با دست خالی جنگیدند و حماسه آفریدند و این حماسه باید تا ابد جاودان بماند. دستگاههای متولی باید اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت و دفاع مقدس را بخشی از وظایف خود بدانند و در حد توان در راستای نشر آثار دفاع مقدس گام بردارند.
بسیاری از مدارس مرا دعوت میکردند تا در مورد این کتاب برای دانش آموزان صحبت کنم. من هم داستان کتاب را خلاصه بیان میکردم و میگفتم که بابا نادعلی کیست و چهکار کرده است. همسرش زنان روستایی را دور هم جمع میکرد و نان و شربت و بالشت و... تهیه کرده و بار کامیون میکردند و حاج نادعلی آنها را به جبههها میبرد. وی در هشت سال دفاع مقدس، 115 بار با ماشین خود به جبههها رفت. با شنیدن این مطالب، دانش آموزان علاقهمند به دیدار با بابا نادعلی میشدند و من آنها را با مینیبوس فرمانداری به منزل وی میبردم تا او را از نزدیک ببینند.
وقتی بچهها در حیاط خانه بابا نادعلی حضور پیدا میکردند، او جیب خود را پر از شکلات میکرد و به تکتک آنها میداد و منظره شگفتانگیزی درست میشد و دانش آموزان از ملاقات و صحبت با این پدر شهید لذت میبردند. پس از دیدار که از بچهها نظرشان را میپرسیدم میگفتند: «چه بابای مهربونیه».
با توجه به اینکه کار زیادی در این حوزه صورت نگرفته، باید از این قبیل اقدامات زیبا تا زمانی که فرصت هست و پدران و مادران شهدا در قید حیات هستند صورت گیرد تا نسل جدید بداند که در دوران دفاع مقدس چه اتفاقاتی افتاده و چه فداکاریها و جانفشانیهایی صورت گرفته است تا امروز ما بتوانیم در امنیت و آرامش زندگی کنیم.
دفاعپرس: صحبت دیگری دارید؟
پشت جلد این کتاب مطلبی با عنوان صفورا و گلهای شمعدانی نوشته شده که مربوط به مادر شهید و گل شمعدانی است که یکی از فرزندانش به او هدیه داده و از او خواسته آن را به امانت نگه دارد تا از جبهه بازگردد. امروز قلمستانی از گلهای شمعدانی در منزل آنها درست شده و همه با مشاهده این صحنه و گلهای شمعدانی مشابه یکدیگر شگفت زده میشوند. هر کس که درب منزل آنها را میزند، مادر شهید میگوید: «نکنه محمدم اومده باشه». این مادر صبور هنوز هم چشم به راه است که فرزندش بیاید و گلهایش را تحویل بگیرد.
منبع دفاعپرس:
گفتوگو از مینا صدیقیان
«نادعلی کرمیار» پدر شهیدان محمد، موسی و ماشاءالله کرمیار کنارمان مینشیند و از پدرانههایش میگوید. پیرمردی که این روزها هم دلش هوای دفاع از حرم دارد و میگوید همواره در حسرت شهید نشدن مانده است. کاش برود تا با شهادتش یک گلوله هم که شده از دشمن بگیرد. همین جمله، تکلیف گفتوگویمان را مشخص میکند که این بار با پدری همکلام شدهایم که اگر 86 بهار از عمرش گذشته است و دین خود را به انقلاب و نظام ادا کرده، اما همچنان پا در رکاب است و ولایتمداری او درسی است برای همه ما. نادعلی میگوید: من 13 فرزند داشتم، 9پسر و چهار دختر. سه تا از پسرها در راه حفظ اسلام و نظام به شهادت رسیدند. تمام هشت سال دفاع مقدس را در جبههها بودم و در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت داشتم. هفت تا از پسرها هم که سنشان به جنگ و جبهه میخورد همراهم بودند. خودمان پادگانی بودیم برای خودمان.
از پدر شهیدان میپرسم نگران شهادت بچهها نبودید، همه خانواده در میدان نبرد؟!
صفورا دانیالی، مادر شهیدان گویی که با مرور خاطرات به وجد آمده باشد، برایمان از آن روزهای به یاد ماندنی میگوید: «حاج آقا به همراه هفت تا از پسرها راهی شدند و من هم در خانه و در همین حیاط وسایل مورد نیاز جبههها را مهیا میکردم. دو تا از پسرها هم که کوچک بودند و نمیتوانستند به جبهه بروند هم سهم من شدند و کنار من ماندند. شربت، مربا، ماست، لباس و... مهیا میکردیم و از طریق حاجآقا و دوستان دیگرش در ستاد پشتیبانی به جبهه میفرستادیم.
از باغ، سیب جمع میکردم و در جعبهها بستهبندی کرده و به منطقه اعزام میکردم. خدا را شکر توان و همت بالایی داشتم. بعضی از مردم هم میآمدند و به من کمک میکردند. در همین حیاط نان میپختم و میفرستادم. اجاقها را وسط حیاط خانه بر پا میکردم. خیلی روزهای خوبی بود.
همه این کارها را هم در سکوت و بیخبری انجام میدادیم. دوست نداشتیم کسی بداند، تنها همتمان این بود که سهم خودمان و دین خودمان را به نظام و کشورمان عطا کنیم. نمیخواستیم کسی متوجه شود.» پدر شهیدان در ادامه صحبتهای همسرش میگوید: «من بیش از 115مرتبه در جبهه حضور داشتم و راهی مناطق عملیاتی شدم. رساندن کمکهای مردمی به جنگ هم خودش تکلیفی بود که امیدوارم خداوند از من قبول کرده باشد.»
وقتی از شهدایشان میپرسم، نادعلی کرمیار بغضهای ترک خوردهاش را فرو میخورد تا نکند دل مادر شهیدان بلرزد و سپس میگوید: «اولین شهدای خانه ما، محمد و موسی بودند. محمد معلم بود، متولد 20 اردیبهشتماه 1337. موسی هم متولد 1345 بود. هر دو هم در یک عملیات به شهادت رسیدند، عملیات خیبر 18 اسفند 1362. خبر شهادت بچهها را که شنیدم چند لحظهای مات و مبهوت ماندم. کودکیهایشان جلوی چشمم آمد. من راه و رسم زندگی را به آنها آموختم و آنها چه زود از من پیشی گرفتد و سهم آقا اباعبداللهالحسین(ع) شدند. پیکر موسی و محمد بازنگشت. من هم به دنبال پیکر و یافتن اثری از بچهها راهی مناطق عملیاتی شدم. هر بار هم که به دنبالشان میرفتم، یک کامیون پر از مواد مورد نیاز بچهها را با خودم میبردم تا دست خالی نباشم و پیش رزمندهها شرمنده نشوم. با هر بار حضور در مناطق، سعی میکردم خبری از بچهها بگیرم. معراج شهدا، اهواز، خرمشهر و... همه جا را زیر و رو کردم. هرجا نشانی میدادند، من راهی میشدم.
محمد به مادرش قول داده بود که مواظب برادرش موسی باشد و سرانجام محمد به وعدهاش عمل کرد و استخوانهای موسی بعد از 12 سال به ما رسید. اما خبری از برادر بزرگتر نشد. محمد همچنان جاویدالاثر است. بعد از شهادت بچهها، دوباره کارم را شروع کردم. وظیفهای بود که خدا به من توفیق داده بود که انجامش بدهم. مادر بچهها هم مشوق خوبی برایم بود. دو تن از جگرگوشههایش شهید شده بودند و پنج تای دیگر در جنگ اما هرگز خم به ابرو نیاورد. از دارایی خانه برای جبهه خرج میکرد و هرگز لب به شکوه باز نکرد.
همه توجه من به سمت صفورا میرود. حالا میدانم چرا نمیخواست برایم از دردانههای شهیدش بگوید. نمیخواست مرور آن روزها دلش را دوباره بیتابتر کند. اینجا جایی است که پدرانههای شهید تنها در وصف زنی است که امالشهداست؛ زنی که چون امالبنین دلخوش به حضور و بیتاب رزمندگان دیگر.
با نبودنهای پدر خانه، همه کارهای خانه به دوش مادر بود، خانهای روستای با همه دشواریهای زندگی آن روزها، دوری از همسر و بچههای رزمندهاش، دلتنگی برای محمد و موسی، او را از تلاش و مجاهدت باز نداشت و همواره میگفت: محمدها و موسیهای من در جبهه منتظر نان من هستند.
پدر شهیدان ادامه میدهد: «وقت رفتن محمد به مادرش گفت: «مادر جان! مراقب گلدان شمعدانی من باش!» مادر 31 سال است که از آن یک گلدان دهها گلدان دیگر پرورش داده و به رسم دلتنگیاش آنها را نوازش میکند و کنارشان به مرور شیطنتهای کودکانه بچهها مینشیند. این روزها گلدانهای شمعدانی محمد هم منتظر بازگشت صاحب خود هستند.»
نادعلی از شهید سوم خانهاش هم برایمان میگوید: «ماشاءالله را در خانه «رضا» صدا میکردیم. متولد 1347 بود. رضا بسیجی فعال بود. میتوانست معاف شود اما شوق حضور در جهاد و میدان کارزار او را به جبهه کشاند. میگفت: درست است که برادرهایم در منطقه هستند، هر کسی جای خودش را دارد و باید به ادای تکلیف خودش بپردازد. رضایم هم در مریوان به شهادت رسید.»
نادعلی از دیدار با رهبری نیز میگوید: «من در آن دیدار از آقا خواستم که ده دقیقهای با ایشان بنشینم و حرف بزنم، ایشان هم پذیرفتند اما مجال نشد. من خوشحالم که سهمی در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی دارم.»
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا