شهید سیروس کشاورزمهر
نام پدر: فتح علی
تاریخ تولد: 4-1-1341 شمسی
محل تولد: قزوین - طارم سفلی
شهید انقلاب
تاریخ شهادت : 22-11-1357 شمسی
محل شهادت : تهران
گلزار شهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها
قطعه:24 ردیف:22 شماره مزار:5
تهران
نوید شاهد البرز؛ شهید «سیروس کشاورزمهر» در چهارمین روز از اولین ماه سال هزار و سیصدوچهل و یک در خانوادهای پرجمعیت در روستای «عمقین» از توابع طارم سفلی قزوین به دنیا آمد. دوران خردسالی خود را به همراه پدر و مادر که کشاورز بودند در کوه و صحرا پشت سر گذاشت و با مشکلات پدر و مادر آشنا شد، سپس به تنها دبستان روستا که هم اکنون به نام شهید است وارد شد و پنج سال دوره ابتدایی را در آنجا پشت سر گذاشت.
برای ورود به دوره راهنمایی چون در روستای خود مدرسه راهنمایی وجود نداشت مجبور شد که به روستای دیگری به نام سیروان برود که کیلومترها با روستای خود فاصله داشت. او مجبور بود هر روز این را با پای پیاده تا مدرسه طی کند.
او بعد از مدرسه درکارهای کشاورزی و دامداری به پدر کمک می کرد و با هر مشقتی که بود در دوره راهنمایی با نمره های عالی به اتمام رساند. برای ادامه تحصیل در دبیرستان به شهرستان منجیل رفت و در آنجا ثبت نام کرد. دو سال اول و دوم دبیرستان را در شهرستان منجیل با موفقیت به اتمام رساند و سپس به تهران رفت تا هم کار کند و هم تحصیل خود را به اتمام برساند. با ورود شهید به شهر تهران حرکت بزرگ امت برای براندازی حکومت شاهنشاهی آغاز شد و چون شهید در یک خانواده متدین بزرگ شده بود بر خود واجب می دانست که در این حرکت شرکت کند.
بنابراین به پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام پرداخت و با اوج انقلاب که درآن زمان شهید در چهارم دبیرستان مشغول تحصیل بود و دوازده ترم نیز زبان خارجی خوانده بود، خود را مکلف دید که در همه راهپیمائی ها شرکت کند. بنابراین به روستا برگشت و ضمن ملاقات پدر و مادر ازآنها حلالیت طلبید و پس از بازگشت به تهران دیگر کار و تحصیل را کنار گذاشت و سخت مشغول پخش اعلامیه و شرکت در راهپیمائی ها شد.
او همگام با همرزمانش تلاشی وسیع در پیروزی انقلاب اسلامی داشت و معتقد بود که خونها باید ریخته شود تا درخت انقلاب به ثمر برسد. شهید شب قبل از شهادت در پشت بام سینما میامی شب را تا صبح در سنگر گذراند و صبح بعد از نماز هنگامی که می خواستند با دوستانش به سمت پادگان عشرت آباد (ولی عصر) هجوم ببرند مورد اصابت گلوله دژخیمان قرار گرفت و با خون خود درخت انقلاب را آبیاری کرد.
پدر و مادرش وقتی از شهادت فرزند خود مطلع شدند به تهران آمدند تا پیکر پاک شهید را به روستا ببرند ولی تا آنها به تهران برسند مردم شهید را خاک کرده بودند و والدین شهید تنها موفق شدند از روی عکسی که از سر تیر خورده و گلگون شهید انداخته بودند فرزندشان را شناسایی کنند و به زیارت مزار غریب فرزند در بهشت زهرا (س) بروند.
مادرش میگوید: وقتی برای آخرین بار به روستا آمد. هنگام خداحافظی از من حلالیت طلبید و بعد از این که چند قدمی ازمن دور شد. بار دیگر بازگشت و پیشانی مرا بوسید. به او گفتم که چرا خودت را لوس می کنی؟ در پاسخ با نگاهی پر از معنا به من گفت: من فکر می کنم این آخرین دیدار ما در این دنیا باشد.
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا