در یادداشتی نوشت: «تَن خونین آن یاران، به زیر تندر باران، به لبها یا حسین گویان، کنار سیمهای خاردار پشت آن میدان مین مجسم در نظر دارم...خلوص و مهربانی و صفا و ذکر یارب یا رب آنان، نوای روحبخش و فرحزا صوت قرآن و مناجات سَحَر با سوز دل، به زیر آبی این آسمان باقیست...»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ جانباز «جانمحمد دهقانپور» در یادداشتی از روزهای حماسه آفرینی همرزمانش در جبهه برای مخاطبان نوشت:
«غروبی
سخت دلگیر است و من بنشستهام اینجا کنار سنگری تنها، که روزی روزگاری
خانه جُند خدا بوده ست، اینجا سرزمین هور است و هویزه، و آن سوتر بستان و
سوسنگرد و مجنون است. ز پیش روی و زیر پای من تا هر کجا رَمل و بیابانست؛
هوا گرم است و تبدار است و اما میگراید سوی سردی، سوی خاموشی و خورشید از
پَس یک روز تَب، در بستر غرب افق آهسته میمیرد. در این اطراف من از هیچ
سویی رد پایی نیست، فضا خالیست و ذهن خسته و تنهای من، چون مرغ نوبالی
کههر دم شوق پروازی به دل دارد؛ کنار سنگر از هر پستی و بلندی میپرد بر
سنگری دیگر، و میجوید به کاوشهای پیگیری، نشانیهای مردانی، شهیدانی،
اسیرانی و جاویدالاثرهایی که روزی اندر این صحرا، با رشادتها، شجاعتها،
شهامتها، سیه کردند حال و روز دشمن را،...
و با ایثار جان، بهر دفاع دین، برای حفظ ارزشها، حراست از کیان انقلاب، آزادی و آزادگی را ارمغان دادند... صدای تندر تکبیرشان اینک به گوش جان همی پیچد... نوای ناله شبها، به گرداگرد سنگرها، درون گودی قبری ستاده بر نماز شب هنوزم در فضا باقیست...
عزیزانم...
عزیزانم؛ به یاد آرید آن شبها، که با فرمان یا زهرا، به پیشانی ایها مولا، به لبها ذکر یاالله، صفوف خصم دون پیچیده بر هم، به دلها عشق دیدار رخ فرزند زهرا بود ... وعده دیدار یکدیگر به قُدس و کربال اندر کنار صحن ساالر شهیدان بود، در شهادت گوی سبقت را ربودن، بهر ایجاد معابر عاشقانه با بدن در پشت آن میدان مین، روی سیم خاردار
کمال معرفت، اوج ارادت بود و ایثار و شجاعت بود...
رفیقانم..
به یاد آرید اجساد شهیدان و تن مجروح یاران را،..
به زیر هُرم آفتاب و اوج قلهها و خَلوت خاموش جنگل، به زیر آب، بر روی قایقها، به نیزار نیستان جزیره، زیر رگبار مسلسل، غر ش تانک و شعله های آتش و دود و غبار و بوی خون، صدای انفجار مین، سفیر و سوت آن خمپارهها و چَکچَک قناسهها و هوای سم ی آلوده بر انواع گاز و زیر راکتهای میگ و بُمب میراژ و سوخو و توپولوف....
آری آری، این تو بودی، این تو بودی...
ولی اینک...
ولی اینک بیا لختی تماشا کن،
عقده بگشا از دل و آن دیده را وا کن، ببین آخر چه شد ما را ! کجا شد آن صفا و یکدلی ! یکرنگی و برادری !،.. چرا آمد شکاف تفرقه اندر میان ما، گسست آن رشته مهر و محبت را !
چرا آخر فراموشی فکنده سایه اندر خیمه دلها، نمانده اندکی تا شوید از خاطر وصیت های آن شاهد شهیدان را، حب جاه و مسند و ثروت، زده برهم نظام عدل و ایثار و مروت را...
بسیجی گر شده است چون کوه خاموش نشاید کو شود اینک فراموش چو کوهی که به ظاهر ساکت و بس استوار است اگر لب وا کند آتشفشانی در نهان است
ای بسیجیها که تنهای شما آغشته با خون شهیدان و سرانگشتان پاهای شما زخمی آن سنگ بیابان شد، دو دست و بازوان، بوسه گه پیر جماران و وجودت حامی دین خدا و یاور فرزند زهرا شد،
بسیجی یار دلخسته، قلم ها، استخوان های تو بشکسته، دیدگانت غم زده، قلب تو هم ماتم زده، نیک می دانم دلت زخمی تر از آن زخمهاست مَرحم این زخمها نتوان نمود با آن قیاس
تیر آن دشمن فقط بر تَن زده لکن این صامت کمانها بر دل و ایمان زده التیام زخم تو اندر نوای نینواست آن نوا هم نغمه آهنگران جبههها ست
(با نوای کاروان، بار بندید همرهان، این غافله عزم کرببال دارد..... وادی صحرای عشق، نیست خالی از خطر... یا ز جان باید گذشت، یا بباید داد سر...)
عزیزانم بیایید و به خود آییم، اگر بودن برای زندگی باشد، پس این زندگی از بهر چیست؟
زندگی در فکر خویشتن بودن و غافل از جهان بودن که نیست!
زندگی خواب و خور و جمع مال و تکیه بر پست و مقامی داشتن نیست!
زندگی رَستن از هَوی، کشف حقایق با دلی پاک، مملو از عشق و جوانمردی و ایمان، رهایی از گناه و شهوت و حرص و حسد، و از کینه و بخل است....
زندگی حقگویی و حقجویی و حقپوییدن است، سخن کوته کنم، در یک کالم، زندگی راه شهیدان است.
یعنی شمع راه دگران بودن و چون شعله سراپا سوختن، سوختن تا دگران را ساختن،
آری، آری، زندگی هست امید، زندگی هست تلاش،...
آری، آری، زندگی هست امید، زندگی هست تلاش،..»
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا