شهید علی مومن کیائی
نام پدر: علی اکبر
نام مادر:خانم جان
تاریخ تولد: 5-5-1346 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
سن:19سال
پاسدار وظیفه
بیسیم چی
تاریخ شهادت : 23-8-1365 شمسی
محل شهادت : دوکوهه
سانحه برق گرفتگی
گلزار شهدا: کیاسر
البرز - کرج
شهید «علی مومن کیایی» در سال 1346 ، در روستای «کیاسر» از توابع شهرستان کرج در خانواده ای زحمتکش و مذهبی و مسلمان دیده به جهان گشود و دوران کودکی خویش را در دامان مادری مومنه و دلسوز و پدری مهربان و زحمت کش پشت سر نهاد و پس از آن در سن هفت سالگی وارد دبستان گردید و پس از پایان رساندن دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان گردید و تا اول نظری ادامه داد.
وی به عنوان پاسدار وظیفه در این ارگان انقلاب اسلامی مشغول به خدمت گردید و پس از دیدن آموزش های لازم رزمی عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل گردید و در آنجا به ستیز با دشمنان دین خدا پرداخت و لحظه ای آرام ننشست و در برابر دشمنان این مرز و بوم و سرانجام در تاریخ بیست و سوم آبان ماه 1365، در پادگان «دو کوهه» به شهادت رسید. تربت پاکش در روستای کیاسر کرج در جوار شهدای دیگر این روستا نمادی از ایثار و مقاومت در راه وطن است.
از شهید «علی مومن کیایی» وصیت نامه ای در دست ما است که در ادامه مطلب می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
هر کس یا هر انسانى طعم مرگ را مى چشد و آنگاه به سوى ما رجوع مى کند.
بنام خدا، بنام خداییکه ما را آفرید و انسان را اشرف مخلوقات قرار داد. انسان یک روز به دنیا مى آید و روزى هم از دنیا مى رود و فقط اعمال و کردار او به جاى خواهد ماند و چه بهتر که انسان اعمال و کردار خوبى داشته باشد .
و به نام خداییکه به ما عقل داد تا فکر کنیم و راه درست زندگى کردن را بیاموزیم.
و با سلام به حضرت مهدى (عج) و نایب بر حقش امام امت خمینى کبیر و سلام گرم و صمیمانه به ملت شهید پرور ایران و خانواده هاى شهدا که فرزندان خود را فداى اسلام کردند .
و درود فراوان به رزمندگان غیور اسلام و سلام به عزیزانى که عاشقانه جان خود را نثار راه خدا نمودند و انقلابى که نیاز به خون داشت با خون خویش سیرابش نمودند.
اما، دل آرام گیرد با دیدار مهدى (عج)، چنان مى بینم بارها صدایت زدم ولى روى پر مهرت را ملاقات نکردم. نمى دانم شاید که لیاقت دیدار تو را نیافتم، اما با این حال باز امید داشتم و گام برداشتم که در آخرین لحظه مرگم جمال دل آرایت را ببینم و چه خوب است که انسان معبود خود را ببیند.
قسم به نقطه اوج تجلى اراده خداوند رئوف، قسم به خداوندى که حاکمیت نهایى مستضعفین بر مستکبرین و در گذران شب ظلمت، محکوم بودن ظلم و ستم است،
تا زمانیکه دست امریکا و شوروى و استکبار جهانى قطع و این استثمارگران و جنایتکاران تاریخ در جهان هستند و تا این جنایتکاران از بین نروند و اسلام در تمام جهان صادر نشود دست از مبارزه نخواهیم برداشت و اگر بدنمان را قطعه قطعه کنند و هر قطعه آنرا در یک جا قرار دهند باز نداى ما همان لبیک یا ثار الله است و باید هم لبیک یا خمینى باشد چون او بود که ما را از گرداب فساد رهانید و حالا موقع پاسدارى از انقلاب است فکر ما نبودیم که مى گفتیم: اى کاش! روز عاشورا بودیم و حسین (ع) را یارى مى کردیم. حال این حسین زمانمان و این کربلاى جبهه ها و این عاشوراهاى هر زمان .
مردم امام را تنها نگذارید و وحدت را همچنان حفظ کنید. ما رهروان راه الله و راهیان راه خمینى هستیم ، از هیچ قدرتى بیم نداریم و هیچ قدرتى نمى تواند جلوى این انقلاب را بگیرد چون از خون حسین (ع) نشأت یافته است.
قدرتى که ما داریم از ما نیست از خداست و هدف ما خداست و به هدفمان ایمان داریم و یک لحظه از امام دور نمى شویم تا ریشه ظلم را برکنیم و ما به مبارزه ادامه مى دهیم و با شهادتمان در رضوان الله و در جوار رهبر آزادگان حسین (ع) و به فرموده پیامبر که مى فرمایند: من از حسینم و حسین از من است به من به جوار حسین رفتن لیاقت مى خواهد.
حال اى برادر و خواهر و اى ملت شهید پرور باید به گفته هاى اسلام عمل نمایید و تنها شعار و صدا زدن به حسین (ع) و مهدى (عج) نیست باید گوش کنى که حسین چه مى گوید، مى گوید به جبهه بروید و در راه خدا جهاد کنید و مبارزه با ستمگران کنید تا خون حسین زنده بماند.
مردم وحدت را حفظ کنند و دعاى کمیل و
دعاى توسل را فراموش نکنید امام را فراموش نکنید و همچنین دعا براى پیروزى، هرگز و
هرگز یادتان نرود.
پدرم، امیدوارم که با آن همه زحمتهایى که شما کشیدید و شب و روز کار کردى و مرا بزرگ کرده و به جوانى رساندى ولى چیزى از من ندیدى، مرا ببخشید، پدر جان دوست داشتم در کنار شما باشم ولى دیدم که به جبهه رفتن بیشتر واجب است و در مرگ من گریان مباش و صبر را پیشه خود ساز که خدا با صابرین است
و تو اى مادر تو بودى که مرا این چنین در دامن پاکت پرورش دادى و به راه حسین فرستادى الان بغض گلویم را گرفته چون مى دانم موجب ناراحتى شما مى شود مادر به خدا در مقام و عظمتت چیزى نمى توانم بگویم چون هر چه بگویم کم است فقط از تو مى خواهم که در مرگ من شیون و زارى نکنى و به سر و سینه نزنى و اگر گریه مى کنى عیبى نیست ولى از شما مى خواهم در خفا گریه کنى ، مادر ، مرا ببخش .
و شما خواهرانم در درجه اول حجاب خود را در همه جا و در همه حال حفظ و ایمانتان را قوى کنید و مهربانى و عطوفت را نسبت به کوچکترها رعایت نمایید و در ضمن زینب گونه باشید و به برادرانم بگویید که برادرتان چرا و به خاطر چه کشته شد و به آنها بفهمانید که چرا خون سرخم زمین را رنگین ساخت و به آنها بگویید که چرا این راه را انتخاب کردم و راهم را ادامه دهید .
خدایا مى دانم که هیچ گاه بنده خوبى براى تو نبودم ولى از درگاه کرمت طلب بخشش دارم . خدایا خودت شاهدى که خونم براى رضاى تو به زمین ریخت امیدوارم مورد قبول درگهت قرار گیرد .
سلام مرا به امام برسانید .
سلام مرا به دوستان برسانید .
در پایان از همه عزیزان حلالیت مى طلبم .
نوید شاهدالبرز:
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا