شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید
شهید ابراهیمی-محمدتقی

شهید محمدتقی ابراهیمی کوکدرق

نام پدر: احمد

تاریخ تولد: 1-1-1344 شمسی

محل تولد: مازندران - بهشهر 

تاریخ شهادت : 10-2-1361 شمسی

محل شهادت : شلمچه

عملیات : بیت المقدس

رجعت پیکر : 6 -1377 شمسی

گلزار شهدا: بهشت زهرا(س)

قطعه:50 ردیف:75 شماره مزار:18  

تهران








***********************

**************

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود بر خون پاک شهیدان انقلاب اسلامی و خمینی بت شکن با سلام و درخواست سلامتی شما از درگاه خداوند امیدوارم که سلامت و شاداب باشید نگرانی ما از طرف شماست اینجا هیچ نگرانی نیست به یکایک شما سلام می رسانم و سلامتی شما را از درگاه خداوند خواستارم سلام بر مادرم و امیدوارم که حالت خوب باشد و از طرف من غم مخوری سلام بر پدرم امیدوارم خوشحال و شاداب باشد سلام بر برادرانم فرهاد , جبرئیل, محمد رضا, و رسول و رحیم سلامتی شما را از درگاه خدا خواستارم و سلام بر خواهرم فاطمه امیدوارم که سلامت و خرم باشی ما اکنون در اسلام آباد کرمانشاه هستیم و امروز به جبهه اعزام هستیم .و السلام .

                                                                    من الله توفیق

********************************

*************************


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام وسلامتی به پدر و مادرم با آرزوی سلامتی برای شما امیدوارم که مادر سلامت باشد و پدرم نیز سلامت باشد ودر ضمن به برادرانم فرهاد ، محمدرضا , جبرئیل, رسول و رحیم و خواهرم سلام می رسانم از طرف ما هیچگونه نگرانی نیست در حال حاضر ما اسلام آباد کرمانشاه پادگان ابوذر گردان 26 گروهان 4 هستیم ضمناْ برادران ضیاء مهرانی ، سهراب جدیدی و چگینی ضیاء و ثورمحمدی به پدر و مادر خویش سلام می‌رسانند می‌بخشید این نامه را با عجله نوشتم .

                                                          و السلام       محمد تقی ابرهیمی

**********************************

*********************


بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می کنم. و امیدوارم سالم و سلامت هم اکنون برای رزمندگان اسلام دعا می‌کنید از اینکه بدون اجازه آمدم خیلی معذرت می خواهم ولی خوب اگر می خواستم اجازه بگیرم می دانستم که نمی‌دهید پس بهتر دانستم بدون اجازه بیایم و واقعاْ به وجود ما در اینجا لازم است . به برادرانم محمد رضا , جبرئیل, فرهاد , رسول, رحیم و خواهرم فاطمه سلام می رسانم و سلامتی شما را از درگاه خداوند خواستارم .و امیدوارم که تعطیلات عید را به خوشی بگذرانید و انشاءالله آنطور که بویش می آید بزودی ما هم پیروز می شویم و خبر پیروزی را برایتان به ارمغان می آوریم خلاصه به تمام عموها و دایی ها و زن عموها و دوست و همسایه سلام برسانید در ضمن سهراب هم پیش ماست. و سلام عرض می کند و اکنون در شهر اهواز هستیم ولی آدرس دقیقی که شما برایمان نامه بنویسید نداریم. چون امروز به جبهه شوش می رویم. دیگر عرضی ندارم خداحافظ شما

******************************

*****************

بسم الله الرحمن الرحیم

درود به رهبر انقلاب و امت شهید پرور ایران خدمت پدر و مادر بزرگوارم سلام عرض می کنم و سلامتی شما را از درگاه خداوند خواستارم وامیدوارم که بخوشی و دماغی چاق این روزهای کوتاه را بگذرانید . به برادرانم محمدرضا جبرئیل, فرهاد , رسول, رحیم و خواهرم فاطمه سلام عرض می کنم و سلامتی شما را از درگاه خداوند خواستارم و امیدوارم که بخوشی و دماغی چاق این زندگی  را بگذرانید .خلاصه از سلام گذشته به همه فامیلها و همسایه ها و دوستان و آشنایان و کسانی که از قلم افتاده اند سلام مرا به آنها برسانید الان دوست دارم بدانم مشهدی اسلام چکار می کند و غیره که دنباله رو کاظم ترکه بودند امیدوارم همه بر اثر تبلیغات شما برادر فرهاد وتوسط تبلیغاتهای دیگر آگاه شده باشند ونقطه سیاهی در دل آنها درست نشود و همه و همه در خط این انقلاب بیفتند. و سخنان امام گوش کنند و به آن عمل کنند امیدوارم مثل کاظم ترکه‌اش نکنیم وبرای خودمان بتی بسازیم اکنون به ما گفته اند که سه روز استراحت کنیم و در یکی از ده های رقابیه شوش هستیم و بعد از آن انشاءالله کار صدام را یکسره می کنیم .

بیشتر از این سرتان را درد نمی آورم چون بیشتر از این وقت ندارم .

والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته  وتوفیق شهادت فی سبیل الله .

 

 ************************

*****************

 


بسم الله الرحمن الرحیم

با درود بیکران به رهبر انقلاب امام خمینی وامت شهیدپرور ایران خدمت پدرومادر وخواهرم وبرادرانم سلام عرض می کنم وسلامتی شمارا از درگاه خداوند خواستارم وامیدوارم همه سالم وشاداب به زندگی خود ادامه می دهند و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می کنند.

از قول من به عموها وزن عموها ودایی وتمام فامیلها سلام برسانید واکنون من می دانم که شما برای من زیاد نگران هستید ولی زیاد نگران نباشید « وَ تَوصَو بِالصَبرِ» جای ما دراینجا خیلی خوب ودر عین حال دشمن را از مرز بیرون کردیم اکنون آنها آنطرفند وما در این طرف مرز انشاءالله این دفعه که حمله کنیم تا کربلا پیش می رویم حتی برادران در اینجا زمین فوتبال درست کرده اند وروزها فوتبال بازی می کنند وما در سنگرهای عراقی زندگی می کنیم آنقدر جنازه ها در کانالها وسنگر ریخته است دربین جنازه ها جنازه زن نیز دیده می شود وخنده دار اینجاست که تمام پتوها واسلحه وغیره ما عراقی است وبا اسلحه خودشان بر سر خودشان می کوبیم .

درضمن برایتان بنویسم که ما اول رفتیم سپاه کرج وبعداز سپاه رفتیم به لانه جاسوسی در آنجا به ما لباس دادند و بعد از آن مارابا قطار به اهواز فرستادند در اهواز در اردوگاه مبارزان یک روز ماندیم وبعد مارا به شهرک خلخال یکی از شهرهای اهواز بردند وبعدبه شوش وسایت‌ها رفتیم بعداز پیروزی مارابه جبهه رقابیه فرستادند واکنون بعداز پیشروی اکنون در سنگرهای عراقی هستیم ما همه این پیروزیها را فقط وفقط از خدا می دانیم که به ما داد ضمناْ برادر سهراب جدیدی تا اهواز با ما بود بعداز آن مارابه 6 قسمت کردند که سه گروه ما بودیم که همه جبهه رفته بودند وسه گروه دیگر که جبهه نرفته بودند واز نظر سنی وقدهم کوچک بودند آنها را دراهواز نگه داشتند واکنون هم از آنها خبر نداریم در ضمن ناراحت درس من هم نباشید چون قبل ازاینکه جبهه بیایم سپاه به مدرسه تلفن کرد کارا درست کرد که بعداْ جبهه برویم وامتحان بدهیم البته ما درس اصلی دراینجا می خوانیم وآن درس انسانیت است وتازه ما کاری کردیم که تمام دنیا رابه تحیر واداشته بر بزرگترین قدرتهای عالم غلبه کرده ودست بزرگترین قدرتهای عالم ودست دشمنان بشریت را از کشور خودمان قطع کرده وبرای همه کشورهای مستضعف الگو شده است پس بنابراین ما مستضعفان مأموریم دراین پیروزی که بدست آوردیم استقامت وپایداری داشته باشیم واگر ما می خواهیم این انقلاب را صادر کنیم باید انقلابی وجود داشته باشد که ما آن را صادر کنیم پس باید ازاین انقلاب ما دفاع کنیم تا بتوانیم آن را صادر کنیم دراین جنگ خداوند ما را امتحان می کند پس باید ما کاری بکنیم دراین امتحان قبول بشویم چنانچه امام می فرماید جنگ خیلی خوب است ازاین جهت که شجاعتی که در باطن انسان است بروز می دهد.

چنانچه قرآن می فرماید امتحان ملازم با وجود انسان است وهیچ انسانی بدون امتحان دراین عالم نخواهد زیست گاهی امتحان با خوف یا با گرسنگی وبا نفس انسان وبا جنگ وجهاد همه کارها دراین دنیا بخاطر این است که در امتحان قبول بشویم ودر نزد خداوند خشنود وروسفید وسربلند باشیم پس بنایر این برای من نباید ناراحت باید و دلتان برای دیدن من یک ذره شده باشد اینها دیگر کار بچه است وتا موقعی که امام زمان فرمانده ما است ما پیروز هستیم والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته .

درضمن به مادرم هم بگوئید زیاد بای من ناراحت نباشد مردم بچه های خودرابه جبهه می فرستند تا خدمت کنند ویا فرزندان خود را از دست می دهند حتی ما دراینجا کسانی داریم  که پسرش را ازدست داده وخودش هم الان در جبهه است وهیچ هم ناراحت نیست پس برای ناراحتی شما هیچ دلیلی نیست ضمناْ فرهاد جان جبهه یک عظمت دیگری هم دارد اینکه خود را می شناسید وکسی هم که خود ار شناخت خدا را شناخته است ویکی اینکه مقدار اعتقادی خودرا و ایمان خودرا نسبت به خدا می سنجد ودیگر اینکه تمام مسئولین کشور را دراینجا می بیند مثلاْ یک روز آقای شریفی آمد پیش ما ویک روز هم در سنگر ما غذا خورد ما در سنگرمان چهار نفریم وبا آقای شریفی5 نفر شدیم وشب هم با ما خوابید وروبوسی هم کردیم آقای خلخالی آمده بود وبا آن هم روبوسی کردیم دادستان کل کشورآمده بود و واقعاْ از اینها آدم روحیه می گیرد ودیگر اینکه برادرانی را می بینیم که یک پای خودرا ازدست داده ولی باز هم می گویند بغل دستی ام را معالجه کنید این خود برکت انقلاب ما است پس جبهه آمدن هم خود یک سعادت ویک قسمت است زیرا وقتی من به سپاه رفتم بدون اسم من آمدم زیرا که قبلاْ پرونده داشتم ولی کسانی هم بودند که می خواستند بیایند اسم خود را نوشته بودند ولی باز نتوانستند بیایند وهنگامی امام می فرماید من بازوی رزمندگان را می بوسم پس خدای ناکرده ما نبایدجبهه را ترک کنیم وبه بهانه درس خواندن ویا کارهای دیگر برگردیم ویا اصلاْ به جبهه نیاییم نمی گویم درس نخوانید ولی از درس مهمتر واز کارهای دیگر واز هر دلیل قانع کننده دیگری که بیاوریم باز اصلی‌ترین آنها جنگ وهمانا که امام می فرماید مسئله اصلی جنگ است پس نباید از یاد برد وانسان در فکر زندگی خودش باشد بیش ازاین دیگر سرتان را دردنمی آورم وعرائض خود را خاتمه می دهم ضمناْ به دوستان وهمسایه ها و بچه ها وهمکاران وبرادران بسیج داود آیتی ابوالفضل افسری ضیاء مهرانی شریفی کریم کاویانی حسن نورمحمدی میرزا چگینی برادر فریدونی وبرادر؟؟؟ ودیگران که از قلم افتادند به همه وهمه سلام برسانید وبه آنها بگوئید که نگذارند منافقین در منطقه نفس بکشند دیگر آدم هرچه در دلش هست می خواهد خالی کند ونمی داند چه بگوید دیگر عرضی ندارم والسلام اگر این نامه بشما رسید زود جوابش را بنویسید که ببینم نامه من به شما رسید یانه .

من الله توفیق ـ 1/2/60 محمدتقی ابراهیمی

******************************

********************



بسم الله الـــــــــرحمـــن الـــــر حـیــم     


ولا تحسبن الذین قتلو فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون


وصیتنامه محمد تقى ابراهیمى در تاریخ 23/10/60 در جبهه غرب


پدرم : درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خویش را به فرمان خداى بزرگ به قربانگاه فرستادى بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان بارى تعالى سر باز نمى زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمى داند و زندگى را جز جهاد درراه عقیده درست نمى داند و شهادت را جزو بهترین نعمتهاى خداوند مى داند.

مادرم: سلام بر تو که بالاخره به احساس مادرانه ات پیروز شدى و فرزندت را روانه میدان نبرد کفار و مسلمین کردى و گفتى که تو را در راه خدا هدیه انقلاب اسلامى مى کنم . و من به وجود تو افتخار مى کنم که مادرى از سلاله فاطمه زهرا هستى.

خواهرم : تو نیز زینب زمان باش و از هر آنچه هوس کردى بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن .

برادرانم: راه خدا بهترین و برترین راههاست پوینده و کوشنده در این راهها باشید .

ضمنا اگر من شهید شدم براى من گریه نکنید زیرا روحیه دشمن قوى مى شود. و جسد من را در بهشت زهرا دفن کنید.

والسلام و من الله توفیق

آدرس : کرج اسلام آباد منطقه 2 خیابان شهید علوى (على‌بن ابیطالب ) پلاک‌5  محمد ابراهیمى شماره شناسنامه:811 تاریخ تولد:1344 نام پدر: احمد محل تولد : بهشهر

 

*************************************

نام شهید :  محمّد تقی  ‌ابراهیمی کوکدرق                                        

فرزند :  احمد 

تاریخ تولّد :   01/01/1344

تاریخ شهادت :  10/02/1361                                            

محلّ شهادت :  شلمچه

نشانی مزار :  بهشت زهرا (س) - تهران                                      

ارگان اعزامی :  بسیج

مسئوولیّت در جبهه :  رزمنده

 

اصل وصیّت :


بازنویسی وصیّت :

بسم رب الشهدا و الصدیقین

پدرم! تویی که مانند ابراهیم فرزندت را به قربانگاه فرستادی و اسماعیلت قول می دهد که از میدان قربانگاه فرار نکند. مادرجان! تویی که من را در دامن پاکت بزرگ کردی و تقدیم اسلام و قرآن و راه الله کردی. مهربان مادرم! وصیّتم به تو این است که فرزندانت را طوری تربیت کنی که بسوی حزب الله بروند. خواهرجان! سعی کن همیشه دستورات اسلامی را رعایت کنی تا پاک دامن بمانی، می خواهم همچون زینب (س) باشی و او را بشناسی. برادرانم! بدانید که فقط اسلام حق اسلام است و من اسلام را از خمینی آموختم. سعی کنید همیشه به حرف های امام توجّه و بدان عمل کنید که اسلام حقیقی در آن است. من امیدوارم با این وصیّت نامه ای که می نویسم بتوانم حداقل چند نفر گمراه را به راه مستقیم بیاورم. شهادت حرکتی است شتابدار بسوی معشوق که نصیب هر کس نمی شود، ما باید سعی مان  برآن باشد که بتوانیم رضای خدا را بدست آوریم تا ما را قبول کرده و عاشق ما شود. به طور ساده بگویم که جبهه وسیله ای است برای شهادت یعنی دکّانی است که خداوند صاحب آن است یک  نفر مو قعی به جبهه می آید یعنی اینکه جان خودش را در دست قرار داده و  می گوید ای خدای بزرگوار! این جان فروشی است و اینجاست که خداوند باید قبول کند. اینجاست که خداوند شهید می کند یعنی قبول می کند و شهادت آخرین درجه ی کما ل است. و شما آنقدر خود را  بسازید و آنقدر پرهیزکار شوید که اگر به جبهه نیامدید در همانجا هم شهید شوید. همیشه سعی کنید همه ی کارهایتان برای خدا باشد و رضای خدا را بدست آورید. شما یک لحظه به آخرت خود فکر کنید آیا انسان برای همیشه زنده می ماند؟ جوابش مشخص است، نه! پس انسان می میرد پس چه بهترین راه رفتنی و بهترین راه مردن را که شهادت است انتخاب کند. و یک بار دیگر به آخرت فکر کنید با خودتان فکر کنید به خودتان بگویید که آیا خداوند شما را آفرید برای چه؟ آیا خداوند انسان را سرخود رها می کند فکر نمی کنید در آخر هر کاری باید امتحان بدهید؟ پس بیایید کاری کنیم در این امتحانی که خداوند می گیرد قبول شویم. گاهی خداوند انسان را تشنگی، گاهی گرسنگی، گاهی در سختی زندگی، گاهی در جهاد و گاهی در نفس امتحان می کند. در داخل خودتان بروید آیا ببینید می توانید دراین امتحان قبول شوید؟ فکر کنید بگویید موقعی که ما مُردیم و رفتیم در روز آخرت به مالک یوم الدین به صاحب روز قیامت و آخرت چه جوابی خواهیم داد؟ و چه خواهیم گفت؟  چه می توانیم بگوییم؟ آیا می توانیم بگوییم خداوندا تو مرا آفریدی ولی من در آن دنیا جز گناه کاری دیگری نکردم!؟ یا اینکه با سربلندی و افتخار بگوییم در راه تو جان دادم و در آن دنیا هم بالاتر از جان چیز دیگری نبود  بشما بدهم و در برابر خداوند روسفید باشیم. پس بیایید کاری کنیم که درآخرت با سربلندی و افتخار جواب دهیم و در برابر خداوند روسفید باشیم. و من از همه می خواهم که به ریسمان خدا چنگ زنید و از تفرقه بپرهیزید و گرنه مدیون خون شهدایید و آنچنان بر سر شما خواهد آمد که یزیدیان به شما حاکم باشند. ای منافقین و سنگ اندازان بین راه انقلاب، آیا هزاران هشدار و کرامت و معجزه در این انقلاب شما را هوشیار نکرده؟ تا کی می خواهید رذالت کنید و از امام و اسلام محروم باشید؟ سعی کنید و به سیل خروشان انقلاب بپیوندید و اِلّا ترازوی عدل الهی و عذاب دوزخ در انتظارتان می باشد. و چگونه می خواهید درآخرت به خداوند جواب دهید! شرم کنید آنقدر شهید دادیم اینقدر خون دادیم باز حیا نمی کنید! باز می خواهید زیر سلطه باشید! یا خودتان می خواهید سلطه باشید. بیایید بخاطر احترام به خون این شهیدان هم که شده توبه کنیم و به خدا بگوییم توبه از من و بخشیدن از تو. و آنقدر به این امّت و به انقلاب و اسلام و به امام خیانت نکنیم و توبه کنیم که خداوند توبه پذیر است. همانا که امام باقر (ع) می فرمایند: آن کسی که از گناه خویش توبه کند مانند کسی است که گناه نکرده باشد امّا آن کسی که استغفار کند ولی باز هم ازگناه خود دست برندارد همانند کسی است که خود را مسخره کند. و خداوند در جای دیگری می فرماید هر کس پیش من آید و از نافرمانی هایی که از من کرده است شرمنده باشد و حیا کند من او را می آمرزم و بر آنانکه گناهانشان را حفظ کرده اند فراموشی می افکنم. به همین دلیل هر چه آدمی از تظاهر به گناه خودداری کند بار گناهش سبکتر است زیرا هم نشانه آن است که او یک نوع شرم و حیا ازکار زشت دارد و هم با گناهِ پنهان خود مایه ی شیوع گناهان در بین دیگران شده است. البتّه پشیمانی از گناه باید واقعی باشد بدانگونه آدمی را مصمّم به ترک گناه کند.                 پس چرا باید ما در خواب غفلت باشیم!؟ بیایید از خواب غفلت و خواب خرگوشی بیدار شویم و راه اسلام که  آخرش به الله می پیوند بپیوندیم. من این وصیّت نامه را می نویسم صددرصد می دانم که شهید می شوم و شهادت افتخار من است. ضمنا 30تومان به رحیم قره داغی منطقه 5 بدهکار هستم آن را به او بدهید و من از کلیّه ی برادران و آشنایان طلب حلالیّت می کنم و امیدوارم خداوند همه ی شما را حمایت کند. در آخر از شما می خواهم جسد مرا در بهشت زهرا (س) دفن کنید. والسّلام.                

پیام شاخص شهید بزرگوار بر اساس متن وصیّت نامه و مطابقت با آیات و روایات

 

رضـای خـدا

 

پیام شهید:  سعی کنید همه ی کارهایتان برای خدا باشد و رضای خدا را بدست آورید. شما یک لحظه به آخرت خود فکر کنید. آیا انسان برای همیشه زند ه می ماند؟ جوابش مشخص است، نه! پس انسان می میرد پس چه، بهترین راه رفتنی و بهترین راه مردن را که شهادت است انتخاب کند.

شاهد قرآنی: أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (آل عمران/162)

آیا کسى که خشنودى خدا را پیروى کند (در عبادت و بندگى و درستکارى کوشا و از رحمت خدا بهره‏مند باشد) مانند کسى است که به خشم خدا بازگردد (معصیت و نافرمانى نموده از رحمت خدا بى بهره شود) و جاى او دوزخ باشد، و (دوزخ) و چه بد بازگشتگاهى است.

شاهد حدیثی: عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (ع) قَال: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَامُ‏.(الإختصاص، متن، ص225) 

حسین بن على (ع): بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیمِ، امّا بعد، هر که رضاى خدا جوید، در برابر خشم مردم، خدا آمرزش را کفایت کند. و هر که رضاى مردم جوید، در برابر خشم خدا، خدا او را به مردم واگذارد، والسّلام.

محمدتقی عزیز! شهادتت و اقتدایت به مولایت حسین (ع) مبارک باد!



 

به گزارش نوید شاهد البرز؛ در آتش گاه تاریخ، آنان که سبزترین بهارهای زندگی را در تپش‌های آرمان سرودند، هرگز نمیرند. شهدای دانش آموز، شکوفه‌های ناشکفته‌ای بودند که در باغستان انقلاب به بار نشستند و در اوج طراوت، عطر جاودانگی بخشیدند. آنان که از کوچه‌های مدرسه تا خطوط مقدم جبهه، درس عشق را در دفتر وجودشان نوشتند و با قلمی از جنس نور، حماسه‌ای جاودان رقم زدند. اینان در سنگرهای علم و جهاد، نام خود را بر تارک تاریخ این مرز و بوم برای همیشه ثبت کردند. شهیدان دانش‌آموز، چراغ‌های فروزانی بودند که در تاریک‌ترین شب‌ها، راه روشن ایثار را به ما نشان دادند و ثابت کردند که برای پرواز به ملکوت، به پرهایی از جنس ایمان و اراده بس است.اینک در حوالی ۱۳ آبان، روز دانش‌آموز و ایثارگری نوجوانان این مرز و بوم، پای صحبت‌های پدر شهید دانش‌آموز «محمدتقی ابراهیمی» نشستیم؛ شهیدی که در آستانه هفده سالگی، درس و مدرسه را رها کرد و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام خویش لبیک گفت.

دست های پسرم را با سیم بسته بودند

زندگی در سایه سخت‌کوشی

«احمد ابراهیمی»، پدر این شهید بزرگوار، متولد ۱۳۱۵ و اصالتاً اهل روستای «گوگرکی» میانه است. او که در خانواده‌ای پرجمعیت با هشت خواهر و برادر بزرگ شده، از همان کودکی طعم سختی را چشیده است: «پدرم کشاورز و رعیت بود. دوره ارباب و رعیتی بود. ارباب خوب نبود، پدر مردم را درمی‌آوردند. وقتی خرمن جمع می‌کردیم، پنج سهم از شش سهم مال ارباب بود.» کم‌کم برای یافتن زندگی بهتر، راهی کرج شد و شغل بنایی را در پیش گرفت. ازدواج ساده‌ای با «حاجی خانم» داشت که مهریه‌اش ابتدا ۲۰۰ تومان بود و در محضر به ۵۰۰ تومان افزایش یافت. زندگی مشترک آنها از همان ابتدا در کنار پدر و مادر احمد شکل گرفت.

تولد یک ستاره

شهید محمدتقی ابراهیمی در اولین روز از بهار سال ۱۳۴۴ در شهر بهشهر به دنیا آمد. پدرش درباره انتخاب این نام می‌گوید: «اسمش را خودم با مادرش انتخاب کردیم؛ محمدتقی.» خانواده پس از چند سال زندگی در بهشهر و بازگشت به روستا، سرانجام در کرج ساکن شدند. محمدتقی دومین فرزند از بین ۹ فرزند خانواده بود.

دانش‌آموزی با استعداد و انقلابی

محمدتقی در مدرسه «دهخدا» در اسلام‌آباد کرج (که امروز به مدرسه فارابی معروف است) درس می‌خواند. پدرش با وجودی که خود سواد نداشت، از هوش و استعداد پسرش می‌گوید: «درسش تقریباً خوب بود. من سواد نداشتم که بررسی کنم، اما از لحاظ ذهنی، خیلی خوب بود.» با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، روحیه انقلابی در محمدتقی جوان شکوفا شد. پدرش به یاد می‌آورد: «همیشه می‌رفت راه‌پیمایی. البته مقداری قدش کوتاه بود؛ اما خیلی هم می‌رفت.» او یکی از حاضران در استقبال تاریخی از امام خمینی (ره) در میدان آزادی بود.
با تأسیس بسیج، گویی خانه دوم محمدتقی پیدا شده بود: «محمدتقی خیلی انقلابی شد. اصلاً کار و زندگی‌اش را ول کرد و دائم می‌رفت بسیج و پایگاه. شب‌ها نگهبانی می‌رفتند.» پایگاه او، «باغ دریانی» در منطقه ۲ اسلام‌آباد کرج بود. او با وجود تمام مشغله‌های انقلابی، درس را رها نکرده بود و تا کلاس یازدهم پیش رفته بود.

صلابت یک نوجوان در برخورد با ناعدالتی

پدرش خاطره‌ای از روحیه عدالت‌خواهی و صلابت محمدتقی تعریف می‌کند که نشان از شخصیت محکم او دارد: «یک روز رفته بود صف سیمان که سیمان می‌دادند. یک عده از اقوام ما صف ایستاده بودند که سیمان بگیرند. محمدتقی گفته بود که اینها را من می‌شناسم. سه چهار نفر خانواده‌ای آمده‌اند که سیمان بگیرند و به اینها یکی بدهید. بعد از آن، اینها همه با ما درگیر بودند و رفت‌وآمد ما کم شده بود. هنوز هم ادامه دارد.»

سفر بی بازگشت

در آستانه نوروز و همزمان با آغاز عملیات بزرگ بیت‌المقدس، محمدتقی بی‌سروصدا آماده رفتن می‌شود. پدرش لحظه کشف این راز را اینگونه روایت می‌کند: «پنج روز به عید مانده بود. یک روز بلند شدم نماز بخوانم، دیدم یک ساک دم ایوان گذاشته‌اند. گفتم مال کیه؟! بعد فهمیدم مال محمدتقی هست. ... وقتی بلند شدیم به خانمم گفتم محمدتقی مثل اینکه نیست! گفت مثل اینکه رفته جبهه! ... امام اعلام کرده بود کسانی که می‌توانند بروند جبهه. ایشون هم رفته بود.»
این بار، رفتن او با بار دیگر متفاوت بود. تنها ۲۵ روز بعد، آخرین نامه‌اش به خانه رسید و پس از آن، خبری از محمدتقی نشد. او «مفقودالاثر» شده بود. پسرم دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در منطقه عملیاتی فکه در عملیات بیت المقدس مفقودالاثر شده بود.

هفده سال انتظار و فراق

پدر و خانواده‌اش ۱۷ سال در ابهامی سخت به سر بردند. پدرش با عقیده‌ای استوار می‌گوید: «خُب بالاخره هر کس عقیده‌ای داره! یک عده دلشون قوی هست و زیاد تأثیر نداره ... خون اینها از شهدا رنگین‌تر نیست ... ما الحمدلله دلمان سنگین بود.» آنها حتی در اوج امید با بازگشت اسرا، نشانی از محمدتقی نیافتند. پدرش دو بار به همراه برادرش به مناطق جنگی جنوب سفر کرد و با موتور همه جا را گشت، اما اثری نیافت.

بازگشت پیروزمند پیکر مطهر

بالاخره پس از ۱۷ سال، در سال ۱۳۷۷ خبر آمد که پیکر گروهی از شهدا پیدا شده و میان آنها، محمدتقی نیز هست. شناسایی تنها از طریق پلاک و بقایای لباس ممکن بود. پدرش با حالتی اندوهناک و در عین حال مقاوم می‌گوید: «پیکرش را من ندیدم. بچه‌های بزرگمان می‌رفتند و شناسایی می‌کردند. اینها هم مثل اینکه دست‌هاشون را با سیم بسته بودند. ... بدنشون پوسیده بود؛ اما سیم‌ها همین طور مانده بود.»

طبق وصیت‌نامه‌ای که پس از شهادتش پیدا شد، پیکر مطهر شهید محمدتقی ابراهیمی به جای امامزاده محمد(ع) کرج، در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. پدر شهید در پایان با دعایی از حاضران خداحافظی کرد: «خدا اموات شما را هم بیامرزد. راه شهدا را ادامه بدهیم به حق امام زمان.»

و اینک شهید محمدتقی ابراهیمی، دانش‌آموز نوجوان کرجی، نه در کلاس درس، که در بهشت برین، درس آزادگی و ایثار را به نسل‌های بعد می‌آموزد. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات