شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید
وصیتنامه شهید حسین ابوطالبی

نام شهید: حسین ابوطالبی

فرزند: محمد

تاریخ تولد:05/01/1342

تاریخ شهادت :05/12/1362

محل شهادت:طلائیه-  خیبر

نام عملیات: خیبر

نشانی مزار:بهشت زهرا(س) - تهران

ارگان اعزامی:سپاه

مسئوولیت در جبهه:رزمنده

متاهل و دارای یک فرزند

برادرش عبدالله نیز در سال 1367 به شهادت رسیده است.

بازنویسی وصیّت:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به محضر یگانه منجی بشریت یگانه عدالت گستر گیتی یگانه منتقم خون ها و یگانه رهبر وامام و پیشوای مسلمانان و آزادی خواهان گیتی.

 سلام حضور نایب برحقش امام خمینی (ره)، یگانه بت شکن تاریخ وارث حسین (ع) خون ریخته شده او در راه خدا ثارالله فرزند رسول خدا رهایی بخش اسیران درچنگال طاغوت.

 و سلام حضوررسول خدا و سلام به حضورشهدای گلگون کفن اسلام ازآدم صفی الله تا موسی روح الله و ازموسی روح الله تا حسین ثارالله و ازحسین ثارالله تا خمینی روح الله و ازخمینی روح الله تا قیام امام منتظر. و سلام این حقیر که ازمیان قلبی پرازمهر و از میان غرش توپ ها و خمپاره ها سر به فلک کشیده و کوره راههای گرم جنوب راطی نموده و می رسد خدمت آن عزیزانی که دعای خیرشان بدرقه راهمان می باشد و دعای شبانگاهانشان توشه راه.

 نمی دانم در اینجا از چه سخن بگویم چرا که دراینجا سخن از دوست می باشد دوستی که همه بهترین کالای خود را بااو معامله می کنند گویی در اینجا تُجاری هستند که برای تجارت به این منطقه آمده اند آنان فقط یک کالا دارند و آن جان شیرین شان می باشد که برای تجارت آورده اند و درقبال آن چه می خواهند؟

پول، مقام، منصب نه، نه این ها گرانترازاین قیمت ها معامله می کنند آن ها جان خود را که همچون عسل می بـاشد می دهند خون خود را می ریزند در راه دوست و در قبال آن دیدار دوست و لقاءالله راطلب می کنند. آن ها هرسختی را به دل و هر شکنجه را به تن می خرند تا شاید به لقاءالله برسند و دراین صورت من رو سیاه و منی که قلبم زنگار گناه آن را سیاه و کدر کرده و منی که از فرط گناه صدایم به معبود و معشوق نمی رسد چه بگویم وسخن ازکجا آغازکنم.

اصلاً در اینجا به جزسخن دوست سخنی نیست سخنی از حنزله های ایران بگویم که دراینجا ما حنزله های زیادی داریم که خود رانمی شناسند و فقط محو در دیدار دوست شده اند و فقط درپی او می گردند واو را طلب می کنند چه بگویم که حق سخن را ادا کرده باشم. ازحبیب ابن مظاهرها بگویم که با این سنّ زیاد خود برای رسیدن به معشوق خود آمده اند یا از ویرانه های دزفول و اندیمشک بگویم که چگونه عزیزان مان در زیر بمب هایی ناجوانمردانه بعثیون مانده و در خواب دنیوی به خواب ابدی رفته اند یا ازعشاقی بگویم که دیوانه وار در جستجوی معشوق خود هستند. نمی دانم گویی قلم یاریم نمی کند و توان گفتن سخن دل را ندارد گویی سخن دل راندارد گویی سخن دل درقلم و بیان نتوان گنجید باشد که دل بهترین صندوقچه اسراراست. 

مادر خوبم آخرین سخن فرزندشهیدت:

مادر خوبم! سلام تو چقدر خوب بودی تو چقدر برای فرزندانت زحمت کشیدی چه زجرها که نکشیدی و ما را بزرگ کردی تو برای من هم مادر بودی وهم پدر ولی من چی؟ آیا من توانستم لااقل از زحمت هایت تشکر کنم که من پسر خوبی برای تو نبودم و قدر زحمت های تو را ندانستم ولی حالا که دیگر دیر شده است دیگر چند صباحی با عمر پُراز گناه من باقی نمانده فقط ازتو می خواهم ازتو عاجزانه تقاضا دارم مادر منو ببخشید که نتوانستم جبران زحمت های رابکنم. و در این دم آخر چند مطلبی باتو دارم و آن این است که مادر باچه زبونی ازتو خداحافظی کنم مگرمی شود به همین سادگی ازتو جدا شد مادر باور کن خیلی دوست دارم ولی خدا را بیشترازتو دوست دارم اگرتوراهم دوست دارم بخاطر خداست،پس دیگه باید ازمن دل بکنی مادر توهمان روزی باید از من دل می کندی که خدا مرابه تو داد زیرا من امانتی از طرف خدا پیش تو بودم و حال خدا امانتش را پس گرفت، راضی باش به رضای خدا چرا که صلاح به دست اوست مادر من نمی گویم برای من گریه نکنی چرا که عقده دل را باید خالی کرد ولی ازت می خواهم که صبر و بردباری راپیشه کنی و نگذاری که دشمن شاد شویم چرا که دشمن انتظار دارد تا گریه شما مادرها را ببیند و شاد شود. 

عفت جان تو چطوری؟ می دونم تواین مدّت کوتاهی که با هم ازدواج کردیم تو را خیلی ناراحت کردم ولی باور کن هر کاری که می کردم فقط بخاطر خدا بود اگر ناراحتی از من دیدی بخاطر این بوده که شاید راه صحیحش را بلد نبودم نه به خاطر چیز دیگر عفت جان باورکن خیلی دوست دارم. ولی خوب قسمت من و تواین طوری بود که همسر نیمه راه برای همدیگر باشیم عفت جان اگر می دونستم که عمرازدواج من وتو اینقدر کم است ازدواج نمی کردم که لااقل برای تو سخت نباشد ولی این را بدان اجرتو پیش خدا خیلی زیاد است همین افتخارتو بس که عروس 60 روزبودی و فقط 60 روزبود که شوهرداری کردی و ازحق نگذریم تو همسرخوبی برای من بودی ولی من چی آیا توانستم شوهرخوبی برای تو باشم؟ خودم می دونم که نه نبودم ولی تو را به جدت قسم می دهم که مرا ببخشی تا این دم آخر که چشمم را می بندم با خیال راحت به دیارابدی بروم سادات این رابدان که تا آخرین لحظه عمرم تو را فراموش نمی کنم وهمیشه به یادت خواهم ماند، سادات یادت باشد که توباید زینب گونه عمل کنی و فرزندمان راهمچون پرورش دهی که اسلام می خواهد اگر پسربود نامش را محمّد حسین بگذاری و اگردختر بود نامش را سمیه بگذاری.

همانطوری که گفته بودم اگردوست داشتی تا مدّتی که در خانه امان بودی و شوهر نکردی فرزنمان نزد خودت خواهد ماند ولی این رانمی گویم که تا ابدبمان اگرخواستی می توانی شوهرکنی، هرچه مقدارهم ازمن باقی می ماند خود بردارو بقیه حق فرزندمان است و کفیل او هم تا بزرگ شود مادرم یا برادرم می باشد.

و اگر فرزندی هم درکارنبود مقدارمال ناچیزی که ازمن باقی می ماند را به بازسازی جنگ تحمیلی بدهید.

الان که این وصیّت نامه رامی نویسم شب عملیّات می باشد و وقت بسیار کم است اگرخلاصه مطلب می نویسم دلیلش کمبود وقت می باشد. سادات دراینجاهرکس گوشه ای نشسته یا نامه ای برای خانواده خود می نویسد و از آنها خداحافظی می کند یا وصیّت نامه خودرا می نویسد.نمی دانی دراینجا چه شور و حالی است هرکس چشمانش غرق دراشک می باشد و با خانواده خود برای همیشه خداحافظی می کند گویی مرگ را تا چند لحظه دیگر با آغوش بازاستقبال می کند.

خواهر بزرگ و زهراو فاطمه شماخواهرهای خوبی برای من بودید و من برادر نامهربان دلم می خواست درجمع شمابودم وآخرین دیدار را باهم می داشتیم ولی خوب قسمت این گونه بودکه توسط این نامه از شما خداحافظی کنم،اگر بدی از من دیدید حلالم کنید و سعی کنید همچون زینب خواهرامام حسین (ع) که چگونه باطاغوت زمان مبارزه کردو چگونه جلوی ناعدالتی و کفر زمان راگرفت شماهم آن گونه باشید.

برادرانم رضا، عبدالله و علی شما برادران زحمت کش من شما عزیزانی که در همه کارها یار من بودید شما هایی که پشتم به شماها گرم بودو بخود می بالیدم که چه برادرهای مهربان و خوبی دارم خلاصه وقت خداحافظی رسیده و برادرها خوبی بدی را که از من دیدید حلالم کنید چرا که دیگر نمی توانم بیایم و از شما خداحافظی کنم بهرحال وقت جداشدن و رفتن رسیده دیگرحلالم کنید. حاج آقا اسماعیل رضایت و یوسف آقاطالبی و سیدجلال صدیقی دامادهای عزیزمان هرخوبی و بدی که از من دیده اید حلال کنید می بخشید که دراین مدّت باعث آزار و اذیت شماها شدم. 


پیام شاخص شهید بزرگوار بر اساس متن وصیّت نامه و مطابقت با آیات و روایات


رضای خدا


پیام شهید : راضی باش به رضای خدا چرا که صلاح به دست اوست.


شاهد حدیثی : قال رسول الله صلی الله علیه و آله :  مَنِ الْتَمَسَ رِضَى اللّه‏ِ بِسَخَطِ النّاسِ رَضىَ اللّه‏ُ عَنْهُ وَ اَرْضى عَنْهُ النّاسَ وَ مَنِ الْتَمَسَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه‏ِ سَخِطَ اللّه‏ُ عَلَیْهِ وَ اَسْخَطَ عَلَیْهِ النّاسَ. (غررالحکم،ح9076)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : هر کس رضاى خدا به خشم مردم جوید، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود کند و هر کس رضاى مردم را به خشم خدا جوید، خداوند بر او خشم گیرد و مردم را از او خشمگین کند.


وصیتنامه

۹بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات