شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید

شهید فیروزفلاح-محمد

شهید محمد فیروزفلاح

نام پدر: قربان علی

نام مادر:کبرا

تاریخ تولد: 9-9-1339 شمسی

محل تولد: البرز - ساوجبلاغ-روستای اغلان تپه

کارگرکارخانه

متاهل

بسیجی

سن:26سال

تاریخ شهادت : 20-10-1365 شمسی

محل شهادت : شلمچه

عملیات کربلای5

گلزار شهدا: اغلان تپه

البرز - ساوجبلاغ

برادرش مستعلی نیز درسال 1362 در عملیات والفجر3 به شهادت رسیده است

همچنین چهار پسر خاله ایشان نیز به شهادت رسیده اند

 

شهید« محمد فیروز فلاح» در یک خانواده مذهبی در سال 1339 ،در روستای «اوغلان تپه»  در خانواده ای شهید پرور دیده به جهان گشود. پدرش قربانعلی و مادرش کبری فرزندان خود را با نان حلال و کشاورزی و مهرو محبت بزرگ کردند. محمد توانست تا سال چهارم ابتدایی به تحصیل ادامه دهد و بعد از آن به کار و تلاش ، اولویت جهاد روی آورد و از سنین کم همراه و همگام پدر در مزرعه برای کسب حلال مجاهدت کرد. روزهای کودکی و نوجوانی را در طبیعت پاک روستا گذراند و جوانی برومند شد.

در سنین جوانی تصمیم به ازدواج گرفت و با دختری مومنه طبق سنت پیامبر ازدواج کرد. او از این ازدواج خداپسندانه صاحب سه پسر شد و برای امرار معاش به کارخانه «جهان چیت »رفته و استخدام شد. 

در بحبوحه انقلاب در سنین نوجوانی داعیه مبارزه با رژیم فاسد پهلوی را داشت و بعد از پیروزی انقلاب همواره پاسدار و نگهبان انقلاب بود و برای حراست از آرمانهای انقلاب و میثاق با رهبر و بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی همواره در راهپیمایی ها شرکت می نمود.

یار همیشه وفادار انقلاب و اسلام بود. با آغاز جنگ تحمیلی از سوی رزیم بعثی عراق لباس رزم برای دفاع از میهن و دین خود به تن نمود و این رزمنده خستگی ناپذیر  هفت مرتبه به جبهه اعزام شد و در اعزام آخر در منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک شهید در گلزار شهدای «اغلان تپه» آرمیده و مزارش مظهر پایداری و مقاومت می باشد.

شهید «محمد علی فیروز فلاح» در وصیت نامه خود چنین می نگارد :

(( بسم الله الرحمن الرحیم ))

« و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

آنانکه در راه خدا جهاد می کنند و کشته می شوند مرده نخوانید بلکه زنده اند و در نزد پروردگار خویش روزی می خورند.

« اشهد ان لا اله الا الله و اشهدا ان محمدا رسول الله » شهادت می دهم که خدائی جز خداوند یکتا نیست و شهادت می دهم که محمد (ص) فرستاده خداست

«و اشهدا ان علیا ولی الله» و شهادت می دهم که علی (ع) جانشین بر حق محمد (ص) فرستاده خداست «و اشهد ان علیا ولی الله» و شهادت می دهم که علی (ع) جانشین بر حق محمد (ص) است و شهادت می هم که قرآن آخرین کتاب خداست که از طریق وحی به محمد (ص) رسول خدا برای پیشبرد بشر به تکامل الهی نازل شده است.

سلام بر مهدی (عج) و سلام بر نائب بر حقش امام خمینی(ره) اکنون که من آن لیاقت را پیدا کرده ام که در جبهه اسلام علیه کفر حضور یابم لازم می دانم هدفی را که از برای آن در این جبهه پا می گذارم، بیان کنم.

نمیدانم؛ چگونه این مطلب را که با جان و دل درک کرده ام به روی کاغذ بیاورم باید آنچه را که توان است به کار برد و هدفی را که برای آن جان خود را فدا می کنم بیان کنم.

برادران ، امام حسین (ع) فرمود: مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت. پس چرا باید زیر بار ذلت رفت باید قیام کرد و ظالم را ریشه کند اگر چه دنیا زیباست و دوست داشتنی و آدم را به طرف خود می کشد ، امام خانه پاداش الهی خانه آخرت ، خیلی از دنیا زیباتر است خیلی از دنیا بالاتر و عالیتر است.

وصیتی دارم به پدر و مادر عزیزم شما برای من خیلی زحمت کشیدید مرا بزرگ کردید من گنهکار، فرزند خوبی برای شما نبودم، مرا حلالم کنید.

پدر و مادر جان! مادر مهربانم شیرت را برایم حلال کن تو برای من خیلی ناراحتیها کشیده ای ، خوبیهای شما را در آن دنیا جبران میکنم.

برادرانم شما را خیلی دوست دارم و خواهرانم شما را خیلی دوست دارم. امیدوارم که راه مرا ادامه دهید ، هم روستاییان عزیز شما را به خدا سوگند می دهم که امام خمینی را تنها نگذارید. ما هر چه داریم از آن امام بزرگوار داریم.

وصیتی دارم به همسر ، همسرم مثل کوه استوار و همچون زینب (ع) مقاوم باش و امیدوارم بتوانی از این امتحان الهی سربلند بیرون آئی و اگر به خاطر از دست دادن من ناراحت هستی، می توانی با یاد خداوند بزرگ این مشکلات را تحمل کنی. این دنیا فانی و از بین رفتنی است ، همسرم مواظب بچه هایم هادی و عباس و وحید باش آنان را خوب تربیت کن و بگو راه مرا ادامه دهند به امید پیروزی حق علیه باطل .

خداحافظ هم محله ی ها حزب الله ، خدانگهدار شما باشد .

(( خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار )) تاریخ سی ام آذر ماه 1365

 

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری  
 
 

خواهرانی که مهرمادری را با شهد شهادت گره زدند

 

 

هشت سال دفاع مقدس کتابهای ایثار و شجاعت رادمردان و شیر زنانی را نگاشت که برای حال و آینده درس ها دارد.
باید گفت که معنای مادر یادآور همه ایثار‌ها و تلاش‌هایی است که این انسان برای آنچه در بطن خود پرورانده انجام می‌دهد.
قصه مادران شهدا؛ به عنوان واقعیتی ارزشمند باید گفته و نگاشته شود تا نسل امروز که مدیون خون شهداست آن را درک کند.
روستای سهلیه از توابع شهرستان ساوجبلاغ از جمله مناطقی است که مادران این خطه در دوران دفاع مقدس 25 فرزند عزیز خود را تقدیم انقلاب اسلامی کردند.
در این جا حکایت سه خواهر در روستای اغلان تپه شهرستان ساوجبلاغ که هر یک دو فرزند خود را تقدیم ماندگاری این مرزوبوم و ارزش های دینی کردند جالب و خواندنی است.
وقتی سراغ خانم فیروز فلاح مادر دو شهید را گرفتم ، گفتند با کدامشان می‌خواهی صحبت کنید، گفتم مادر دو شهید، گفتند این ها سه خواهرند، هر سه مادر شهید و هر کدام دو شهید تقدیم انقلاب اسلامی کردند، باورم نمی‌شد سه خواهر هر کدام دو شهید.
درب اولین منزل را زدم آقایی دررا باز کرد ، از او پرسیدم می‌خواهم با مادرتان گفت وگو کنم؛ حاج خانم حبیبه فیروز فلاح. او چند لحظه مکث کرد و گفت دو سال دیر آمدی مادرم به رحمت خدا رفته و مزارش کنار برادران شهیدم است.


راست می‌گفت من دیر آمده بودم بلافاصله سراغ خاله‌هایش را گرفتم، او گفت: امروز پنجشنبه است می‌توانی به گلزار شهدای روستا بروی و آنها را آنجا ببینی، خوشحال شدم.
زمین های کشاورزی اطراف مزار شهدا در واقع ورودی روستا بود که هنگام آمدن دیده بودم، برای رفتن به آنجا دیگر نیازی به پرس‌ و‌جو نبود، فاصله کمی با روستا داشت، محوطه‌ای کوچک که مقبره شهدا از دور معلوم بود، تعدادی از مردم در کنار قبور مشغول قرائت فاتحه بودند سراغ خانم سالخورده‌ای که برای شست و شوی قبور ظرف به دست در کنار شیرآب منتظر بود، رفتم. او مرابا خود کنار شش مزار شهید برد.
جوانان رشیدی که آن روزها در مقابل دشمن تا دندان مسلح رفتند و جانفشانی کردند تا ما امروز در آرامش باشیم .
با خود گفتم این روستا کجا و جزیره مجنون کجا. این روستا کجا و کردستان کجا، این روستا کجا و ...، نگاهم به مزار شهدا. شهید معصوم نیک رنجبر، شهید صمد نیک رنجبر و مادر مرحومش حبیبه فیروز فلاح.
سئوال‌های درون ذهنم انگار می خواست بی‌پاسخ بماند از این رو از پیرمرد متولی گلزار شهدای روستای سهلیه سراغ دو خواهر دیگر را گرفتم که به من گفت منتظر باش آنها حتما می‌آیند. رفتم سراغ مزار چهار شهید دیگر که با هم پسرخاله بودند. راستی کاش می‌شد می‌توانستیم اوضاع آن دنیا را از آنها بپرسیم، پسرخاله‌ها چه می‌کنند…


پسر بزرگ مرحومه حبیبه فیروز فلاح با خاله‌هایش وارد آرامستان شد با جعبه شیرینی و گل‌های رز به دست. از همان ابتدا از من عذرخواهی کرد و گفت: “خواستم کارتان راه بیفتد نمی دانستم برای خاله‌ها میهمان آمده و امروز سر وقت کنار شهیدان نیامدند.
نیم ساعتی را مادران شهدا کنار فرزندان شهیدشان به قرائت فاتحه و قرآن و زمزمه پرداختند و من هم از آنان دور شدم تا آنها راحت حرف‌های خصوصی خود را به فرزندانشان بگویند. حاجیه خانم کبری فیروز فلاح مادر شهیدان محمد و مستعلی فیروز فلاح است و حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح هم مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه‌کار.


وقتی به منزل مادر شهیدان فیروز فلاح رفتم خواهش کردم تا حاجیه خانم کبری فیروز فلاح هم حضور داشته باشند خانه کوچک روستایی که طاقچه قدیمی آن به عکس فرزندان شهیدش مزین بود.

چلوار سفیدی که روی طاقچه با گلدوزی یک شمع و گل و پروانه آدم را می برد به خیلی دوره‌های گذشته که خبری از چرخ‌های گل‌دوزی امروز نبود. حاجیه خانم به معرفی فرزندان شهیدش پرداخت، “سمت راست مستعلی و کوچیکه محمد که در عملیات کربلای5 به شهادت رسید.”
“خیلی وقت بود خبری از مستعلی برای ما نمی‌آمد هرچی نامه می‌فرستادیم جوابی نمی‌آمد پست‌چی‌ها نامه‌های ما را برمی‌گردانند، نگران بودم دلم می‌گفت مستعلی دیگه نمیاد، شب‌ها خوابم نمی‌برد و یک روز که برای کار کشاورزی به بیرون رفته بودیم آقایی آمد سرِ زمین ما و با پدر محمد شروع کرد به صحبت‌کردن، وقتی به طرف پدر محمد حرکت کردم آن آقا رفت. رنگ و روی پدر محمد فرق کرده بود، اشک‌هایش را به زور گوشه چشمش حفظ می‌کرد و مدام آب جوی کنار مزرعه را به صورت خود می‌زد تا من متوجه نشوم که از مستعلی خبر آوردند. تا خانه که رسیدیم از من سئوال کردن بود و از او سکوت… و بغضش در منزل ترکید و خبر شهادت مستعلی را به من داد. شروع کردم منزل را مرتب و جاروب کردن، پسرم محمد از بیرون که آمد سئوال کرد میهمان داریم. گفتم بله پسرم! داداشت می‌آید، گفت” پس چرا گریه می‌کنی، گفتم او شهید شده…”


مادر این شهدا ادامه می دهد: “شهید محمد گوشه در اتاق نشست انگار زانویش شکست، نای بلند شدن نداشت، وقتی مستعلی می خواست به جبهه برود او هم می‌خواست همراهش برود ولی سنش اجازه نمی‌داد و باز هم مستعلی بود که او را وادار به ماندن در خانه کرد و هر روز از برادرش سئوال می‌کرد، تنها چیزی که محمد می‌گفت این بود که داداش نمی‌گذارم خونت پایمال شود، بعد از مدتی محمد هم به جبهه رفت خیلی مانع نشدم و رفت و شهید شد.

حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه‌کار هم آلبوم عکس فرزندان شهیدش همه چیز و همه خاطراتش است.
او می گفت : وقتی برای دیدن خرمشهر رفتم و سنگرهای بچه‌ها را در جبهه‌ها دیدم آنجا بود که من گریه کردم ، من از شهید شدن فرزندانم دلخور نیستم آنها راه خود را انتخاب کردند و سعادتمند شدند.
شهید برای همیشه زنده است و این معجزه خدا است و وعده‌ای که در قرآن داده در سوره آل عمران “و لا تحسبن‌الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتاً، بل احیاناً عند ربهم یُرزقون.”
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مردگانند بلکه زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.
خوش به حال آنان که رفتند تا امروز جامعه ما ایمن بماند.
او ادامه داد: ولی جوانان قدر این امنیت را باید بدانند، باید بدانند که شهیدان برای ما آبرو آوردند و با بی‌حجابی و بی‌عفتی سعی نکنیم پای روی خون آرمان‌های شهیدانی بگذاریم که همه‌چیز خود را گذاشتند تا ایران و آبرو بماند.
مادر شهیدان سیلمان و غلامعلی خوشه کار خوب حرف می‌زد، سئوالی برای من نمانده بود وقتی از هر دو مادر که خواهر هستند درباره ویژگی هایی فرزندان شهیدشان پرسیدم، در جامعه در روستا، اخلاق و رفتارشان چگونه بود؟ یک جمله گفتند: شهیدان ما آنقدر خوب بودند که شهید شدند.


و چه عجیب است زندگی پس از مرگ این پسرخاله ها کنار هم.

یاد این شعر افتادم:‌
خوشا آنانکه جانان می‌شناسند/ طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان/ شهیدان را شهیدان می شناسند.


شهدا اسوه ارزش ها و ایثار نو و خون تازه‌ای در رگها و مایه حیات اجتماع هستند. خدایا! این چه نوع مردنی است که به زندگانی حیات می‌بخشد و موجب دوام و استمرار حیات بشری است و چون نامشان بر زبان رانده شود جانهای مشتاق به وجد می آیند و روح‌های مرده و لجن گرفته و زنگار زده و ظلمانی و مخبث به ستیز درمی آیند؟!

خدایا این چه نوع مردنی است که طراوت و سرزندگی از آن می‌بارد؟! در طول تاریخ انسان های بسیاری آمده‌اند و رفته‌اند ولی گردشان هم پیدا نیست. شهید و شاهد همچنان سراج راه ما هستند که بیهوده نرویم و عمر را به ناچیز دنیا نبازیم. مرد باشیم همچو شهید و مستحکم چون بلوط و استوار و سربلند و آزاد. چون سرو و رسم پاکبازی و پاکدلی را از شهید به ارمغان ببریم و مادران شهید را نماد این ایثار بدانیم که درود خدا بر مادرانی که این چنین فرزندانی تربیت کرده‌اند تا امروز مایه حیات زندگان شوند.
مردم شهرستان 250 هزارنفری ساوجبلاغ واقع درغرب کرج در دوران دفاع حدود یک هزار تن از بهترین عزیزان خود را تقدیم آرمانهای والای خمینی کبیر(ره) کردند.
گزارش از: رقیه پروینی

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات