شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید
شهید جهازی بغدادآبادی-جهانگیر

شهید جهانگیر جهازی بغدادآبادی

نام پدر: جلال

تاریخ تولد: 2-4-1342 شمسی

محل تولد: تهران 

تاریخ شهادت : 23-1-1362 شمسی

محل شهادت : شرهانی

عملیات : والفجر1

گلزار شهدا: امامزاده محمد 

البرز - کرج

برادرش رضا نیز 6 ماه قبل از او به شهادت رسیده است

روایتی از شهید جهانگیر جهازی از زبان خواهرش:

برادرم در آخرین اعزام به چهره فرزندش نگاه نمی‌کرد!

 
در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج دو برادر در جوار هم آرام گرفته‌اند. شهیدان رضا و جهانگیر جهازی که به فاصله شش ماه از هم به شهادت رسیده‌اند. رضا ۹ مهر ۶۱ در عملیات مسلم‌بن‌عقیل و جهانگیر ۲۳فروردین۶۲ در عملیات والفجر ۱ به شهادت رسیدند.
فاطمه ملکی:

در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج دو برادر در جوار هم آرام گرفته‌اند. شهیدان رضا و جهانگیر جهازی که به فاصله شش ماه از هم به شهادت رسیده‌اند. رضا ۹ مهر ۶۱ در عملیات مسلم‌بن‌عقیل و جهانگیر ۲۳فروردین۶۲ در عملیات والفجر ۱ به شهادت رسیدند. جالب اینجاست برادر کوچک‌تر که زودتر به شهادت رسید، ۱۴سال بیشتر نداشت و برادر بزرگ‌تر هم ۲۰ساله بود. پیشتر از شهیدرضا جهازی مطلبی منتشر کرده بودیم، این بار معصومه جهازی در گفتگو با ما بیشتر از برادر دیگرش جهانگیر گفت که در هنگام شهادت متأهل بود و یک فرزند هم داشت.
ادب خاص جهانگیر
خواهر شهیدان درخصوص خصوصیات اخلاقی جهانگیر می‌گوید: برادرم نسبت به مادر ادب و احترام خاصی قائل بود و در ۱۸سالگی با دختر خاله‌ام ازدواج کرد و جایگاه مادر را طوری درک کرده بود که همه را ملزم به احترام می‌کرد. حتی یکبار هم شاگردی جهانگیر کار بدی کرده بود که مادرم برای شکایت از رفتار او به مدرسه رفت، جهانگیر از اینکه مادرم به مدرسه رفته بود، خجالت کشید، اما دست مادرم را بوسید و از او عذرخواهی کرد.
جوان خوش‌تیپ
معصومه جهازی، درباره روحیات برادرش می‌گوید: جهانگیر جوانی خوش‌تیپ، مرتب، درسخوان و مردم‌دار بود. او به قدری به مرتب بودن اهمیت می‌داد که ما را هم ملزم به این کار می‌کرد. وقتی که صبح‌ها به مدرسه می‌رفت یا برای کاری از خانه خارج می‌شد، می‌گفت بچه‌ها وقتی به خانه برگشتم، خانه مرتب باشد. من زمان بازگشت جهانگیر وظیفه‌ای که به من سپرده بود را انجام می‌دادم. در واقع پایه و اساس نظم و تعهدی که اکنون دارم را برادرم گذاشت. جهانگیر خانواده، همسر و تنها پسرش را خیلی دوست داشت و آرزو‌هایی زیادی هم داشت، اما در وصیتنامه‌اش نوشته بود: «هرگز به خیر و نیکی نمی‌رسید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید در راه خدا بگذرید.»
با ارزش‌تر از طلا
خواهر شهیدان جهازی با تعریف خاطره‌ای می‌گوید: یکبار در مسابقه‌ای تحت عنوان «چهل حدیث» که از سوی مسجد جامع رجایی‌شهر برگزار شده بود، شرکت کردم. مسابقه‌ای که قرار بود به نفر برتر پسران دوچرخه و به نفر برتر دختران قفسه کتاب جایزه بدهند. من نفر اول شدم، روزی که نام من را در مسجد اعلام کردند، جهانگیر خیلی خوشحال شد. به منزل که آمدیم به من گفت وقتی در مسجد اسم تو را گفتند، در دلم تو را تحسین و به وجودت افتخار کردم. اگر چه من جایزه ام را خیلی دوست داشتم، اما این جمله برادرم به اندازه مدال طلا برایم ارزش داشت.
خرید لباس بچه
خواهر شهید در ادامه به مسئولیت‌پذیری برادر شهیدش اشاره کرد و گفت: جهانگیر بسیار مسئولیت‌پذیر بود. وقتی در ۱۸سالگی‌اش بحث ازدواج با دخترخاله‌ام مطرح شد، دنبال استقلال مالی بود. پدرم او را کمک کرد و توانست مستقل شود. بعد اقدام به ازدواج کرد. او نسبت به جبهه هم احساس تکلیف می‌کرد. حتی یک ماه بعد از ازدواجش به جبهه رفت. جهانگیر عضو کمیته انقلاب اسلامی بود. قبل از شهادت برای تنها فرزندش محمد تا شش سالگی لباس خرید تا مبادا کسی برای خرید لباس محمد به زحمت بیفتد.
شهادت برادر کوچک‌تر
شهید «رضا جهازی» دیگر شهید خانواده از دانش‌آموزان نخبه بود که یک‌سال آخر سال تحصیلی‌اش را در جبهه درس می‌خواند و موقع امتحانات به خانه‌شان بازمی‌گشت. خواهر شهید درباره شهادت رضا می‌گوید: رضا در ۹ مهرماه و در جریان عملیات مسلم‌بن عقیل به شهادت رسید. بعد از شهادت رضا، جهانگیر خیلی بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت: رضا تو همیشه اول بودی و در شهادت هم اول شدی. وی گفت: جهانگیر علاقه زیادی به فرزندش محمد داشت، طوری که وقتی به مرخصی می‌آمد، با محمد بازی می‌کرد و دوست نداشت لحظه‌ای از او جدا شود. در آخرین اعزام برادرم، همسر و فرزندش هم به بدرقه او رفته بودند. وقتی که برادرم سوار قطار شد به محمد نگاه نمی‌کرد. فرمانده‌اش از او پرسیده بود پسرت دارد دست تکان می‌دهد، نگاهش کن. جهانگیر گفته بود: می‌ترسم محبتش نگذارد به جبهه بروم. آن روز محمد هفت ماهه بود و بسیار شیرین و دوست داشتنی، نمی‌دانم جهانگیر چگونه از او دل کند و برای آخرین بار رفت.

منبع: روزنامه جوان

شرح مختصری از آشنایی دو برادر شهید با شهید علی رضا محمودی .

در دوستی خود ثابت قدم و محکم و وفادار باشید.

آری : علیرضا و رضا پیرو وفادار علی (ع) بودند به مصداق گفته ایشان جامه عمل پوشانیدند و با هم پیمان مقدس دوستی با صداقت را بنیان نهادند تا درسی شود بر اهل ما و تا شهادت و مرگ خونین بر این پیمان وفادار ماندند تا ماندن و هستی واقعی را معنی دهند.

بلی برادران جهانگیر و رضا جهازی و علی و رضا محمودی هر سه در تیر ماه دیده به جهان گشودند و در واقع و در عالم معنا روحی بودند در سه جسم .

که جسم دنیایی گنجایش روح ملکوتی را نداشت از اینرو پرواز کردند و بحق پروازی عارفانه و عاشقانه داشتند . در آغاز برادران علی رضا و رضا در تیر ماه سال 1358 در اولین دیدار خویش یکدیگر را شناختند و از آنروز در ارگان بسج این دو یکی بودند و این رفاقت تا شهادت برادر رضا جهازی از دیدگان نابینای ما خاتمه یافت و از نظر آن دو تازه دیدارها شروع گشته بود.

پس از شهادت برادر رضا جهازی در دوم مهر ماه 1361 در سومار دوباره زمین و زمان شاهد دیدار او آشنای دوازدهم بودند آری اینبار است سرنوشت فاصله میان زمان و مکان و از بین مرد و برادر جهانگیر جهازی را با برادر علی رضا محمودی گر چه تا قبل نیز با یکدیگر آشنایی داشتند نزدیک ساخت دوری سن و سال مسئله نیست نزدیکی قلبها مطرح است بلی گرچه برادرمان جهانگیر 6 سال بزرگتر از برادر علی رضا بود ولی قلبها شان بیش از بیش به هم نزدیک گشته بودند زیرا این دو نیز طبق قراری که با برادر رضا داشتند مهیایی شدن جهت پرواز و پیمان و رفتنی را می آغازیدند تا اینکه پس از انعقاد پیمان دوستی تا شهادت بین این دو برادر برادر علی رضا نیز طبق قولی که رضا به او داده در تاریخ 29/11/61 پر کشید و به دیار دوست شتافت حالا دیگر برادر جهانگیر سراپا مست از تماشای دوستی با برکت خود و برادرش و علی رضا شده بود .

تا اینکه اونیز به گردان عاشقان شهادت که فی الواقع نیز عاشقان شهادت منجمله برادران رضا و علی رضا در ؟ حضور داشتند وارد گشت او نیز مهیای رفتن به بزم دوستان شد و شهادت را هنگام رحلت حس کرد همانطور که همرزمانش به ماهی گفتند .واقعا با شهادت برادرمان جهانگیر زندگی جاوید سه زنده یاد آغاز گشت و طبق خوابی که دیده بود قراری که با برادران شهیدش منعقد نموده بود جهانگییر نیز در 23/1/62 در شرحانی به دیدار لقاء ا..... محشور گشت و این سه برادر با شهادتشان روح مرده دوستی را زنده کردند .

روحشان شاد و راهشان پر رهروباد.


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946192_276.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946211_642.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946211_642.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946210_993.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946209_340.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946208_537.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946207_578.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946206_309.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946205_826.jpg



https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946204_835.jpg

از راست ( بسیجی شهید جهانگیر جهازی- بسیجی شهید سعید سلیمانی - پاسدار شهید محمدحسن نعمت‌اللهی)




https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946203_753.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946202_906.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946201_404.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946200_883.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946199_722.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946198_810.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946197_494.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946196_403.jpg



https://s33.picofile.com/file/8483190050/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_3_.jpg


https://s33.picofile.com/file/8483190042/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_2_.jpg



https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946195_741.jpg


https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946194_925.jpg




https://defapress.ir/files/fa/news/1398/12/25/946193_845.jpg

این شهید چگونه از فرزند ۷ ماهه‌اش دل کند؟ 

خواهر شهیدان جهازی می‌گوید: جهانگیر علاقه زیادی به فرزندش محمد داشت، طوری که وقتی به مرخصی می‌آمد، با محمد بازی می‌کرد و دوست نداشت لحظه‌ای از او جدا شود.
  در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج دو برادر در جوار هم آرام گرفته‌اند. شهیدان «رضا و جهانگیر جهازی» که به فاصله ۶ ماه از هم به شهادت رسیده‌اند. رضا ۹ مهر ۶۱ در عملیات مسلم‌بن‌عقیل و جهانگیر ۲۳ فروردین ۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید. برادر کوچک‌تر که زودتر به شهادت رسید، ۱۴سال بیشتر نداشت و برادر بزرگ‌تر هم ۲۰ساله بود. مادر شهیدان جهازی که دو پسر و دو دختر داشت، هر دو پسرش را راهی جبهه کرد و این ایام مصادف با اربعین درگذشت این ام‌الشهدا است.

در ادامه روایتی از خواهر شهیدان جهازی را می‌خوانیم:

جهانگیر بسیار مسئولیت‌پذیر بود. وقتی در ۱۸سالگی‌اش بحث ازدواج با دخترخاله‌ام مطرح شد، دنبال استقلال مالی بود. پدرم او را کمک کرد و توانست مستقل شود؛ بعد اقدام به ازدواج کرد. او نسبت به جبهه هم احساس تکلیف می‌کرد. حتی یک ماه بعد از ازدواجش به جبهه رفت. او حتی قبل از شهادت برای تنها فرزندش محمد تا ۶ سالگی لباس خرید که مبادا کسی برای خرید لباس محمد به زحمت بیفتد.

این شهید چگونه از فرزند ۷ ماهه‌اش دل کند؟

پدر شهید جهانگیر در حالی که نوه‌اش را در آغوش گرفته بر بالین پسرشهیدش آمده

جهانگیر علاقه زیادی به فرزندش محمد داشت، طوری که وقتی به مرخصی می‌آمد، با او بازی می‌کرد و دوست نداشت لحظه‌ای از او جدا شود. در آخرین اعزام برادرم، همسر و فرزندش هم به بدرقه او رفته بودند. وقتی که برادرم سوار قطار شد، به محمد نگاه نمی‌کرد. فرمانده‌اش از او پرسیده بود: «پسرت دارد دست تکان می‌دهد، نگاهش کن» جهانگیر گفته بود: «می‌ترسم محبتش نگذارد به جبهه بروم.»

آن روز محمد ۷ ماهه بود و بسیار شیرین و دوست داشتنی. من نمی‌دانم جهانگیر چگونه از او دل کند و برای آخرین بار به جبهه رفت و پیکرش بازگشت.

منبع: فارس


https://s33.picofile.com/file/8483190068/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_4_.jpg



https://s33.picofile.com/file/8483190126/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_10_.jpg

بازنویسی نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

رحمات و برکات خداوند بر شما خانواده ای عزیز شهدا که فرزندتان را در راه او تقدیم کرده اید.

با درود به امام امت و امت شهید پرور و با سلام به شهدای گلگون کفن اسلام از صدر تا کنون و با درود به همگی شما .

خدمت خانواده عزیز و گرانقدرم سلام بسیار عرض میکنم و امیدوارم حال شما یکایک شما عزیزان خوب و به سلامت باشید. اگر حال مرا جویا باشید بحمدا.... در سایه ایزد منان به سلامت می باشم . باری در نامه قبلی نوشته بودم که آدرسمان معلوم نیست و برایم نامه ننویسید .

لکن الان تکلیفمان روشن می باشد ، الان در گردان مالک اشتر می باشد که قبلا گروهان بود و برادر شهیدم نیز در همین گروهان بود ، بلی رضا جان در گروهان مالک اشتر بود که به درجه رفیع شهادت نائل آمد و من جای خالی او را در این گروهان که الان گردان شده است پر کرده ام .

انشاء الله که خداوند قبول بفرماید .

خداوند از شما خانواده عزیز هم که یک پسر خود را تقدیم کرده و پسر دیگر خود را به جبهه فرستادید قبول بفرماید.

به مصداق حدیثی از قرآن که هیچکس بیشتر از مادر بر پسر حق ندارد منهم در ابتدا خدمت مادر عزیزم درود و سلام فراوان می فرستم و دست و پای و روی ایشان را می بوسم و امیدوارم که مرا ببخشید به خاطر اذیتهایی که نسبت به شما روا داشته ام .

مادر جان محمد را از قول من ببوسید . پدر عزیزم را سلام فراوان می فرستم . محمد جان را از قول من ببوسید و امیدوارم که حالش مثل گذشته خوب باشد .

برادر که دیگر ندارم که سلام بفرستم از قول من سرخاکش یک فاتحه و یک سوره از قرآن را بخوانید .

همگی فامیل و آشنایان را سلام برسانید . حال همگی اینجا خوب است و بد نیست به مادر علیرضا بگوئید که حالش بسیار خوب است و هیچ ناراحتی ندارد. باری پدر عزیزم اگر وقت کردید به کمیته بروید پیش برادر امین پور بپرسید که جواب امتحان من از تهران آمده و اگر آمده نوبت آموزش پادگان چه تاریخی است و برایم نامه بنویسید .

وضع تلفن اینجا خیلی خراب است و نمی توانم به سادگی تلفن برایتان بزنم ، اینجا هم شماره ندارد .

انشاء الله اگر ممکن شد برایتان تلفن می زنم . سرتان را بیشتر از این درد نمی آورم . حتما برایم نامه بنویسید تا از حالتان با خبر بشوم . مخصوصا حال مادرم را بنویسید ، از خدای باری تعالی می خواهم که حال ایشان به خوبی خوب باشد و هیچ کسالتی نداشته باشند .

خانواده عزیزم هیچ کمی و کسری از هیچ نظر ندارم و خیالتان راحت باشد.

جواب نامه حتما فوری فوری  جهانگیر جهازی        26/1/61

آدرس گیرنده : کرج – رجایی شهر

انتهای خیابان اصلی – کوی شهید رضا جهازی ( علوی سابق ) – منزل جلال جهازی

آدرس فرستنده: اندیمشک – پادگان دو کوهه لشکر محمد رسول الله (ص) تیپ 1 عمار  گردان مالک اشتر – گروهان کربلا (3) – دسته (1)


https://s33.picofile.com/file/8483190026/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_1_.jpg


https://s33.picofile.com/file/8483190134/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_11_.jpg


https://s33.picofile.com/file/8483190118/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_9_.jpg
بازنویسی نامه:


بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به امام امت ، بنیانگذار جمهوری اسلامی ، امام خمینی و با سلام به شهدای گلگون کفن و با سلام به شما خانواده عزیزم .

خدمت تک تک شما سلام عرض میکنم و سلامتی امام امت و شماها را از خداوند باری تعالی خواهانم و امیدوارم که زندگی را بخوبی و خوشی سپری کنید .

خدمت پدر عزیزم و همچنین مادر گرامیم سلام عرض می کنم . به همسرم فاطمه سلام می رسانم به برادرم رضا و خواهرانم زهرا و معصومه سلام می رسانم .

محمد را سلام می رسانم و از راه دور می بوسم و امیدوارم که حالش خوب باشد . انشاءالله و درسایه رحمت ایزد یکتا و مهربانی های شما عزیزان بزرگ شود و سرباز امام زمان بشود بعد از پدرش .

امیدوارم که به حقانیت خداوندی . خدا فرزندی حزب الهی و با ایمان و خداشناس بار بیاید و افتخاری باشد برای خانواده مان ، عزیزانم به خدا قسم باز هم دلم برایتان تنگ شده ولی اسلام و خدمت برای خدا برابر همه شما ترجیح میدهم ولی به امید خدا نزدیک به چند روز دیگر ماموریتمان تمام می شود و به خانه باز می گردم .

نمی توانم قول بدهم که کی میائیم زیرا منطقه جنگی است و اعزام نیرو ربطی به ما ندارد .

در نامه قبلی نوشته بودم که امکان دارد جایم عوض شود ولی جایم عوض نشد و هنوز همانجای قبلی هستیم .

همه بچه ها صحیح و سالم هستند و تا کنون به لطف خدا نه زخمی داده ایم و نه شهید خبری از رضا ندارم که اعزام به جبهه شد و یا نه همه بچه ها هم احوال رضا را می پرسند .

برایم بنویسید که اعزام شده یا نه و آیا هنوز می خواهد به جبهه برود یا نه تلگراف شما بدستم رسید و خوشحالم کرد ولی ننوشته بودید که رضا می خواهد به جبهه برود یا نه . منهم بلافاصله یک تلگراف برای شما زدم یکی از بچه ها داشت می آمد کرج منهم نامه نوشتم . خلاصه دل همه بچه ها برای رضا تنگ شود و هی می گویند که چرا نامه نمی نویسید. به او بگوئید که نامه برای بچه ها بنویسید.

در تلگراف نوشته بودم که برایم پول بفرستید نمی دانم فرستادید یا نه مادر جان تترون سفید و یک نوع پارچه دیگر برایتان خریدم ، چاقو اره ای و کفگیر و چند چیز دیگر خریدم قرار است از طرف ستاد چادر مشکی ارزان نیز به ما می دهند.

مادر جان چادر مشکی کرپ اینجا نیست و فقط دو نوع چادر مشکی است که ارزان است . تیترون ساده و گلدار متری 120 تومان آزاد و با حواله متری 50 تومان.

در ضمن چادر مشکی پولی استر نیز متری 120 تومان است .

در اینجا خیلی از چیزها ارزان است ولی نمی توان آورد.

خلاصه بگذریم . به رضا بگوئید که دانش دارد به مرخصی می رود و به او سلام می رساند همه بچه ها به رضا سلام می رسانند .

در ضمن به محمد نیز سلام می رسانند . هنوز عکسها ظاهر نشده قرار است فردا بگیرم . برایتان می فرستم .

روی سخنم با همسرم و خواهران و برادرم است . من به امید اینکه در آنجا با هم بخوبی و خوشی زندگی می کنید در اینجا خیالم راحت است و امیدورام که هیچکدامتان برای دیگری ناراحتی ایجاد نکنید.

دیگر عرضی ندارم .

همین الان دارم به ماموریت میروم . می خواهیم برویم قاچاقچی بگیریم .

خداحافظ      به امید دیدار        همگی را می بوسم جهازی

31/6/61




https://s33.picofile.com/file/8483190100/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_8_.jpg

بازنویسی نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت خانواده عزیزم سلام عرض می کنم .

پس از عرض سلام سلامتی شما امام امت و شماها را از درگاه ایزد منان خواهانم . اگر از احوال من خواسته باشید حالم خوب است و هچ ناراحتی ندارم .

امیدوارم که شما ناراحتی نداشته باشید پدر و اسلام فراوان میرسانم . مادر سلام فراوان میرسانم و می بوسم . فاطمه همسرم را سلام فراوان میرسانم . محمد را دیده بوسی نمائید .

رضا و زهرا و معصوم را سلام فراوان میرسانم و دیده بوسی میکنم .

یکی از بچه ها داشت میامد کرج و وقت کم بود خیلی باید ببخشید که این طوری نامه نوشتم .

خانواده عزیزم امکان دارد جایمان عوض شود و از این مقر برویم . البته فقط من و سعید سلیمانی و رضا خرمی نمی دانم رضا رفته به جبهه یا نه .

برایم تلگراف کنید . تمام فامیلها و خویشان را سلام برسانید .

برایم نامه و تلگراف بفرستید .

خیلی ممنون          خداحافظ 29/6/61        جهانگیر جهازی


شهید جهانگیر جهازی



وصیت نامه شهید جهانگیر جهازی بغدادآبادی:

https://s33.picofile.com/file/8483190092/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_7_.jpg

https://s33.picofile.com/file/8483190084/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_6_.jpg

https://s33.picofile.com/file/8483190076/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C_5_.jpg

بسم‌الله‌الرحمن الرحیم (لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شی) خداوند بالامرتبه مقام شهادت را مقام نیکان و خاصان درگاه خود می‌داند و این خود پر معنا می‌باشد که از سخن درباره‌اش عاجزم. خداوند رسیدن به چنین مقامی را گذشتن از آنچه دوست می‌داریم و نزدمان بسیار محبوب است در راه او می‌داند و می‌فرماید: شما هرگز به مقام خاصان و نیکان نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می‌دارید و بسیار محبوب در راه خدا انفاق کنید. که این خود شجاعتی بس عظیم می‌خواهد زیرا که شیطان رجیم است.

 شهامتی می‌خواهد که آدمی از جان و زندگی خوش مادی، خانواده و زن و فرزند دست بردارد لذا امام علی(ع) از دست دادن جان را رستگاری دانست و اینها هیچکدام نیست و بوجود نمی‌آید مگر با شناختن خدا. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه‌کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند.

 بار خدایا، معبودا، حال که به مصداق آیه شریفه است دست از همه محبوبهای مادی و خانواده و زن و فرزند خویش دست کشیدم و پای در عرصه پیکار در راه تو نهادم از تو می‌خواهم که به قولت وفا کنی و مرا زیر پای خوبان و مقربان درگاهت قرار دهی. 

بارالهی تمام عمرم به فنا بود گنهکار بودم غلط داشتم. راهنمایی در جامعه نبود که من و دهها امثال من را راهنمایی کند، ای جوانان حزب‌اللهی که در جبهه‌ها و پشت جبهه و نهادهای انقلابی و مساجد و غیره برعلیه ظلم و شرک و جهل زمینه را برای ظهور مهدی(عج) موعود آماده می‌سازید و ای ملت شهیدپرور بدانید که اینها همه و همه نبود جز با وجود پر برکت امام خمینی. این امام بود که جامعه فاسد ما را دگرگون ساخت و 180 درجه تغییر داد از ظلمات به سوی نور سوق داد. به قول برادر شهیدم رضا و دیگر شهدا قدرش را بدانید یک لحظه از یادش و دعا به جانش غافل نشوید. یاریش کنید تا با امید خدا سایه‌اش تا انقلاب مهدی از سر این امت زجر کشیده و شهیدداده کم نشود. 

خانواده عزیزم اگر به حضور حضرت امام خمینی مشرف شدید سلام مرا همراه با سلام برادرم به خدمتشان برسانید و از ایشان تشکر کنید که با رهنمودهای عالیه خود جوانهای شما را به این راه کشاندند.

 خانواده عزیزم تا چندی پیش به شهادت خود مطمئن نبودم لکن بعداز خوابی که چند شب قبل دیدم مطمئن شدم بر شهادت خود و خدایم را تشکر می‌کنم که عاقبت مرا به آرزوی خود رساند. وقتی به شروع عملیات نمانده و با چشمان باز می‌روم که عروس شهادت را در بغل بگیرم و به سوی محبوب و معشوق بشتابم بدانید که به اجبار یا گفته کسی یا به خاطر انتقام‌جویی از روی هوسم و یا غیره به جبهه نیامدم بلکه این را درک کردم که فقط و فقط در جبهه می‌توانم بیابم نه در شهر و در خانه گرم زندگی.

 بلی عزیزانم خدا و ائمه معصومین را در جبهه می‌توان به وضوح دید. نصیحتی دارم به جوانان پاک و حزب‌اللهی که اگر واقعا انسان خوبی هستید و می‌خواهید به لقاءالله بپیوندید بیایید در راه خدا و امام زمان(عج) و حضرت زهرا(س) را ببینید و حالا که طلب خدا کردم و او را شناختم می‌روم مقام خاصان و نیکان او دریافت دارم و شربت گوارای شهادت را بنوشم.

 حرفی که شهدا قبل از شهادتشان برای امت حزب‌الله و غیره دارند اول از همه خدا را به یاد داشته باشید که با یاد او قلبهایتان آرامش می‌گیرد هیچگاه از یادتان نبرید بر عبادات و طاعات مخلصانه خود بیفزایید و دعا را بخوانید تا گناهانتان بیشتر آمرزیده شود. بر ادای عملهای مستحبی خود بیفزایید از گناه دوری نمایید. نمازهای جمعه و جماعت راه‌پیماییها و دیگر مراسم را حتما شرکت کنید و رهنمودهای پیر جماران را مو به مو به انجام برسانید. همیشه دشمن اصلی خود را اول نفس و بعد امریکا و دیگر ابرنکبتان شرق و غرب بدانید و با آنان به شدت و جدیت بجنگید و بیشتر به زندگی معنوی بیاندیشید تا به زندگی پوچ و بی‌محتوای مادی، به تهیدستان فکر کنید، به بی‌خانمانان از طریق حساب 100 امام کمک کنید به صندوق قرض‌الحسنه کمک مالی نمایید جبهه‌ها و رزمندگان را هرگز از یاد نبرید و بر کمکهای خود بیفزایید با مسئولین مملکتی همکاری بیشتر نمایید مساجد را حفظ کنید زیرا به قول امام عزیزمان سنگر است برای فرج آقا امام زمان(عج) دعای زیاد کنید از ناموس خود و خون شهدا با جدیت پاسداری و به وصیت‌های شهدا حتما عمل کنید. نگذارید بی‌حجابها این پس مانده‌های فرهنگ کثیف و استعماری غربی‌ها با راه افتادن در خیابانها و درست کردن مدل و قیافه خون شهدا را پایمال کنند با منافقان داخلی و مزدوران آمریکایی با جدیت و قاطعیت طبق رهنمود امام عمل کنید. آنها را سرکوب کنید از تفرقه و جدایی جدا بپرهیزید که دشمن دنبال همین می‌گردد در هر کجا و هر مسئولیتی که دارید هدفتان فقط خدا باشد و به خاطر خدا به این ملت مسلمان و زجرکشیده خدمت کنید از غیبت و تهمت و افترا زدن به یکدیگر بپرهیزید قسم نخورید و هرگز دروغ نگویید در کارهایتان روراست باشید و در آخر کلا به برنامه‌های اسلامی اهمیت دهید. والسلام . 

سخنی چند دارم با خانواده‌ام. پدر عزیزم موقعی که عزیمت کردم گفتی اگر شهید شدی اول از همه سلام مرا به امام حسین(ع) برسان. پدر مهربان به روی چشم اول کاری که می‌کنم سلام شما را به امام و سرورم اباعبدا...(ع) خواهم رساند ولکن به علت گناهان سنگین شفاعتم پذیرفته نشد می‌روم پیش شهدای پرارج دیگر، بهشتی مظلوم، رجایی و باهنر، شهدای محراب و از آنها می‌خواهم که شفاعت مرا بکنند. پدر گرامی خوبیهایی که اصلا لایقش نبودم در حقم انجام دادی از شما می‌خواهم که از من راضی باشید و مرا به خاطر اشتباهاتم ببخشید و همیشه دعایم کنید که خداوند نیز گناهان مرا ببخشد.

 پدر و مادر عزیز دو فرزند خود را بزرگ کردید و تحویل صاحب اصلی آنها دادید خدا را شکر کنید و هر روز سجده شکر به جا آورید که خداوند چنین لیاقتی به شما عطا کرده به راستی که جای شما پیش من در بهشت جاویدان خواهد بود. انشاءالله. 

مادر عزیر و مهربان ای مادر خوبم چه سختیها و رنجها که برایم نکشیدی چه دردها و فشارها که به خاطر من بر شما نیامد و من در طول زندگیم چه قبل از ازدواج و چه بعداز ازدواج همیشه در حال آزار و اذیت شما بودم. مادرجان اگر از من راضی نباشی مطمئن هستم که جایم در جهنم است. از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و از من راضی باشید و دعایم بکنید و خواسته‌ای که از شما دارم این است که در عزای من سیاه نپوشید و خانه را هم سیاه‌پوش نکنید. مادرجان در عزای برادرم سیاه پوشیدید و گریه‌هایی هم کردید ولی تقاضای عاجزانه من به شما این است که در عزای من سیاه پوش نشوید زیرا که من از ظلمات به نور پیدا کردم و آن وقت به خاطر این سپاه نپوشید امیدوارم که به این خواسته‌ام عمل کنید. مادرجان سلام شما را به فاطمه زهرا(س) و به شما قول شفاعت از سوی زهرا(س) و اگر قبول باشد خودم هم می‌دهم در آخر از شما می‌خواهم همانطوری که مرا بزرگ کردید فرزند دلبندم را تربیت کنید تا راه عمویش رضا و پدرش را دنبال کند.

 فرزندم را از اول کودکی با مهر به اسلام و خدا و قرآن آشنا بزرگ کنید برنامه‌های اسلام را به او بیاموزید آرزویی که برایش دارم این است که از طریق خواندن درس و آموختن علم بتواند خدمات ارزنده‌تری به این جامعه اسلامی بکند او را پیرو خط امام بار آورید که خط رستگاری می‌باشد دیگر در تربیت فرزندم حرفی نمی‌زنم زیرا که خود شما واردتر از من هستید و شما بودید که ما را بزرگ کردید و تا به اینجا رساندید شکر می‌کنم خدا را که چنین پدر و مادری در زندگی‌ام داشتم. امیدوارم که و مطمئن هستم که از زنان مومنه بهشتی خواهید بود. خدا یار و یاورتان باد. 

همسر مهربان ای شریک زندگی و شادی و غم و غصه‌هایم در طول زندگی کوتاهم که داشتم خیلی از اوقات شما را ناراحت کردم و از شمامی‌خواهم که حلالم کنید و از شما می‌خواهم که از من راضی باشید. نصیحتی که به شما داشتم این است که در تربیت فرزندم با مادرم کمال همکاری را داشته باشید. در خانه پدری‌ام بمان و فرزندم را تربیت کن. اگر مایل بودید به گفته امام عمل نمایید و ازدواج کنید تا رستگار شوید. به فرزندم این طور بگو که پدرت رفت راه کربلا را باز کند لکن خودش از طریق دیگر به کربلا و محضر امام حسین(ع) اعزام شد و راهی که من رفتم که همان خط امام می‌باشد نشانش بده و اگر خدای نکرده فرزندم ظالم بار آمد و از اخلاق اسلامی ایرادی داشته باشد از شما راضی نخواهم شد و به خودش هم بگویید که از او راضی نخواهم بود.

 همسر مهربانم خیال نکنید که پس از شهادتم بدبخت شده و سیه بپوشید و بگویید سیه روز شدم. خیر شکر خدای بلندمرتبه را به جای بیاورید که لیاقت همسر شهید شدن را داشتید و هرکس نمی‌تواند همسر شهید بشود قول شفاعتم را اگر مقبول باشد می‌دهم و نصیحت دیگر برایت دارم که سعی کن از زنان مومنه بهشتی باشی تا بتوانیم در آن دنیا و در بهشت خداوند با هم زندگی زناشویی خود را ادامه دهیم و این حقیقتی است انکارناپذیر کتابهای شهید محراب آیت‌الله دستغیب را مطالعه کن تا به وجود چنین حقیقتی پی ببری. همسر عزیزم حتما به برنامه‌های اسلامی بیشتر اهمیت بده تا رستگار و بهشتی شوی خداوند حافظ تو و فرزند دلبندم محمد باد. 

خواهران محترم و گرامیم در طول زندگی‌ام به وجودتان افتخار می‌کردم و خود را خیلی کوچکتر از آن می‌دانم که برای شما چیزی بگویم لکن به قول برادرمان رضا شاگرد باید درسش را پس بدهد و فهم درسهایی را که آموختم یادآوری می‌کنم بعد از شهادتم هر وقت خواستید برایم گریه کنید صحنه خونبار کربلا را بیاد آورید و بیاد حسین و شهادت یاران و فرزندانش و سختی‌هایی که زینب(س) بعداز شهادت برادرش کشید بیافتید و به یاد آنها گریه کنید و امام را دعا کنید و خدا را شکر کنید. 

خواهران مهربانم نصایحی که در نامه برایتان کردم یادتان کردم یادتان نرود برای برادر شهیدم تا سوره النحل تلاوت کردم پس از آن را شما بخوانید. اگر در طول زندگیم شما را ناراحت کردم و بر شما ظلمی و ناروایی انجام دادم از درون قلب ببخشید و حلالم کنید بر مطالعه خود بیافزایید تا از شما راضی شوم اگر در آموختن علم سستی ورزیده در آینده کاره‌ای برای این مملکت اسلامی نشوید به روح پاک شهید از شما راضی نخواهم شد و در ضمن اگر فرزندم در آینده خدمتگزار خوبی به امت محروم و مستضعف اسلامی این جامعه نباشد به خدای بزرگ از شما راضی نخواهم شد پدرم را دلداری بدهید و در تربیت فرزندم با مادر و همسرم فاطمه کمال همکاری را داشته باشید و هیچوقت از زیر بار مسئولت بزرگی که بر گردنتان نهاده شانه خالی نکنید و نگویید چه با هم همکاری و عطوفت بیش از پیش داشته باشید و نمونه باشید در جامعه برای دیگران خدای نکرده اگر پس از شهادتم میانتان تفرقه بیافتد روحم را آزرده‌اید و از شفاعت معذورم. قول شفاعتم را اگر مقبول باشد به شما می‌دهم خواهرانم متن خوابی را که دیدم در وصیتنامه می‌گذارم.

 در آخر پیرو خط امام و انبیاء و شهداء و صالحین باشید تا رستگار شوید. قول شفاعتم را اگر مقبول باشد به شما می‌دهم. خداوند باری تعالی عاقبت همگی ما را ختم به خیر بگرداند. در وصیت‌نامه‌های قبلی برادرم را نصیحت می‌کردم و غافل از آن بودم که برادر مظلومم رضا از من لایق‌تر می‌باشد و باید بروم و از او درس بگیرم ولی اگر نرفتم و همیشه در پی آزار و اذیت او بودم امیدوارم که از من راضی باشد و شفاعتم را در آن دنیا بکند. شفاعت بر من از سوی برادر من عبدی ذلیل و خوارم و زارم. دوستان و رفقایم توصیه می‌کنم به راهی که من رفتم پی ببرند و همان راه را ادامه بدهند پرچمی که از دست من می‌افتد بردارند و بر بلندترین قله اوج کمال انسانیت نسب کنند و بر سر فرزندم دست نوازش بکشند از همگی شما می‌خواهم که حلالم کنید.

 خانواده عزیزم از کلیه اقوام و فامیلها و همسایه‌ها حلالیت بطلبید زیرا همه را آزردم و از خودم ناراضی نکرده‌ام اگر حق‌الناس بر گردنم می‌باشد از شما می‌خواهم آن را ادا کنید. شهادتم را با صبر و شکیبایی تحمل کنید و جنش بگیرید و تذکری جدی دارم مراسم جشن را خیلی ساده و کم خرج بگیرید هرکجا خواستید به خاکم بسپارید، و اگر امکان داشت نزدیک قبر برادرم و علیرضا محمودی به خاک بسپارید. فرزند دلبندم را در تشییع جنازه شرکت دهید و بگویید که پدرت را در راه خدا از دست دادی و بگویید که راه مرا حتما ادامه بدهد. پدر عزیز آرزوی هر پدری شرکت در ازدواج فرزندش می‌باشد لکن پدرجان اگر عمر یاریتان کرد فرزندم را در ازدواجش یاری کنید. از کلیه کسانی که حقی بر گردنم دارند و غیبتشان را کردم حلالیت می‌طلبم.

 خانواده مهربانم اموالی که به آن صورت ندارم خرده چیزی را که دارم هر طور صلاح دانستید خرج کنید. لوازم زندگی‌ام را همسرم فاطمه مختار است لکن او را حتما یاری کنید مبلغ 160 تومان به خیاطی داخل پاساژ بدهکارم مبلغ 100 تومان به صندوق امام زمان بدهکارم، 1000 تا سوره توحید 1000 تا سوره ناس و 1000 تا سوره انااعطینا و 10 شب نماز شب نذر دارم بجا آورید اگر بعداز شهادتم حقوقی از طرف سپاه به شما پرداختند از طرف سپاه پرداختند از شما می‌خواهم با آن پول فرزندم را بزرگ کنید دیگر عرضی ندارم زیرا برای عملیات آماده می‌شوم. از همگی شما التماس دعا دارم - والسلام علیکم و رحمة‌ا... جهانگیر جهازی - 1362/1/20

 خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزا 

خدایا خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما 

خدایا خدایا زیارت کربلا نصیب ما بگردان خدایا خدایا معلولین و مجروحین شفا عنایت بفرما 

قطعه‌ای است از سیدساجدین امام زین‌العابدین(ع) از دل سنگر همه اندر مناجات سحرگاه به سجده آمده بر خاک درگاه بریده ربطشان با غیر معبود ندارندی بغیر از دوست مقصود مرا در جمع این دلدادگانت مرا در این منور بندگانت بده راهم که من دل شاد گردم ز رندان جهان آزاد گردم منور کن دل مسکین به نورت گدایت را بده ره در حضورت طمع کارم ولی طماع جودت اسیر عشقم و محو وجودت به نیکان و به خاصان راه دادی دل آنان غم دلدار دادی همان کن با من ای جانان عالم صفابخش جهان به مسکین این گنه کار زمانه به لطف خود نظرکن عاشقانه شهادت را نصیب بنده‌ات کن به عصمت زنده این شرمنده‌ات کن التماس دعا - جهانگیر جهازی 1362/1/2

 

نظرات (۱)

  • فریبا اسکویی
  •  من مادر سربازی هستم که عکس شهید جهانگیر جهازی رو به پسرم دادند منم به نیت این شهید بزرگوار امسال ماه مبارک رمضان برایش یه قران ختم میکنم انشالله خداوند ازم قبول کنه روح این شهید هم شاد بشه

     

     

    خدا تمامی شهیدان راه اسلام و رحمت کنه و به بازماندگانش صبر بده عکس این شهید و در پادگان بهش داده بودند منم برایش نماز وفاتحه قرائت کردم خدا پسر گلشو هم حفظ کنه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا

    شهدای البرز

    "گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


    آخرین نظرات