شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

شهدای البرز

لحظاتی میهمان شهیدان استان البرز باشیم

سلام خوش آمدید
شهید ترک صفائی-بمانعلی
شهید بمانعلی ترک صفائی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 9-1-1337 شمسی
محل تولد: یزد 
تاریخ شهادت : 20-6-1366 شمسی
محل شهادت : کردستان - سنندج
گلزار شهدا: امامزاده محمد 
البرز - کرج

نوید شاهد البرز:

«شهید بمانعلی تر‌ک‌صفایی» در سال 1337، در یزد دیده به جهان گشود. شهید در دانشگاه آزاد کرج در رشته زبان به تحصیل پرداخت. زمینه تخصصی ایشان در رشته زبان بوده و علاوه بر آن معلم قرآن نیز بود و به عنوان مسئول امور تربیتی در مدارس مشغول کار بود. ایشان به نماز جمعه و ادعیه از قبیل دعای کمیل و بسیار اهمیت می‌داد. بسیار مردم دار و فروتن بوده و با خانواده‌های مذهبی رفت و آمد داشت. در بسیج محله شرکت نموده و در مدارس نیز علاوه بر دبیری زبان، فعالیت‌های فرهنگی زیاد داشت. وی بیشتر وقت خود را به به مطالعه اختصاص می داد و در مدرسه سنقر آباد ساوجبلاغ تدریس می کرد.

ایشان برای اولین بار به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه سنندج اعزام شد و در روز اربعین شهدای مکه، هنگامیکه از سنندج به باختران برای نماز جمعه و راهپیمایی می‌رفت، بین راه با ماشین گروهکها درگیر می‌شوند و اتومبیلی که شهید بمانعلی ترکه صفایی و دوستانشان، درون‌آن بودند از روی پل سقوط می‌کند و در بیستم شهریور ماه سال 1366، ایشان به شهادت نائل می‌گردد و مزار شهید گرامی در امامزاده محمد می باشد.

حکایت زندگی شهید نظر کرده از تولد تا شهادت؛ شهید قرآنی

خاطره از تولد تا شهادت؛ روایت روزهای زندگی شهید در کلام مادر


شهید«بمانعلی ترک صفایی» اولین فرزند من بود که بعد از تولد زنده ماند، ازدواج که کردم بعد از ازدواج همه نوزادان من فوت می کردند. وقتی این فرزندم به دنیا آمد، خدا را شکر زنده ماند و ما نام او را بمانعلی گذاشتیم. به معنی ماندگار در پناه حضرت علی(ع) ... بمانعلی روزهای کودکی را زیر نوازش خانواده گذراند و بعد از بمانعلی من صاحب فرزندان دیگری هم شدم.

«بمانعلی» بزرگ شد و قد کشید و مردی شد. درسش را خوب خواند و معلم شد. ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر و یک فرزند پسر شد که حالا دانشجو هستند.

«بمانعلی» از همان بدو تولد نظر کرده بود. اخلاق خوبی داشت خیلی متواضع و مهربان بود و می گفت: من باید بروم جبهه و به دانش آموزها درس بدهم.

روزی که می خواست خبر جبهه رفتنش را به ما بدهد ، من فراموش نمی کنم . ما تازه از مکه برگشته بودیم و بمانعلی از مهمانهای ما پذیرایی می کرد بعد از رفتن مهمانها بود که به پدرش گفت: بابا من می خواهم به جبهه بروم. پدرش چند بار به جبهه رفته بود و بعد از جانبازی که کلیه اش را از دست داده بود دیگر نتوانست برود.

پدرش گفت : نه تو نرو... اگر لازم باشد من خودم باز می روم ولی تو نرو خواهر و مادرت به تو احتیاج دارند. من پسر دیگری هم دارم که خیلی خوب است و در بیمارستان کار می کند ولی بمانعلی فوق العاده بود. واقعا خدا شهدا را گلچین می کند.

پسرم وقتی برای آرام کردن اوضاع سنندج رفته بود در جاده سنندج شهید شد و همسرش و دو فرزندش در تهران زندگی می کنند.

پنج ماه از شهادت شهید نگذشته بود که پدرش سکته کرد و به رحمت خدا رفت. شهید «بمانعلی ترک صفایی» خیلی به پدر و مادرش اهمیت می داد هر وقت مهمونی به منزلش می رفتیم او و همسرش خیلی حرمت ما رو داشتند. در کارهای خانه خیلی به همسرش کمک می کرد.همه از«بمانعلی» به خوبی یاد می کنند . خدا را شکر می کنم که کسی نمی گوید؛ بد بود.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شهدای البرز

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم‌السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."


آخرین نظرات