جمشید
اصل دهقان (معروف به حاج روحالله) فرزند تقی و اعظم رمضانی
(مهتاج آزاد فلاح)، در پنجم خرداد ماه سال 1337 در روستای
شیخ حسن شهرستان ساوجبلاغ متولد شد.
وی در خانوادهای مذهبی به
دنیا آمد. در هفتسالگی برای تحصیل در نظرآباد به دبستان رفت ،اما برای تأمین
نیازهای اقتصادی خانواده،ناچار ترک تحصیل کرد. در 13 سالگی در سال 1351 در شرکت
فخر ایران استخدام و مشغول به کار شد تا اینکه در سال 1357 به خدمت سربازی رفت.
جمشید (روحالله) دوران
سربازی را در مرز (پاسگاه کلات نادری از توابع مشهد) خدمت کرد؛جایی که به قول
خودش: «در آنجا زمینۀ همه نوع مفاسد اجتماعی حتی برای سربازان به راحتی فراهم
بود.»
در زمان خدمت بود که عملاً
وارد جریان انقلاب گردید. مدتی از خدمت سربازی او نگذشته بود که به فرمان امام از
پادگان نظامی فرار کرد و در صف تظاهرکنندگان و معترضین به رژیم پیوست.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
عضو فعال بسیج شد و در روستای شیخ حسن در ایجاد نظم و انتخابات و ایجاد امنیت
حضوری فعال داشت.
با آغاز جنگ تحمیلی ،داوطلبانه
به جبهههای جنگ اعزام و به عنوان فرمانده گردان خیبر منصوب شد و دلسوزانه و دلیرانه
مبارزه کرد.
اولین حضور وی در جنگ به
همراه نیروهای دکتر چمران در منطقۀ عملیاتی اهواز بود. حضور دائمی حاج روحالله
از سال 1360 در جبهههای غرب آغاز شد.
وی اول به عنوان بسیجی و سپس
در واحد خمپاره و بعدها به عنوان فرمانده گردان حضور فعال داشت.
همرزمش، سید علی حسینی،
تعریف می کند که:
«وی در
سمت فرمانده از نظم خاصی برخوردار بود و خیلی منظم و دقیق بود. او سعی میکرد از
اسراف جلوگیری کند؛ مثلاً شبها به کسی اجازه تیراندازی نمیداد، مگر آنکه به وجود
دشمن یقین پیدا کنند. دستور حاجی بود که اگر یک تیر شلیک شود، باید یک جنازه تحویل
داده شود.»
آقای حسینی در ادامه از
مدیریت و رشادت او چنین میگوید:
«ما به خاطر کمبود مهمات، مجبور بودیم مهمات را
سهمیهبندی کنیم. بعد از مشورت با حاجی روحالله به این نتیجه رسیدیم که شبها
هنگامی که عراقیها خوابند، مهمات از سنگر آنها برداریم و روز بعد آنها را بر سر
خودشان بریزیم. آنقدر اینکار را تکرار کردیم تا عراقیها عقبنشینی کردند.»
حاج روحالله اصل دهقان به
عنوان فرمانده گردان به طور مرتب به واحدها سرکشی میکرد. او با رزمندگان مؤدبانه
برخورد میکرد و آنقدر با آنها صمیمی بود که شوخی هم میکرد.
با همۀ خطراتی که داشت، خودش
نیز در شناساییها شرکت میکرد و مدام فعل و انفعالات و حرکات عراقیها را زیر نظر
داشت و شناسایی میکرد.
حاج روحالله در سال 1362
ازدواج کرد و نتیجه این پیوند مقدس، دو فرزند به نامهای یاسر و فاطمه است.
در سال 1365 به مکه معظمه
مشرف شد و بعد از به جا آوردن آیین و مناسک حج تمتع ،به جهاد فی سبیل الله و عرصۀ
خونین جبهههای جنگ بازگشت. حاج روحالله دهقان در روز عید قربان ،در عملیات نصر7 در
منطقۀ میمک براثر اصابت تیر به سر و شکم به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید حاج روحالله
اصل دهقان به گلزار شهدای نظرآباد منتقل گردید و پس از تشییع مردم حق شناس نظرآباد،با
تجلیلی وصف نشدنی به خاک سپرده شد.
*******
پیام شهید در فرازی از وصیت نامه شهید جمشید اصل دهقان
«... خدایا! هدایتم کن، زیرا میدانم که گمراهی
چه بلای خطرناکی است.
خدایا! مرا از بلای غرور و
خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در
مقابل طوفانم، به من دیدهای عبرتبین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت جلال تو
را بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای
کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم. روحم از شدت
درد میسوزد. قلبم میخروشد و بند بند وجودم از شدت درد طعنه میسوزد. خدایا،
دلشکستهام. جز شهادت آرزویی ندارم... احساس میکنم این دنیا جای من نیست.
خدایا، به سوی تو میآیم. از عالم و عالمیان میگریزم.
تو مرا در جوار رحمت خود مسکن ده...»
یادش جاودانه و راهش پر
رهروان شیدا باد!
منبع: کتاب فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان البرز. نشر شاهد
زندگی سردار مظلومی که هنوز غریب است
دوران هشت سال دفاع مقدس مملو از زنان و مردانی است که مظلومانه برای دفاع از حق و حقیقت به فرمان رهبرشان لبیک گفته و مظلومانه و غریبانه به دیار حق شتافتند، یکی از این فرزندان خمینی کبیر(ره) حاج روحالله اصل دهقان است.
به گزارش خبرگزاری فارس از استان البرز، روزهای نخست خرداد 1337 پسری در خانوادهای مومن و مذهبی در روستای شیخ حسن از توابع شهرستان نظرآباد به دنیا آمد که بعدها تبدیل به یکی از رشیدترین سرداران سپاه اسلام شد.
او حاج روحالله اصل دهقان است. تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان رساند و به دلیل مشکلات مالی نتوانستند بلافاصله دوران راهنمایی را ادامه دهد و به همین دلیل مجبور شد در اوایل نوجوانی در کارخانه فخر ایران همچون دیگر جوانان و نوجوانان نظرآبادی مشغول به کار شود.
در دوران ستمشاهی اگر چه خاک نظرآباد حاصلخیز و بسیار ارزشمند بود، اما بیتوجهی حکام ظالم وقت موجب شد که مردم در تنگدستی و مشکلات متعدد مالی زندگی کرده و جوانانشان به جای تحصیل باید در کارخانه و کارگاههای دور و نزدیک کار میکردند تا شاید لقمه نانی به کف آورده و...
در میان این جوانان روحالله نیز از همه پرکارتر و فعالتر بود و در همان موقع نیز میخواست در کنار کار، درس نیز بخواند.
او نیز مانند دیگر جوانان نظرآبادی در مسجد پای منبر حاج آقا مهربان میرفت و در دوران مبارزات ملت ایران با نام امام خمینی(ره) آشنا شد و جزو انقلابیون شهرستان نظرآباد به شمار میآمد.
پیش از انقلاب اسلامی بارها برای توزیع اعلامیهها و بیانیههای امام خمینی(ره) با نیروهای ساواک در نظرآباد درگیر شد، اما هرگز ترسی به دل راه نمیداد.
شهید روحالله اصل دهقان در همان روزهای نخست آغاز جنگ به عنوان بسیجی به جبهههای حق علیه باطل شتافت و بر اساس اسناد و خاطرات برجای مانده از کارخانه فخر ایران به عنوان بسیجی به اهواز و اردوگاه شهید رجایی حصیرآباد اعزام شد.
چند روزی از آموزش بسیجیها در این اردوگاه نگذشته بود که ناگهان روحالله از اردوگاه خارج شده و دیگر کسی او را نمیبیند. چند هفته بعد دوستان و همرزمانش او را میبینند و میپرسند کجا هستی که میگوید: دیدم بیدلیل ما را معطل کرده و نمیفرستند خط. همین شد که جلو رفته و متوجه شدم که ستاد جنگهای نامنظم با فرماندهی آقای چمران (شهید مهدی چمران) به خط زدهاند و راننده کم دارند و من هم گفتم رانندگی بلدم و با همانها ماندم.
این خاطره نشان میدهد که او مانند دیگر سرداران بزرگ سپاه اسلام و رزمندگان سپاه حق علیه باطل برای شهادت بیتابی کرده و نمیخواست از غافله شهدا باز ماند.
شهید حاج روحالله اصل دهقان اگر چه تا آخرین لحظات حیات مبارکش احترام پدر و مادر را نگاه میداشت، اما یک گلایه در دل از آنها داشت و آن هم نامش بود. نام اصلی او جمشید بود. او نمیخواست دوستانش به این نام صدایش کنند، چون نامش را به نوعی طاغوتی میدانست.
روزی در جبهه یکی از دوستانش با صدای بلند او را صدا زد که در پاسخ شنید: "دیگر مرا جمشید صدا نکنید. نام من روحالله است و میخواهم خون به دل صدام و صدامیان کنم."
از آن روز به بعد همه او را روحالله خطاب میکردند تا به روح خدا پیوست.
پس از چندی این سردار شجاع خمینی کبیر(ره) در حالی که تنها 23 سال داشت، مسئولیت و فرماندهی 50 نفر از رزمندگان را بر عهده گرفت و با همین نیروی اندک خواب را به چشم صدامیان حرام کرد.
در اوج دوران جنگ و زمانی که شنید پدر و مادرش آرزوی دیدن او را در لباس دامادی دارند، چند روزی مرخصی گرفت و به نظرآباد بازگشت تا به قول خودش هم دینش را کامل کند و هم پاسخی مناسب به پدر و مادر بدهد.
ازدواج حاج روحالله با دختری مومن و پاکدامن در اوج سادگی انجام شد، اما او ماه عسل رفتن را بر خود حرام میدانست و بدون درنگ به جبههها بازگشت.
به همسرش میگفت خواب و راحتی بر ما حرام باد، وقتی بهترین جوانان کشور در جبههها غریب و تنها ماندهاند و نیاز به کمک دارند.
رشادتی که روحالله اصل دهقان از خود نشان داده بود، فرماندهان ارشد جنگ را وادار کرد که از او مسئولیتهای بزرگتری بخواهند، به همین دلیل وقتی تیپ نبی اکرم(ص) کرج تشکیل شد، روحالله را به فرماندهی گردان خیبر این تیپ منصوب میکنند.
گردان خیبر در طول دوران دفاع مقدس رشادتهای بسیاری از خود نشان داد و هر کجا کار جبهه و جنگ گره میخورد، گردان خیبر را به میدان میفرستادند.
فرمانده این گردان روزها در کنار نیروهایش با بعثیها میجنگید و شب به جای استراحت به شناسایی خط میرفت.
شهید احمدلو به واسطه رشادت و شهامت، حاج روحالله را به فرماندهی جبهههای روحالله در منطقه عملیاتی قصر شیرین منصوب کرد و در نهایت نیز این سردار رشید سپاه اسلام در اوج مظلومیت و غریبی همچون سید و سالار شهیدان با لبهای تشنه در سردشت و در حین عملیات نصر هفت شربت شهادت را نوشید و به دیدار حق شتافت.
حاج حسن بذرپاچ از همرزمان و دوستان شهید روحالله اصل دهقان درباره ویژگیهای این سردار بزرگ میگوید: او در طول زندگی در عین شجاعت و رشادت مظلوم و غریب بود و غریبانه نیز به شهادت رسید.
وی میگوید: این شهید هنوز هم مظلوم است و متاسفانه جوانان و نوجوانان ما حتی در شهرستان نظرآباد او را به خوبی نمیشناسند و نمیدانند چه رشادتهایی در راه دفاع از ایران اسلامی از خود نشان داد.
حاج روحالله اصل دهقان یکی از چهار سردار شهید شهرستان نظرآباد است که در تاریخ پانزدهم مرداد سال 66 به دعوت حق لبیک گفت و شربت شهادت را نوشید. یادش گرامی باد.
با مطالعه وصیتنامه این شهید بهتر میتوانیم با روحیاتش آشنا شویم، متن کامل وصیتنامه سردار شهید حاج روحالله اصل دهقان به این شرح است:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
"ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون"
با سلام به تنها پیامآور خدا، حضرت محمد(ص) و با درود و سلام بر منجی عالم بشریت، آقا امام زمان(عج) و نایب بر حقش ابراهیم زمان، خورشید جماران، امام خمینی بت شکن و با سلام به شاهدان زنده تاریخ از صدر اسلام تاکنون.
آفرین بر این عزیزان که با احیای خون پاک خویش اسلام را بیمه کردند و چگونه زیستن و چگونه به شهادت رسیدن را از مکتب انبیا به ما آموختند.
ضمن دعای خیر، سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواستارم و امیدوارم که همیشه در خط اسلام بوده باشید. انشاالله.
بعد هم امام عزیز را تنها نگذارید. مادر عزیزم از شما پوزش میطلبم که در سن پیری شما را تنها گذاشتم و این دنیای فانی را وداع گفتم. مادر عزیز شما را به جان فاطمه(س) قسم میدهم که مرا حلال کنید. از شما میخواهم که از برادرانم محسن و پرویز و خواهرانم حلالیت بطلبید.
مادرم شما را به خدا در نبودم ناراحت نباشید. چون اسلام در خطر بود و این اجازه را به خود نمیدادم که در خانه بمانم و اسلام را یاری نکنم.
خدایا هدایتم کن زیرا میدانم گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا مرا از غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود تو را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا من کوچکم، ضعیفم و ناچیز. پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیدهای عبرت بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا روحم از شدت درد میسوزد. قلبم میخروشد. احساسم شعله میکشد و بندبند وجودم داد میزند. تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خسته شدهام، پیر شدم و ناامیدم. دیگر آرزویی ندارم. احساس میکنم که جای من در این دنیا نیست. با همه وداع میکنم و میخواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا به سوی تو میآیم و از عالم و عالمیان میگریزم. تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
خانواده گرامیم از شما عزیزان میخواهم از طرف من از تمام دوستان و فامیل حلالیت بطلبید. اگر جسدم را یافتید در محل خودم (نظرآباد) دفن کنید و اگر نیافتید به یاد من در مزار شهدا فاتحه بخوانید.
والسلام الحقیر حاج روحالله اصل دهقان
ارسال فیلم و عکس با کلیک روی 09213166281 ایتا