نوید شاهد البرز؛
سرمای پاییزی سومار، تا استخوان آدم نفوذ میکند. غلامرضا آبسالان، با
چشمانی تیزبین که از لابهلای شنهای مرزی ردپای دشمن را میجست، بر فراز
پست دیدهبانی ایستاده بود. باد، شنهای صحرا را به صورتش میکوبید، اما او
بیحرکت مانده بود، چون صخرهای استوار. قلبش برای چیزی جز این بیابان
نمیزد؛ برای خانهای در تهران، برای همسری که دیشان در بیمارستان بابک،
سومین فرزندشان را به دنیا آورده بود.
تولد یک مسئولیت
داستان از شاهرود آغاز شد، در اسفندماه ۱۳۳۱. غلامرضا در خانوادهای
مذهبی متولد شد. وقتی تنها ۹ سال داشت، خانواده برای یافتن روزی بیشتر،
راهی تهران شدند. کودکیاش در بازار تهران و پشت پیشۀ سراجی گذشت. همان جا
بود که پشتکار، درستکاری و ایمان، در وجودش ریشه دواند. صاحبکارش همیشه به
این جوان خوشقلب و وظیفهشناس افتخار میکرد.
عشق و انقلاب
پس از خدمت سربازی در دزفول، در شرکت ایرانخودرو استخدام شد. در
فروردین ۵۷، زندگی مشترکش را با عشق ازدواج آغاز کرد. با اوجگیری انقلاب،
غلامرضا در تمام عرصهها حاضر بود؛ از تظاهرات تا گرفتن پادگانها، از حمل
پیکر شهدا تا دوخت لباس برای بیمارستانها. عشق به انقلاب، او را به آغوش
بسیج کشاند.
اولین اعزام
برای اولین بار، از لانه جاسوسی آمریکا به جبهه اعزام شد. دو ماه در پشت
خط مقدم، با پختن غذا برای رزمندگان، به آنان خدمت کرد. او که یک بار جبهه
را دیده بود، دیگر نمیتوانست از آن دل بکند.
وداع با پروانه
بار دوم، در آستانه تولد سومین فرزندش عازم جبهه شد. همسرش را در آستانه
زایمان تنها گذاشت، اما میدانست که دفاع از میهن، وظیفهای بزرگتر است.
در سومار، در واحد تدارکات و سپس به عنوان دیدهبان خدمت کرد. شبی که فرزند
سومش در بیمارستان بابک متولد میشد، او در پست دیدهبانی، از آرامش
هموطنانش محافظت میکرد.
شهادت
صبح ۲۹ آذر ۱۳۶۱، پس از اقامه نماز صبح، هنگام ترک پست دیدهبانی، تیر
دشمن به قلب دریایی او نشست. غلامرضا به آرزوی دیرینهاش رسید؛ به همنشینی
با خوبان بهشتی نائل آمد، درست زمانی که فرزند سومش پا به عرصه وجود گذاشته
بود.
یادگار ماندگار
غلامرضا اباسالان، کارگر ایرانخودرو، بسیجی فعال و دیدهبان سومار، در
بهشت زهرا، قطعه ۵۷ آرمیده است. او نماد ایثارگری مردانی است که در
سختترین شرایط، عشق به خانواده را با عشق به میهن درآمیختند و تا آخرین
قطره خون، برای آرمانهایشان ایستادگی کردند.
نوید شاهد البرز؛
شهید غلامرضا آبسالان، متولد ۱۳۳۱ شاهرود، از کارگران خوشنام ایرانخودرو
و بسیجی فعال بود. او که در تمام صحنههای انقلاب حضوری پررنگ داشت، در ۲۹
آذر ۱۳۶۱ و درحالی که سومین فرزندش تازه متولد شده بود، در پست دیدهبانی
منطقه سومار با اصابت تیر به قلبش به شهادت رسید.

در ادامه نامه به یادگار مانده شهید را بخوانید.
به
نام خداوند متعال پدر بزرگوارم، آقای محمدعلی آبسالان سلام بر شما.
سلامتی شما را از خداوند متعال مسئلت دارم. اگر از حال من، غلامرضا
آبسالان میپرسید، الحمدالله سالم و تندرستم و هیچ ناراحتی ندارم، جز دوری
از شما. به مادر بزرگوارم، عباس آقا و خانوادهاش و دیگر اعضای خانواده
سلام و دعا برسانید. به مادرهمسرم، همسر عزیزم و دیگر بچهها نیز یکیک
سلام و دعا میرسانم. به همسایهها هم سلام برسانید. پدر جان، جای ما اینجا
بسیار خوب است. اکنون در خط مقدم هستیم و به مبارزه با بعثیها ادامه
میدهیم تا آرمان مقدس شهیدان را زنده نگه داریم. تمام رزمندگان اسلام،
دوستان، آشنایان و برادران همرزمم به شما سلام میرسانند. ما سلامتی امام و
امت حزبالله را از خداوند متعال خواستاریم. امیدواریم هرچه زودتر بر لشکر
کفر پیروز شویم و به کربلای حسین برویم و از آنجا به دیار عاشقان قدسی
عزیز برویم. همسر عزیزم، میدانم ممکن است از دو موضوع نگران شده باشی: یکی
آمدنم به خط مقدم و دیگری اینکه تماس تلفنی برقرار نکردهام. انشاالله که
نگران نیستی. باور کن جایم خیلی خوب است و از تهران بیشتر احساس راحتی
میکنم، چون کار چندانی نداریم و دشمنان نیز کور هستند و نمیتوانند کاری
انجام دهند. امیدوارم در سلامتی کامل باشید. امیدوارم حمیده و روحالله
حالشان خوب باشد. هرچند دلم برایشان تنگ شده، اما امیدوارم انگیزه شما هم
مثل ما باشد. ممکن است ۲۰ روز دیگر به تهران بیایم، اما امکانش ۱۰ درصد
است. به امید پیروزی لشکر حق بر باطل.
اگر خواستید نامه بنویسید، به این
آدرس بفرستید: اسلامآباد غرب - تیپ سیدالشهدا(ع) - گردان قمر بنیهاشم -
گروهان ۱ - میاندسته ۴ - غلامرضا آبسالان. درضمن، آن فاکتور مربوط به حاجی
دلشاد را داخل پاکت گذاشته بودم. امیدوارم نامه قبلیام رسیده باشد. دیگر
مزاحم وقت شما نمیشوم. با تقدیم احترامات غلامرضا آبسالان ۱۷/۹/۱۳۶۱
پدر و مادر عزیز و مهربانم،
سلام بر شما. امیدوارم که تحت الطاف خداوند، سالم و سلامت باشید و این روزهای سخت جنگ را به خوبی پشت سر بگذارید.
بابت اینکه نتوانستهام در این مدت با شما تماس بگیرم، واقعاً متأسفم.
شرایط طوری است که فرصت کمی داریم، اما به محض اینکه در موقعیت مناسبتری
قرار بگیرم، حتماً با شما تماس تلفنی برقرار خواهم کرد. حال من خوب است و
هیچ مشکلی ندارم، جز دوری شما که انشاالله به زودی به دیدارتان خواهم آمد.
به برادرانم ابراهیم، اسماعیل، قاسم، داوود و خواهر عزیزم، همه را از راه دور بسیار بسیار سلام برسانید.
به همسرم و حمیده خانم بگویید که هر شب برایشان دعا میکنم.
به تمام فامیل، همسایهها و دوستان نیز سلام برسانید.
اکنون ما با دیگر رزمندگان در چادرهایی که سپاه برایمان برپا کرده، حدود
۴۰ کیلومتری خط اول جبهه مستقر شدهایم. احتمالاً این هفته ما را به خط
اول برده و در سومار مستقر خواهند کرد.
امیدوارم بابت من هیچ نگرانی
نداشته باشید. همیشه پس از نمازهایتان برای ما رزمندگان که تنها هدفمان
پیروی از راه حسین(ع) است، دعا کنید و برای اماممان نیز دعا کنید.
دیگر سخنی ندارم و بیش از این سرتان را درد نمیآورم.
خداحافظ.
دوستدار شما: غلامرضا آبسالان ۱۱/۹/۱۳۶۱

..........ارسال فیلم و عکس با شماره 09213166281 بله و ایتا